

در مدت پخش مجموعه تلويزيوني "تا ثريا" از شبكه يك سيما، ديدگاههاي موافق و مخالف زيادي درباره آن منتشر شد. يكي از ايرادهايي كه به اين سريال گرفته ميشود، تلخ بودن آن است. برخي نيز عليرغم آنكه از سريال تمجيد كردهاند از نحوه فيلمبرداري و زاويههاي عجيب آن شكايت كردهاند. واقعيت آن است كه راقم اين سطور با تلخ بودن مجموعههاي تلويزيوني مشكلي ندارد. مسئله آنجاست كه "تا ثريا" بيش از آنكه تلخ باشد، اضطرابآفرين است و اتفاقاً نحوه فيلمبرداري سريال نيز دقيقاً به همين علت، چنين انتخاب شده است. سيروس مقدم نشان داده است كه تمايل زيادي براي انتقال اضطراب و نگراني حتي بيمورد به مخاطب خود دارد. اين نوع فيلمبرداري در كارهاي قبلي مقدم نيز مسبوق به سابقه است؛ اغما، پيامك از ديار باقي، زير هشت و حتي پايتخت، اما به نظر ميرسد اوج آن در مجموعه "تا ثريا" باشد.



حال مقايسهاي كنيم دايره مخاطب و ميزان اثر چنين ويژهنامهاي را با سريالهاي تلويزيوني؛ شايد بتوان گفت كه اصولاً قابل مقايسه نيست. مخاطب ميليوني مجموعههاي تلويزيوني از يك سو و تأثيرات غيرمستقيم محتواي آنها از سوي ديگر گوياي اين واقعيت است كه ابداً نبايد ايرادات و انحرافات محتوايي آنها را كماهميت و كوچك شمرد.


اما به اعتقاد اين قلم آنچه بيش از هر چيز در جذب و جلب مخاطب و برانگيختن تحسين او مؤثر بوده است، نگاه ويژه ميرباقري به تاريخ است. او تاريخ را از سر درسآموزي مرور ميكند. ميرباقري در نمايش دقيق تغييرات و تحولات، نقاط عطف و حوادث تعيينكننده سعي فراواني از خود نشان ميدهد. اثر مشهور قبلي او، يعني امام عليعليهالسلام نيز چنين است.
جمعي از دوستان در دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي مشهد برنامهاي از سلسله برنامههاي "سنگربان" را تدارك ديدهاند در تجليل و تقدير از استاد سيد رضا مؤيد، شاعر آييني و پيشكسوت خراسان. پيش از اين نيز از استاد محمود اكبرزاده مداح پيشكسوت مشهدي تقدير شده بود. چنين مراسمي، كاري است در خور توجه و تقدير كه بركات فراواني خواهد داشت. استاد مؤيد همان فردي است كه رهبر معظم انقلاب در ديدار اخيرشان با شاعران آييني، با ذكر نام، از اشعار او در مراسم تشييع جنازه شهداي دفاع مقدس در مشهد ياد نمودند.
و اما رسانهها! به نظر ميرسد، پوشش رسانهاي اين ازدواج و حواشي آن كه به طرز عجيبي مورد توجه رسانههاي غربي قرار گرفته است، نمونهاي بسيار شفاف و روشن از استراتژي رسانهاي غرب باشد.
رسانههاي جهان غرب، به مخاطب اطلاعات ارائه نميدهند، بلكه تنها به صورت كاناليزه آن دسته از اطلاعات را به خورد مخاطب خواهند داد كه در راستاي اهداف و استراتژيهاي تعيين شده باشد. وظيفه رسانه در تمدن غربي، ذهنيتسازي و انديشهتراشي براي پرورش شهرونداني مطيع در دهكده جهاني مدنظر غرب است. بشر عصر انفجار اطلاعات تنها آن چيزي را خواهد دانست كه برايش لازم تشخيص داده شود، نه آن چيزي كه خودش لازم تشخيص ميدهد. گر چه فرآيند اين القاء به قدري پيچيده است كه كاملاً اختياري و آزاد به نظر ميآيد. رسانه غربي مردم را سرگرم ميكند، نه تنها سرگرمي به معناي تفريح، بلكه سرگرم چيزهايي به ظاهر جدي ميكند تا از توجه به چيزهايي ديگر باز بماند. در اين روند، بسياري موضوعات دست چندم تبديل به اولويت اول ميشوند تا در سايه آن گروهي در حاشيه امن به امورات خود برسند.
در طول تاريخ ِ يك ملت، زياد نيستند روزهايي كه بتوان از آنها به عنوان نقطه عطف ياد كرد. اگر تاريخ را ورقي بزنيم و نقاط عطف آن را از تلخ و شيرين بنگريم، تأييد خواهيم كرد كه نقش مردم و تودهها همواره مهمترين و تأثيرگذارترين بوده است؛ پيروزيها با حضور و مشاركت آنان حاصل شده است و شكستها با نبود، سستي و شانه خالي كردن آنها از زير بار مسئوليت رقم خورده.
إنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بأنْفُسِهمْ (رعد/ 13)
9 دي 88 از زمره چنين ايامي است. همگان اذعان دارند كه واقعه اعجابآور نهم دي خيزشي مردمي و خودجوش بود. پس از فتنهآفريني در عاشوراي 88، تجمعات و اعتراضات مختلفي در سراسر كشور به صورت كاملاً پيشبيني نشده و خودجوش به وجود آمد، اما تنها اعلام يك زمان مشخص براي اعتراض سراسري كافي بود تا همچون يك جرقه، عقدههاي فروخفته مردم، تبديل به انفجاري بزرگ شود و حماسهاي خلق شود كه در حكم مرگ فتنه بود.

چه شد كه حضور مردمي در 9 دي از بسياري تجمعات و راهپيماييهاي رسمي پررنگتر، پرشورتر و البته آگاهانهتر بود؟ پيوند عميق و ناگسستني مردم ايرانزمين با اهل بيت به خصوص حضرت اباعبدالله، چيزي نيست كه نياز به شرح داشته باشد. اقدامات چندماهه فتنهگران به خصوص جريانات روز قدس و 16 آذر، باعث تحريك احساسات و عواطف عمومي و ناخرسندي آنان شده بود؛ اما آنچه باعث شد تا حتي آناني كه شك و شبههاي داشتند نيز پي به ماهيت جريان فتنه ببرند، حرمتشكني كمنظير در روز عاشورا بود.
نكته مهم همينجاست؛ اگر حق و باطل شفاف و عريان در برابر ديدگان مردم نمايان باشد، آنان خود در صحنه حاضر خواهند بود. حوادث روز عاشورا چنين نتيجهاي در پي داشت؛ تمييز حق از باطل. يك بررسي ساده نشان خواهد داد كه در سي و چند سال پس از انقلاب، آنگاه كه حقيقت به درستي تبيين شده است، مردم حاضر بودهاند. در چنين شرايطي تودهها به وظيفه خود عمل خواهند كرد و نيازي نيست از روزها قبل آنان را دعوت به حضور و مشاركت كرد. آنچه حائز اهميت است تلاش براي شفاف شدن و پيرايهزدايي حقيقت است، همان چيزي كه از آن تعبير به "نقش عمار" ميشود.
اينجاست كه 9 دي تبديل به تجربهاي خجالتآميز براي دستگاههاي دولتي و در سطحي پايينتر فعالان سياسي و فرهنگي ميشود. دستگاههاي به اصطلاح فرهنگي ما چقدر در بصيرتآفريني و توسعه افق ديد عمومي نقش داشتهاند؟ تا چه ميزان توانستهاند حقايق را آنگونه كه هست براي مردم بيان كنند؟ فعالان فرهنگي و اجتماعي از بالاترين تا پايينترين سطح تا چه ميزان در عمل به وظيفه تبييني خود بههنگام و مؤثر عمل كردهاند؟ واقعيت آن است كه اگر اشخاص حقيقي و حقوقي آنگونه كه بايد به وظيفه خود عمل ميكردند و ماجرا زودتر براي عموم مردم به خوبي تبيين ميشد، شايد اصولاً حوادث عاشوراي 88 اتفاق نميافتاد.
9 دي نشان داد كه مردم همواره آماده دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي هستند، مشروط بر آنكه حقيقت را بفهمند؛ و تبعاً اين رسالت خواص است كه غبار از چهره حق بزدايند. در نتيجه اگر آنها در تبيين و تشريح فضا كوتاهي كنند، غبارهاي ذهني فرو نخواهد نشست و اقدام عمومي بههنگام واقع نخواهد شد.
متأسفانه دستگاههاي دولتي كه ماهيتي بسترساز و سياستگذار دارند، تبديل به مجموعههاي اجرايي و ترويجي عريض و طويل و البته بيخاصيت شدهاند كه براي پر كردن پروندهها و گزارشها، فعاليتهاي ضعيفي انجام ميدهند؛ اهالي سياست و فرهنگ نيز به دلايل متعدد از جمله منافع شخصي و گروهي در بازشناسي وقايع كوتاهي ميكنند. صدا و سيما هم معمولاً موضعي انفعالي و البته محافظهكارانه دارد و به ندرت ابتكاري از خود بروز ميدهد. از چنين عملكردي چه حاصلي ميتوان انتظار كشيد؟
انجام مجموعهاي از اقدامات تكراري، پر سر و صدا و شعارگونه، نوشتن و پراكندن متون ادبي و كاريكاتور و شعر در رد و طعن فتنهگران و به فحش كشيدن آنان مصداق كامل و جامعي از عمل عماروار نيست. ضرورت استفاده از ابزار هنر در اين عرصه قابل انكار نيست؛ شعار نيز لازم و ضروري؛ اما اينها تنها بخشي از كار و تابعي از وظيفه تبيين و شفافسازي به زبان ساده و همهفهم است. تمام اينها تا آنجايي مفيد و لازم است كه حقيقتي را روشن كند و گرنه تنها فرياد كردن كينههاي ـبه حقـ از فتنهگران، دردي را دوا نخواهد كرد.
بايد بپذيريم كه دستگاههاي دولتي ما و فعالان فرهنگي و اجتماعي ما ـاز سطح ملي تا محلات كوچكـ تا كنون نتوانستهاند آنگونه كه بايد به وظائف خود عمل كنند. چرا بايد مسائلي بديهي همچون فلسطين و وظيفه ما در قبال آن هنوز براي گروه زيادي از مردم مبهم باشد. آيا جز اين است كه صرفاً فعاليتهاي شعاري و سطحي و محدود به زماني خاص صورت پذيرفته است؟
ما بايد ضعف خود را بپذيريم و 9 دي را تجربهاي بدانيم براي تغيير روشها و حتي اهداف. بفهميم هدف تبيين حقيقت است، نه شعار دادن و صرفاً تحريك احساسات كه اينها تنها ابزار است.
به زعم نگارنده، بهترين راه، واگذاري امور به دست خود مردم و تشكلهاي مردمي است، به معناي واقعي كلمه؛ آنچنان كه در ابتداي انقلاب مرسوم بوده است. اينكه براي مناسبتهاي مختلف جمعي از مسئولان و نمايندگان دستگاههاي مختلف بنشينند و با نگاه رقابتهاي بين بخشي تصميماتي بگيرند، خاصيتي نخواهد داشت. بايد خود مردم را مشاركت داد، همانگونه كه آيينهاي مذهبي كاملاً مردمي است. حضور مردمي باعث خواهد شد تا تودهها، نسبت به موضوعات احساس تعلق و وظيفه بيشتري كنند و حقيقت را بهتر و بيشتر لمس كنند و بفهمند؛ و از طرفي رسالت تبيين و ابهامزدايي را خود به عهده بگيرند يا دستكم زمينهساز چنين امري در بستر عمومي باشند.
تصميمگيران و فعالان سياسي، فرهنگي و اجتماعي بايد بدانند كه بيشتر اوقات مردم از آنها پيشروتر هستند؛ بايد بياموزند كه به مردم اعتماد كنند.

اين نوشته در: پايگاه جهان نيوز
پايگاه أين عمار
پايگاه مجمع مطالبه مردمي
پايگاه گراي 57
توضيح: يك سال از حكم مقام معظم رهبري مبني بر انتصاب مجدد عزتالله ضرغامي به رياست صدا و سيما ميگذرد. اولين نوشته اين وبلاگ نيز در همين رابطه بود.
مطلب زير، مدتي پيش در يكي از شمارههاي نشريهاي جديد با نام "دستخط" چاپ شده است؛ دقيقاً كي و چگونه نميدانم! چون عليرغم پيگيري مكرر تا كنون مفتخر به زيارت اين جريده نوخاسته نشدهام!
امروزه و در عصر تمدن تكنولوژيك، تلويزيون تبديل به عضوي از خانوادهها شده است؛ به نحوي كه گاهي اوقات، وقتي را كه افراد يك خانواده صرف تماشاي تلويزيون ميكنند، بارها بيشتر از وقتي است كه به بودن با هم و گفتگوي با يكديگر اختصاص ميدهند.
اينكه زمينهها و علل اين وابستگي شديد چيست، چه سير و روندي را طي كرده و ميكند و چه آثار و پيامدهايي در پي خواهد داشت، نقل «مثنوي هفتاد من كاغذ» است و خارج از وسع قائل و مقال. اما آنچه در اين سطور محل بحث است، موضوع جذابيت آثار نمايشي، فيلمها و به ويژه مجموعههاي تلويزيوني يا همان سريالهاست.
بيگمان اساسيترين مؤلفه هر اثر نمايشي جذابيت است. اثر نمايشي در تلويزيون ساخته ميشود تا ديده شود. مخاطب آنچه را دوست دارد ميبيند و هر وقت برنامهاي را نپسندد به راحتي شبكه را عوض يا تلويزيون را خاموش ميكند. بنابراين توليدكنندگان و كارگردانان براي آنكه در رقابت با ديگر همكارانشان در گردونه توليد آثار باقي بمانند، بايد بتوانند مخاطب را به كار خود جذب و او را راضي كنند.
تبعاً جذابيت يك اثر ديداري در حوزههاي هنري، بصري و محتوايي قابل بررسي است. جذابيت هنري يك اثر، در گرو عملكرد كارگردان و بازيگران است. جذابيتهاي بصري وابسته به مجموعه عوامل فني از قبيل تصويربرداري، نور، دكور و همچنين امكانات و تكنولوژي به كار رفته است. يك اثر در حوزه محتوا نيز با استفاده از تعليق، هيجان، مضامين و موضوعات مورد علاقه مخاطبان، طنز و مواردي از اين دست به جذب مخاطب ميپردازد.
اما آنچه اكنون در تلويزيون اتفاق ميافتد، غالباً استفاده از سطحيترين و سادهترين ـ و نه ضرورتاً بهترين ـ راههاي جذب بيننده است. از جنبه هنري، بسياري مواقع استفاده از بازيگراني ثابت و تضمينشده و غالباً با فيزيك و چهرهاي جذاب، جاي بهرهمندي از بازيگران توانمند را گرفته است. همچنين استفاده مفرط از طنزهاي گفتاري و رفتاري كه گاهي به لودگي مبدل ميشود و حتي موجب دغدغه خانوادهها در مورد بدآموزي و تبعات منفي اين آثار ميگردد. اين معضل به ويژه در طنزهاي شبانه و سريالهاي نوروزي نمود بيشتري دارد، گرچه سريالي همچون بزنگاه به كارگرداني رضا عطاران به عنوان يكي از بدترين نمونههاي استفاده از چنين حربهاي در ايام ماه مبارك رمضان پخش شد. مجموعهاي كه حتي اعتراض صريح و شديد شوراي نظارت بر صدا و سيما را در پي داشت كه البته با خونسردي مديران صدا و سيما مواجه شد.
اما در حوزه محتوا ماجرا از اين غمناكتر است. داستانهايي با مضامين تكراري و بعضاً بيسر و ته كه گاهي اگر فقط قسمت اول و آخر سريال را ببيني كل ماجرا را خواهي فهميد. با چاشني ثابت داستانهاي مثلاً عاشقانه كه در اغلب اوقات موجب اشاعه ارتباطات نامتعارف و غيرشرعي است. اضافه كنيد ماجراهاي سطحي و بعضاً خرافهآلودي را كه به نام دين و مذهب در اين سريالها به خصوص در مناسبتهاي مذهبي به خورد مخاطب داده ميشود. ديني كه قرار است به كمك صداهاي غريب و دود و كلاغ و گربه و در بهترين وجه صرفاً با نماد تسبيح و سجاده معرفي شود.
به بهانه ايجاد جاذبه، در هر سريالي دختر و پسر و يا دختران و پسراني به نمايش درميآيند كه طي وقايعي عجيب و غيرمنطقي به يكديگر علاقهمند ميشوند و بعد هم باقي ماجرا. با كمي دقت، ميتوان شباهتهاي فوقالعاده اين داستانها را فهميد. جالب اين است كه بر سازندگان چنين مجموعههايي عنوان سريساز نهاده شده است و چقدر با مسما! مثل سريدوزي لباسهايي كه همه از روي يك الگو و به صورت انبوه توليد ميشود.
شبكه تهران سال 83 در دهه اول محرم و در ايام عزاداري حضرت اباعبدالله، سريال غريبانه را پخش ميكند كه روابط عاشقانه دختر و پسري را پيش از ازدواج نه تنها ترويج و تطهير، بلكه تقديس ميكند؛ و البته همين مجموعه در سالهاي بعد در همان ايام در شبكههاي استاني پخش ميشود تا آنها هم از قافله فعاليتهاي ترويجي عقب نمانند! بيشتر سريالهاي فعلي تلويزيون نيز كه جز همين موضوعات اصولاً موضوع ديگري ندارند. لشگر پسران و دختران عاشق و بعضاً عشقهاي مثلث و مربع! گويي در اين كشور تمام مسائل و دغدغههاي جوانان حل شده است و آنها معطل ماندهاند تا شيوههاي خاطرخواهي را از دانشگاه عمومي كشور بياموزند؟
جالبتر آنكه اين مضامين به اصطلاح عاشقانه با توجيه ايجاد جذابيت به ناشيانهترين شكلي به مجموعههاي تاريخي همچون پدرخوانده يا سالهاي مشروطه نيز بند ميشود.

در مجموعههاي طنز تلويزيون، قوميتهاي مختلف و يا ارزشهايي همانند احترام به بزرگان و سالمندان، آداب معاشرت و امثال آن به راحتي به مسخره و استهزاء گرفته ميشوند و با اين حال اعتراضات و انتقادات كارشناسي و مردمي به هيچ انگاشته ميشود.
شما هم حتماً بارها شاهد داخل شدن ميكروفن ضبط صدا در بالاي قاب تصاوير سريالها يا فيلمهاي تلويزيوني بودهايد. آثاري كه در كوتاهترين زمان ممكن و با حداقل امكانات، با داستانهايي سردستي و ضعيف و طبيعتاً در سطحي پايين و مبتذل از لحاظ محتوايي، فني و هنري توليد ميشوند.
متأسفانه سازندگان و كارگردانان اين برنامهها به جاي ارتقاء كيفي محتوا و مسائل فني به استفاده از جذابيتهاي كاذب روي ميآورند و گويا سعي دارند ناتوانيهاي هنري خود را زير اين ابزار پنهان سازند. به بيان ديگر جذابيت اكنون بهانه و حربهاي شده است براي پوشش ضعفها و ايرادات هنري، محتوايي و فني سريالها و فيلمهاي تلويزيوني و فريبي براي متقاعد و راضي نمودن مديران و برنامهريزان.
نكته بسيار مهم ديگر، سليقه مخاطب است. گاهي اوقات استدلال سازندگان آثار در مورد استفاده از بعضي مضامين يا شاخصههاي نامناسب مثل عشقهاي چندجانبه يا خياباني و يا لودگي بازيگران، علاقه بينندگان و در نظر گرفتن سليقه آنان است. اتفاقاً در اينجا متهم اصلي تلويزيون است؛ چرا كه توليد و پخش آثار مبتذل، ضعيف و دست چندم در تلويزيون، روز به روز سطح سليقه مخاطبان را حتي در سينما تنزّل داده است. در حالي كه انتظار به حق آن است كه سيما با ساخت و عرضه توليدات داراي كيفيت و جذابيت مطلوب در طي زمان اقدام به ذائقهسازي و سليقهپردازي بر مبناي معيارهاي هنري و ارزشهاي اصيل فرهنگي و اخلاقي نمايد.
مجموعههايي مثل امام علي عليهالسلام، همسران، روزي روزگاري، اين خانه دور است، شب دهم، مريم مقدس، زير تيغ، يوسف پيامبر، نردبام آسمان، در چشم باد و دهها اثر ارزشمند و بهياد ماندني ديگر، با تمام ضعفها و قوتها، همه برخوردار از جذابيت و در زمان خود مورد اقبال بينندگان و مخاطبان زيادي بودهاند و حتي برخي در خارج از كشور نيز مورد توجه واقع شدهاند، اما براي اين جذب مخاطب از چنان حربههايي بهره نبردهاند. اين گواهي است بر اين مدعا كه ميتوان بدون استفاده از برخي مضامين غلط و ضمن حفظ و رعايت حداقلهاي مطلوبي از لحاظ هنري و فني، آثاري زيبا، مورد پسند عموم و ماندگار آفريد.
اين موضع انفعالي كه هر محتواي غلطي به بهانه جذابيت و با توجيهات نخنماشدهاي همچون دفع افسد به فاسد پذيرفته شود، كاري خلاف عقل و تدبير است.
اگر قرار بر آن باشد كه در رقابت و مقابله با شبكههاي ماهوارهاي از طريق نمايش ماجراي عشقهاي خياباني و شبهخياباني و چيزهايي از اين دست ايجاد جذابيت شود، بايد گفت كه همين ابتداي كار قافيه را باختهايم. چگونه ميتوان از طريق چنين جذابيتهاي سخيفي با شبكههايي رقابت كرد كه بعضاً از نمايش شنيعترين صحنهها ابايي ندارند؟ اگر در اين دام خطرناك بيفتيم و بر همين منوال ساليان اخير و با استدلالات منفعلانه روز به روز پسرفت كنيم، دير يا زود بايد تمام خطوط قرمز اخلاقي، ديني و فرهنگي را در تلويزيون برداشت.
آنچه ميتواند فرصت، ابزار و امكان رقابت را براي ما ايجاد كند، نه چنان مضامين ناسالمي است و نه امكانات فني و تكنولوژيك. در هر دو مورد بيگانگان از ما پيش هستند؛ هم در يلگي و بيبند و باري و استفاده از مفاهيم غيراخلاقي و هم به خاطر در اختيار داشتن آخرين امكانات فني و تكنولوژيك روز.
كشور ما هنرمندان بسيار توانمندي در عرصههاي مختلف كارگرداني، نويسندگي، بازيگري و ديگر عرصههاي مرتبط در اختيار دارد. ارزشها، صفا، صداقت و مضامين متعالي جاري در سرزمين ما اگر با هنر هنرمندان درآميزد، در كمال سادگي و بيپيرايگي جذاب، اثرگذار و ماندگار خواهد بود.
باز فردا بازي استقلال و پيروزي است يا همان نميدانم شهرآورد و دربي. عالم و آدم، تمام همّ و غمّشان شده اين بازي و رفتهاند سر كار. جالب اينكه اين بازي براي تهران تبديل به يك مسئله امنيتي شده است.
پيش از اين هم اين شعر استاد اميري اسفندقه را گذاشتهام. گرچه تكراري است اما باز هم اين شعر را ميگذارم. شايد بعدها هم تكرار كنم.
کدام استقلال؟! کدام پيروزی؟!
حضور گم شده صد هزار آدم گم
حضور وحشی رنگ
طنين نعرۀ مسلول و خندۀ مسموم
طنين دغدغه، جنگ
يکی به عربده گفت:
«درود بر آبی
به هر کجا که رَوی رنگ آسمان آبی است»
به طعنه گفت کسی با غرور و بی تابی:
«ولی نبود آبی
ميان هيچ رگی خون هيچکس هرگز
درود بر قرمز»
فضای ساده و سبز زمين آزادی
در انفجار صدای ترقهها، در دود
نود دقيقه کدورت
نود دقيقه کبود
در آستانۀ در
غريب و غمزده طفلی کنار وزنۀ پير
به فکر سنجش وزن هزار ناموزون
و پيرمردی گنگ
نشسته خسته
به دنبال لقمهای روزی
کدام استقلال؟
کدام پيروزی؟
از گذشتهها شنيدهايم كه يكي از فوايد ماه مبارك رمضان، درك گرسنگي بيچارگان است و اينكه حال و روزگار فقرا و مساكين را بفهميم. اين معنا ريشه در مضامين ديني ما دارد. به واقع روزه ماه رمضان به عنوان فرصتي براي احساس همذاتپنداري و در نتيجه كمك و مساعدت به نيازمندان در طول سال، دانسته شده است. قرار است مدتي گرسنگي بكشيم و آن را لمس كنيم، شايد بيشتر در انديشه كساني باشيم كه بيشتر ايام سال بدان دچارند.
اما! متأسفانه بيشتر ما مردم، نه تنها در اين ماه گرسنگي نميكشيم، بلكه به عكس، در پرخوري سنگ تمام ميگذاريم.
معمولاً ما سه وعده غذايي استفاده ميكنيم كه در ماه رمضان به دو وعده كاهش مييابد؛ پس به صورت منطقي، بايد استفاده ما از مواد غذايي مقداري كاهش يابد. ولي همه ميدانيم كه قضيه اينطور نيست و اتفاقاً قبل از شروع ماه تا پايان آن، تقاضا براي خريد اقلام و مواد غذايي، افزايش مييابد؛ به نحوي كه دولت بايد تدابير ويژهاي را در بازار به كار بندد، در غير اينصورت قيمتها، به شكل مهارنشدني بالا ميرود.
در سحريها به عنوان پيشگيري از گرسنگي، تا خرخره ميخوريم؛ و در افطار نيز به بهانه گرسنگي طول روز، آنچنان ميبلعيم كه قدرت تكان خوردن از ما سلب ميشود. آيا ديگر فرصتي ميماند تا به ياد گرسنگان بيفتيم؟ گمان نميكنم افزايش چشمگير تقاضا براي خريد گوشت و مرغ و روغن و برنج، گوياي كمخوري ما در اين ماه باشد!
جالبتر آنكه غذاهاي ويژهاي هم براي اين ماه تدارك ميبينيم تا بيشتر از خوردن افطاريمان لذت ببريم!
بامزهتر مهمانيها و افطاريهاي ما در اين ماه است. سفرههايي كه در اكثر آنها "عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو". نگاهي به مهمانيهاي رمضان بيندازيم. چقدر از دعوتشدگان به سفرههاي افطار در ماه رمضان از طبقه نيازمند دور و برمان است؟ و چقدر از كساني كه اگر به اين دعوت نيامده بودند، چه بسا سفره خودشان دست كمي از اين ضيافتها نداشت؟ چشم و همچشمي و اسراف در اين مراسم كه خود مرثيهاي ديگر است؛ ميزهاي رنگارنگ و جوراجور در رستورانها و هتلها! تقبلالله اعمالنا! عجب اخلاصي!!!
آيا اين همان آموزههاي ديني ما در مورد دستگيري از افتادگان و مستمندان است؟ اين همان روشي است كه بزرگان دين، ما را بدان سفارش كردهاند؟
طرفه آنجاست كه به علت افزايش تقاضا در اين ماه، در بازار مسلمانان(!)، قيمتها آنچنان بالا ميرود، كه برخي مردم، از تهيه همان مواد ابتدايي كه در گذشته خريداري ميكردهاند نيز محروم ميشوند!
رمضان همان ماهي است كه اميرالمؤمنينعليهالسلام شب قبل از ضربتخوردنش، براي افطار از ميان شير و نمك، دومي را برگزيد و به عنوان نانخورش استفاده كرد. درست است كه او خليفه مسلمين بود و امير زهاد، اما مگر امام ما نيست؟!
من هم كاملاً با نظر رئيسجمهور مبني بر تقدم اقدام فرهنگي در رفع مفاسد اخلاقي و ناهنجاريهاي اجتماعي موافقم. همينجا سؤال مهمي پيش ميآيد؛ اينكه دولت براي فرهنگسازي مورد ادعايش چه كرده است؟
يكي از دستگاههاي تابعه دولت كه در جايگاه معاونت رئيس جمهور نيز قرار دارد، "سازمان ملي جوانان" است. اتفاقاً بر اساس اسناد بالادستي اين سازمان، به ويژه سند مربوط به هويت جوانان، فعاليتهاي ستادي از جمله فرهنگسازي در حوزههاي مرتبط با جوانان از جمله وظايف اين سازمان است. از سال گذشته و پس از آغاز رياست بذرپاش بر اين مجموعه، رويكرد خاصي بر آن حاكم شده است. سازماني كه قبلاً نام آن هم به ندرت شنيده ميشد، به ناگاه تبديل شد به يكي از مجموعههاي پر سر و صدا و خبرساز.

در اينكه دستگاههاي دولتي بايد گزارش فعاليتها و عملكردشان را در معرض ديد عموم و در اختيار مردم قرار دهند و يا ارتباط مستمر و دوجانبه با آنها داشته باشند شكي نيست. اما آنچه در اين مدت واقع شده است، از جنسي ديگر است. سازمان جوانان در ايام دهه فجر اقدام به برگزاري جنگهاي مشترك با شبكه سه سيما مينمايد؛ اين جنگها در شبكه سه پخش ميشوند و به طرزي مضحك و همچون تبليغ رب و ماكاروني در برنامههاي آشپزي بارها نام و نشان سازمان جوانان به رخ مخاطب كشيده ميشود. يا جشنوارههاي پرخرجي مثل زوج خوشبخت ايراني و جشنواره ملي جوان ايراني.
اگر به سر و ته اين جنگها و جشنوارهها نگاهي شود نه ميتوان از چگونگي و سير اجرايي آنها سر درآورد و نه دانست كه اصولاً با چه هدف و نيتي برگزار شدهاند. تمام اين برنامهها بيشتر به شوهاي تلويزيوني ميماند كه خاصيتي جز تبليغات و خودنمايي سازماني براي مديران جوياي نام ندارد. به هيچ وجه منكر ضرورت برگزاري و اثر جشنوارههايي كه در زمينههاي مختلف الگوهايي را انتخاب و معرفي ميكند نيستم. اما اين شوها، انتصاب بازيگران يا مجريان تلويزيوني به عنوان دبيران بخشهاي جشنواره، آيينهاي افتتاحيه و اختتاميه و چگونگي برگزاري آنها، دستاندركاران و همچنين برگزيدگان آنها و مسائلي از اين دست، چنين چيزي را به ذهن متبادر نميكند.
آيا اين برنامهها و چنين الگوسازيهاي كور و بيهدفي كه بعضاً محلل ترديد و نقد جدي نيز هست، مصداق فرهنگسازي مورد نظر دولت است؟


اين نوشته در: پايگاه حفانيوز
پيش از اين يكبار درباره مبارزه با مفاسد اقتصادي و اخلاقي نوشتهام. مدتي بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي به دلايلي از جمله موضوع "شخصيسازي دانشگاه آزاد" كمتر طرح ميشد، تا اينكه اخيراً دوباره مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده به هيچ عنوان منكر ضرورت و اهميت حجاب با همان شرايط و حدود مشخصشده توسط مراجع عظام نيست و از مضرات و آسيبهاي خطرناك و خانمانبرانداز بدحجابي نيز غفلت ندارد. شكي نيست كه بايد براي ترويج و فرهنگسازي حجاب مجدانه تلاش كرد و اقدامات ايجابي و سلبي لازم را با رعايت تمام جوانب فرهنگي، ديني و شرعي به انجام رساند. آنچه سبب دست بردن به قلم است، نحوه طرح موضوع و تعارضهايي همچون سكوت در برابر دستهاي ديگر از مفاسد و معاصي است.
در ساليان اخير بارها شاهد اعلام موضع علما درباره بدحجابي بودهايم. اما در مورد مسائلي چون مفاسد اقتصادي يا عدالت كه در ديدگاههاي رهبر معظم انقلاب همواره از اولويت و اهميت درجه اول برخوردار بوده، هيچگاه اين همه تأكيد و توجه وجود نداشته است!
اين سطور به هيچ وجه قصد وهن يا طعن به بزرگان ديني و علماي حوزه را ندارد. شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد!
آقايان بزرگان قوم و علماي قم!
مگر علي را به عدلش و ايستادگياش در برابر امتيازطلبي و فزونخواهي نميشناسيم؟ و مگر علي هماني نيست كه: "قُتِل لشدّة عدلِه"؟ از خود شما گراميان شنيدهايم كه علي به محض پذيرفتن خلافت، گفت آنچه از بيتالمال به يغما رفته است بازپس ميگيرد حتي اگر به عنوان مهريه به زنان داده شده باشد. سيدالشهدا در كربلا، علت رويگرداني سپاهيان يزيدي از سخن حق را انباشته شدن شكمها از مال حرام دانست. مگر صاحب عصر و منجي موعود جهاني هماني نيست كه زمين را لبريز از قسط و عدل ميكند، آنچنانكه از ظلم و ستم مملو شده است؟ در وصف حكومت مهدوي همواره از برادري، عدالت، مواسات و مساوات، رفع تبعيض و ستم و آرمانهاي رفيعي از اين دست سخن گفتهاند.
حال چگونه است كه در اين ساليان، نداي رهبر انقلاب در مطالبه عدالت و رفع فقر، فساد و تبعيض و مبارزه با مفاسد اقتصادي و اشرافيگري فريد و وحيد مانده است و هيچ صدايي در حمايت اين خواستنهاي مكرر و مظلومانه برنميخيزد؟
مگر نه آنكه از قديمالايام بزرگان اخلاق و مردان خدا همواره در اهميت لقمه حلال سخن راندهاند؟ مگر اين نيست كه بخش اعظمي از حدود و مقررات شرعي اسلام را احكام اقتصادي تشكيل ميدهد؟
چگونه ميتوان متوقع بود كه ربا ـ اين عمل زشت كه به منزله اعلام جنگ با خداست ـ رايج شود و آنگاه فساد اخلاقي و مظاهري همچون بدحجابي از عرصه اجتماع رخت بربندد؟ رشاء و ارتشاء متداول باشد و انتظار داشت كه از لقمههاي آلوده، جواناني پاك و ديندار برآيد؟ چگونه ميتوان به آفتابهدزد خرده گرفت آنگاه كه ميبيند جماعتي سر در آخور بيتالمال دارند و ميچرند، اما صدايي از كسي بر نميخيزد؟ چه بسا جواناني كه خودآگاه يا ناخودآگاه به عنوان اعتراض به اين نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي روي به برخي مظاهر ضداخلاقي ميآورند. جداي از آناني كه از فرط فقر و نداري ذلت فحشا و منكر را به جان ميخرند!
آيا جا ندارد حداقل به همان اندازه كه براي بدحجابي سينه چاك ميشود، براي عدالت و مبارزه با تبعيض و فساد اداري و اقتصادي صدايي بلند شود؟ چرا آن هنگام كه اموال و ثروت عمومي كشور به نام وقف در معرض تصرف و شخصي شدن قرار ميگيرد، هيچ صدايي از قم برنميخيزد؟
بزرگواران! گويا اولويتها جابهجا شده است؟ آن همه كه اميرالمؤمنين در عهد خويش با مالك اشتر، به عنوان والي حكومت اسلامي، بر حفظ و صيانت بيتالمال، عدالت و محدودسازي نزديكان و خواص تأكيد دارد، بر هيچ وظيفه حكومتي ديگر اصرار نميورزد.
شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد! اما فردي كه پاي منابر و سخن دانشمندان دين بزرگ شده است نبايد به دنبال پاسخ سؤالاتش باشد؟
در پايان نقلي از آن بزرگمرد و پير سفركرده، خميني كبير:
الله، الله، در انتخاب اصحاب خود.(22 تير 1362/ پيام به نمايندگان مجلس خبرگان)و كلامي از خلف صالحش، آيتالله خامنهاي خطاب به همه ما:
برادران! نميشود ما در زندگي مادي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محروماند.
جمعهشب خرمشهر "در چشم باد" آزاد شد و اين مجموعه پايان يافت. يك پايانبندي باشكوه براي مجموعهاي كه 60 سال از تاريخ ايران را مرور ميكرد. بيژن ايراني پس از كش و قوس فراوان بالاخره در خرمشهر و در ميان شادي آزادي اين شهر فرزندش را مييابد و پس از آن ... .
سريال "در چشم باد" در بستر داستان زندگي يك شخصيت فرضي و وقايع و حوادث عاطفي و عاشقانه حيات او از دوران كودكي تا مرگ، حدود 60 سال از تاريخ اين سرزمين را مرور ميكند؛ از نهضت جنگل تا آزادسازي خرمشهر. اين سريال به عكس برخي مجموعهها به كلاس درس تاريخ مبدل نشده است. شخصيتهاي واقعي به ندرت، كوتاه و صرفاً در مواقع ضروري در اين مجموعه حاضر ميشوند. در ظاهر ما شاهد داستان زندگي، افت و خيزها، عواطف، عشقها و ناكاميهاي يك فرديم، اما همه اينها بستر و زمينهاي براي بيان زيبا و جذاب وقايع و تحولات ايران در دوره مذكور است، به گونهاي كه بيننده بتواند شرايط، تبعات و حتي زمينههاي اجتماعي اين حوادث را درك كند. اين ويژگي، "در چشم باد" را تبديل به يك رمان بصري نموده است. خصوصيتي هنرمندانه كه كمتر در مجموعهها و فيلمهاي تاريخي به چشم ميخورد.
عموماً برداشت از كار تاريخي صرفاً به تصوير كشيدن وقايع و شخصيتهاي تاريخي است؛ كلاس تاريخ بصري. گاهي براي جذابيت اثر، ماجرايي عشقي هم بهزور بند داستان ميشود، حالا بچسبد يا نچسبد. در حالي اين يكي از راههاي مرور بصري تاريخ است كه البته بهترين و جذابترين نيست. بهترين فيلم موجود درباره حادثه عظيم كربلا، "روز واقعه" است. داستان عشق مردي تازهمسلمان. بيننده تنها صحنهاي از پايان وقايع روز عاشورا را ميبيند، اما بسياري از زمينهها، علل و پيامدهاي اين حادثه عظيم را درك ميكند. بسياري از رمانهاي مشهور در واقع بيان تحولات تاريخي و اجتماعي يك جامعه در مقطعي معمولاً بلندمدت را شامل ميشود؛ در بستر داستان زندگي يك شخص و وقايع حيات او. مرور زندگي يك شخصيت و يا بررسي يك حادثه از ميان حوادث تاريخي نيز داراي جذابيتهاي زيادي است كه در آن ميتوان به ذكر دقيق حوادث و وقايع تاريخي دست زد. اما اگر غرض پرداختن به بازۀ بلندمدت تاريخي باشد، روايت رمانگونه كه اين سريال از آن برخوردار بود مناسبتر است چرا كه ذكر كامل و دقيق حوادث و وقايع تاريخي در سريال كار آسان و مطمئني نيست ولي پرداختن به زمينهها و شرايط تاريخي در طي داستاني عاطفي يا عاشقانه مقدور و منطقيتر است.

پيش از اين هم گروه حماسه و دفاع مقدس شبكه يك، دو مجموعه را توليد و پخش نموده بود كه سعي داشت در بستر يك داستان حاشيهاي به انقلاب و دفاع مقدس بپردازد. سريال "زير پر عقاب" (يا نامي شبيه به اين) [بنا به تذكر دوست عزيزم جناب موحد، نام آن سريال "يك مشت پر عقاب" بودهاست.] و "گلهاي گرمسيري". اما متأسفانه اين دو مجموعه بيشتر شبيه سريالهاي پليسي حادثهاي بودند تا اثري كه بخواهد حقايقي از انقلاب يا دفاع مقدس را بيان كند. در واقع صرفاً بازه زماني داستانها در دوره انقلاب يا جنگ ميگذشت، اما حوادث پيوستگي و ارتباط چنداني با اين تحولات اجتماعي و تاريخي نداشت.
از نگاه من يكي از اثرگذارترين و دردناكترين قسمتهاي سريال "در چشم باد" قسمت مربوط به حمله متفقين به ايران بود. جوانان كشور، فداكارانه جانشان را براي دفاع از خاكشان قرباني كردند، اما خيانت، جبن و بيعرضگي اكثريت سران ملكتي باعث شد كشور به راحتي به اشغال قواي بيگانه درآيد. حال اين را مقايسه كنيد با پايان سريال. بيژن ايراني ـكه ماجراي ورود متفقين برايش خاطرهاي به شدت تلخ استـ بدبينانه و ناباورانه شاهد آزادسازي خاك ميهن از دست بيگانه است، البته با جانفشاني جوانان كشور. پيش از اين درباره كتاب "بابانظر" نوشتهام. در اين دو سه قسمت آخر سريال بسياري از مطالب اين كتاب را لمس نمودم.
اما نقدي كه به لحاظ ساختاري و فني بر اين مجموعه وارد است، كندي بيش از حد آن در برخي قسمتهاست. گاهي چند قسمت سريال براي نشان دادن حس انتظار عاشقانه و تعليق داستان ميگذشت، بدون آنكه اتفاق خاصي در روند سريال بيفتد يا به اطلاعات مخاطب افزوده شود؛ كه اين بيننده را خسته ميكند. انتقادهايي كه در مورد گافهايي مثل كيف با عكس سريال كرهاي يا شماره تلفن همراه روي شيشه مغازه طرح ميشود وارد است اما چندان مهم نيست، چرا كه امكانات و شرايط در اختيار سازنده بيش از اين نيست.
اما نقدي محتوايي. به نحو سؤال برانگيزي روحانيت در اين مجموعه و حوادث آن (غير از تصاوير گذرا در چند قسمت اخير در صحنههاي جنگ) غايب است. حتي تصوير بسيار كوتاهي كه سريال در قسمتهاي ابتدايي از ميرزا كوچكخان ارائه ميدهد، القا كننده شخصيتي عامي است در حالي كه ميرزا داراي تحصيلات حوزوي و روحاني بوده است. شخصيتهاي سريال همچون پدر بيژن مؤمن و مسلمان هستند، اما از روحانيت خبري نيست. و اين عادي به نظر نميرسد.
دوشنبه شب آخرين قسمت مجموعه تلويزيوني "آشپزباشي" پخش شد. پيش از اين بنا داشتم مفصل به اين سريال و كارهاي محمدرضا هنرمند بپردازم كه به دلايلي فرصت دست نداد، باشد براي بعد؛ اما فعلاً نكاتي را در مورد آشپزباشي مينويسم.
داستان "آشپزباشي" داستان لجبازيها، غرورها، نماميها، بيتدبيريها و خودمحوريهاي ما و نزديكانمان است. شايد برخي چنين متصور باشند كه داستان اين سريال سردستي يا زيادي ساده است، اما اتفاقاً هنر اين مجموعه همين سادگي داستان است. داستان ساده است، اما از هم گسيخته و رها نيست. منطقي است. جذاب است و از تعليق لازم براي يك مجموعه داستاني بهرهمند. بنا نيست در خلال داستاني عجيب و غريب و وقايعي خارقالعاده كه بيشتر به آسمان و ريسمان بافتن ميماند، سخني گفته شود و برنامهاي پخش. به عكس قرار است تا در بستري ساده و عادي سخن حقي طرح شود كه نقد بسياري رفتارهاي فردي و اجتماعي است. كمي به اطرافمان نظر كنيم؛ بسياري از دعواها، اختلافها، كدورتها و كينهها در عرصه خانوادگي، كاري، اجتماعي و حتي سياسي منشأ بسيار ساده و كوچكي دارد كه اگر كمي گذشتِ در روابط وجود داشته باشد، به اختلافات عميق، ريشهدار و طولاني بدل نخواهد شد. اين همان نكتهايست كه در كار قبلي محمدرضا هنرمند، يعني سريال "زير تيغ" نيز با ادبيات و نگاهي متفاوت بيان شد؛ يك قتل كه سرچشمهاش تنها يك سوءتفاهم و سخنچيني (آن هم به دروغ) بود. مجموعه "آشپزباشي" داستان آدمهايي است كه براي يك دستمال قيصريهاي را به آتش ميكشند (كه كم هم نيستند) و البته ديگراني كه در اين ميان، از سر دلسوزيهاي نابجا يا منافع و يا سوءنيت آتشبيار معركهاند (كه باز هم كم نيستند).

بسياري اختلافات ما نيز از همين قسماند؛ اگر اندكي با خود خلوت و بدون توجه به اظهار نظر ديگران كلاهمان را قاضي كنيم، آن وقت ميبينيم كه ماجرا آنقدر هم كه فكر ميكنيم بزرگ نيست. نه حيثيتي است و نه بر مبناي عقيده و يا خط قرمزي از اين دست به وجود آمده است؛ يك سوءتفاهم يا يك اشتباه است كه با اندكي اغماض و گذشتِ دوسويه خواهد گذشت. بيجا نيست اين همه تأكيد منابع ديني ما بر اهميت و ارزش و ثوابِ عفو و گذشت.
نكته ديگر در مورد عقيده برخي مبني بر فمنيستي بودن سريال. به زعم نگارنده اين سريال نه تنها فمنيستي نبود كه به عكس در نقد اين تفكر بود. چرا كه حتي زنان بيننده اين سريال در مورد شروع ماجرا تا حدود زيادي حق را به جانب مرد خانواده ميدادند. در واقع سريال نقد رفتارهاي فردي و اجتماعي بود، منتزع از اينكه اين رفتار منتسب به يك مرد است يا يك زن. در اينجا طعن و كنايه ظريف سريال به خود صدا و سيما به عنوان منشأ بسياري اختلافات خانوادگي هم در خور تأمل بود.
برخي نقدي به اين مجموعه داشتهاند در مورد نحوه پوشش و آرايش. اين نقد را با ملاحظاتي ميپذيرم، اما بايد توجه كرد كه اولاً اين فقط ايراد اين سريال نيست و ثانياً كساني كه مجموعههاي تلويزيوني را ميسازند از تهيهكننده و كاگردان گرفته تا گريمور و بازيگر و ... كساني هستند كه اكثراً (و نه مطلقاً) پوشش عزايشان از آنچه در اين مجموعه يا مشابه آن ميبينيم مشكلدارتر است، پس خيلي نميتوان متوقع بود.
مدتي است كه بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي و
اجتماعي در سطح وسيعي مورد توجه افكار عمومي، رسانهها، بزرگان، علما و
حتي مسئولان قرار گرفته است. به خصوص پس از طرح موضوع زلزله تهران و ارتباط
گناه عمومي با بلا و عذاب الهي. در اينكه بدحجابي به عنوان يكي از مظاهر
فساد اخلاقي و اجتماعي، اثرات مخرب و خطرناكي براي اخلاق عمومي دارد و
تأثيرات زيادي بر روح و روان افراد اجتماع ميگذارد، هيچ بحثي نيست. اما
اين افزايش ناگهاني توجه به اين مظهر فساد و گناه در زمان حاضر كمي براي من
نگرانكننده است.
از مدتي پيش، آيتالله لاريجاني، رئيس قوه قضائيه، مطالبي را در خصوص جدّيت
اين قوه در برخورد با مفاسد و مفسدان دانهدرشت اقتصادي، طرح نمود و تأكيد
كرد كه در اين مورد توصيهپذير نيست و موضوع را با تمام توان پي خواهد گرفت
[البته انشاءالله]. چند روز پيش هم نهمين سالروز صدور فرمان هشتمادهاي
رهبر معزز انقلاب اسلامي، درباره مفاسد اقتصادي بود.

به اعتقاد بنده، آنچه كه به مراتب بيشتر از برخي مظاهر فساد اخلاقي (كه بيشتر جنبه شخصي دارد) ميتواند باعث عذاب و عِقاب الهي شود، ناديده انگاشتن و پايمال كردن حقالناس، سر كشيدن بيتالمال و اموال عمومي، فساد اداري، ظلم، ناشكري و كفران نعمات الهي و گناهاني از اين دست است. اينها مواردي است كه خود ميتواند منشأ بسياري معضلات و مشكلات اجتماعي و خطرات و آسيبهاي فراوان باشد. رواج اين گناهان و مفاسد به جهت ايجاد ناهنجاريهاي شديد اقتصادي و اجتماعي، زمينه و بستر بسياري مفاسد و تباهيهاي اخلاقي و اجتماعي ديگر را به وجود خواهد آورد. در جامعه اسلامي بسياري مفاسد محصول بياعتمادي به حكومت و حتي نارضايتي عمومي از منتسبان به دين است. چگونه ميتوان بسياري از جوانان را از گناه نهي كرد، زماني كه او شاهد ويژهخواريها و اختلاسهاي كلاني است كه با آن برخورد نميشود.

به گمان من، حجم عظيمي از هياهو كه اخيراً در مورد مظاهر فساد اخلاقي به راه افتاده است، نميتواند بيربط به توجه دوباره افكار عمومي به موضوع مهم و خطرناك مفاسد اقتصادي باشد. چه بسا گروهي به دنبال آن باشند تا با جابهجايي اولويتها در اذهان عمومي، مجدداً ماجراي مفاسد اقتصادي و دانهدرشتها و آقازادهها به حاشيه رانده شود. به شدت بايد مواظبت نمود تا اين ماجرا به انحراف افكار عمومي منجر نگردد. در مورد مفاسد اقتصادي و در سالروز فرمان رهبري، بيشتر چند تجمع و تحرك دانشجويي شكل ميگيرد و بسياري هم آنها را متهم به تفكرات كمونيستي و ضدثروت و پيشرفت ميكنند؛ اما در مورد بدحجابي، سخنان و تجمعات عمومي و پوشش وسيع تبليغاتي را شاهديم! (البته اقداماتي هم كه معمولاً براي مبارزه با بدحجابي انجام ميشود به جاي اقدامات اساسي و فرهنگساز، سطحي بوده، كارا و اثرگذار نيست.) مجدداً تأكيد ميكنم منكر اثر مخرب بدحجابي و مسائل اينچنيني در روح و روان اجتماع نيستم، اما بخش بزرگي از اين مفاسد در واقع محصول و شاخ و برگ ريشهاي به نام مفاسد اقتصادي است؛ البته در افراد و طبقات مختلف به اشكال متفاوت. نميتوان تأكيد منابع ديني را در مورد اثرات سوء مال حرام و حقالناس بر اخلاق فردي و اجتماعي ناديده گرفت. گرچه اين مفاسد در اقشار فرودست كه شايد مستقيماً درگير چنين اموالي نباشند، به گونهاي ديگر بسترساز مفاسد و تباهيهاست. قطعاً در عرصه عمومي مهمترين خواسته بايد رفع و حذف چنين مفاسد ريشهاي و بنيانبراندازي باشد.
به عنوان حسن ختام بخشهايي از سخنان رهبر هوشمند و فرزانه انقلاب اسلامي را
ميآورم:
امر به معروف و نهي از منكر حوزههاي گوناگوني دارد كه باز مهمترينش حوزه مسئولان است؛ يعني شما بايد ما را به معروف امر، و از منكر نهي كنيد. مردم بايد از مسئولان، كارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلكه بايد از آنها بخواهند. اين مهمترين حوزه است. البته فقط اين حوزه نيست؛ حوزههاي گوناگوني وجود دارد.
...
نهي از منكر هم فقط نهي از گناهان شخصي نيست. تا ميگوييم نهي از منكر، فوراً در ذهن مجسّم ميشود كه اگر يك نفر در خيابان رفتار و لباسش خوب نبود، يكي بايد بيايد و او را نهي از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم است.
نهي از منكر در همه زمينههاي مهم وجود دارد؛ مثلاً كارهايي كه افراد توانا دستشان ميرسد و انجام ميدهند؛ همين سوء استفاده از منابع عمومي؛ همين رفيقبازي در مسائل عمومي كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده از منابع توليدي و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوي مسئولان. يك وقت دو نفر تاجر و كاسبند و با هم همكاري و رفاقت ميكنند، آن يك حكم دارد؛ يك وقت است كه آن كسي كه مسئول دولتي است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با يك نفر رابطه ويژه برقرار ميكند؛ اين آن چيزي است كه ممنوع و گناه و حرام است و نهي از آن بر همه كساني كه اين چيزها را فهميدهاند ـدر خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زيردست اوـ واجب است؛ تا فضا براي كسي كه اهل سوء استفاده است، تنگ شود.
...
منكراتي كه در سطح جامعه وجود دارد و ميشود از آنها نهي كرد و بايد نهي كرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي، اتلاف منابع حياتي، اتلاف برق، اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايي، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يك منكر است؛ يك منكر ديني است؛ يك منكر اقتصادي و اجتماعي است؛ نهي از اين منكر هم لازم است؛ هر كسي به هر طريقي كه ميتواند؛ يك مسئول يك طور ميتواند، يك مشتري نانوايي يك طور ميتواند، يك كارگر نانوايي طور ديگر ميتواند. طبق بعضي از آمارهايي كه به ما دادند، مقدار ضايعات نان ما برابر است با مقدار گندمي كه از خارج وارد كشور ميكنيم! آيا اين جاي تأسّف نيست؟! همه اينها منكرات است و نهي از آنها لازم است.
خطبههاي نماز جمعه 1379/9/25
پيشدرآمد
به خاطر دارم جمعي از دوستان در بيانيهاي كه به مناسبت انتخاب دهم رياست جمهوري صادر كردند، ضمن حمايت از "دكتر احمدينژاد"، عنوان داشتند كه از فردای انتخابات مطالبهگری آرمانگرایانه از دولت دهم و نقد منصفانۀ آن را آغاز خواهند كرد. بنده نيز در انتخابات نه تنها به او رأي دادم بلكه براي او تبليغ كردم و البته همان زمان هم بينقد به او و عملكرد چهارسالهاش نبودم و اين رأي و تبليغ از آن جهت بود كه او را بر 3 گزينۀ ديگر پيش رو ترجيح ميدادم (و البته هنوز هم ترجيح ميدهم). اما متأسفانه برخي حماقتها و خباثتها، فضاي سياسي پس از انتخابات را به سمتي برد كه ديديد و ديديم؛ و در اين بين يكي از چيزهايي كه لطمه خورد بستر نقد منصفانه، واقعبينانه و به دور از كينه و تعصب، از احمدينژاد و دولتش بود. گمان اين است كه ديگر كمكمك بايد صريحتر به نقد پرداخت. سطوري كه در پي ميآيد در نقد عملكردي است كه از سوي بخشي از منتسبان و حاميان احمدينژاد مشاهده ميشود.
بت ميتراشيم
آدمي ذاتاً متمايل به كمال است و دوست دارد از هر چيزي به مطلق آن دست يابد. اين خصلت ذاتي اگر مانند بسياري از ودايع الهي در مسير صحيحش قرار گيرد، نتيجهاش شناخت ذات باريتعالي و پرستش عالمانه اوست. اما چناچه همين خصلت نيكوپسند به انحراف بيفتد حاصلش جايگزيني بتهاي گوناگون مادي و معنوي به جاي خداست؛ از پول و شهوت گرفته تا هواي نفس و شيطان.
مطلقانگاري اشخاص و افراد ـبه ويژه شخصيتهاي معنوي، سياسي، اجتماعي، هنري و ...ـ يكي از آسيبهاي مهم اجتماعي است كه خود موجد خطرات جدي خواهد بود. متأسفانه اين آسيب در جامعه ما بسيار مشهود است. بارها ديدهام افرادي را كه وقتي به هر علتي به فردي علاقهمند ميشوند آنچنان مقهور نقاط مثبت و قوت او ميشوند و از او به بزرگي و عظمت ياد ميكنند كه گويي شخصي برتر از او نيست و يا اينكه العياذبالله طرف معصوم است. حال اگر همين افراد عيبي از محبوبشان ببينند، يا در ورطه بيانصافي ميافتند و براي توجيه عمل محبوبشان، ارزش و ضدارزش را جابجا ميكنند و يا اينكه قدر و منزلت محبوبشان به ناگاه در نظرشان ميشكند و آن فرد تبديل ميشود به بدترين فرد؛ دقيقاً مانند كسي كه وقتي از رفيق مورد اعتماد ساليانش، كوچكترين نارفيقي ميبيند، به يكباره تمام سابقه دوستي را به فراموشي ميسپارد و رفاقتْ تمام!
اما احمدينژاد و طرفدارانش. غلو در مورد شخصيتي مثل او در همين ساليان اخير مسبوق به سابقه است. يادم نميرود كساني را كه روزي چنان از هاشمي رفسنجاني و خدماتش به عظمت ياد ميكردند كه جرئت نميكردي نقدي كني. "سردار سازندگي" بود. حتي كار تا بدانجا بالا گرفته بود كه ميگفتند: "مخالف هاشمي، مخالف رهبر است". حال خيلي از همان افراد چنان انتقادات تندي از او ميكنند و او را ميكوبند كه گويي هاشمي يك نقطه مثبت هم در تمام اين بيش از سي سال پس از انقلاب نداشته است. همين ماجرا براي سيد محمد خاتمي به نوعي ديگر تكرار شد. طرفدارانش او را تا حد يك منجي بالا بردند و مخالفانش تا حد تكفير قدرش را فرو كشيدند. (مطلقانگاري منفي). و باز همين اتفاق براي محمود احمدي نژاد واقع شد. طرفداران سينهچاكي كه هر مخالف يا حتي منتقد او را ضدّ انقلاب و اسلام و رهبري پنداشتند و مخالفاني كه سعي كردند هر چه زشتي و بدي براي او بتراشند.
ماجراي چند وقت پيشِ نشريه و بعد ويژهنامۀ "همت" را كه حتماً مطلعيد. من هيچگاه درك نميكنم كه چرا شخصيتي چون آيتالله جوادي آملي را بايد به عنوان حامي هاشمي تخريب كرد. گيريم كه با نظر سياسي ايشان موافق نباشيم، آيا اين دليلي است براي هتك چنين شخصي. همينطور جناب حجتالاسلام ريشهري؛ شخصيتي كه پيش از اينها سابقه نقد هاشمي را دارد و در ماجراهاي پس از انتخابات نيز، صريحاً اعلام موضع كرد و طيف معترض به انتخابات را مورد نقد قرار داد و توصيه بازگشت به خط رهبري نمود. حال چگونه چنين اشخاصي را ميتوان در كنار كساني چون مرعشي و كرباسچي نشاند و يا در مقابله و مواجهه با رهبر انقلاب معرفي كرد. به نظر ميرسد تنها جرم متصور اين دو بزرگوار نقد شخص يا دولت احمدي نژاد بوده است.
اخيراً با فيلترينگ دو وبلاگ مواجه شدم كه سخت برايم عجيب نمود. خودتان سري به وبلاگ "حامد عبدالهي" و "زندگاني شريف" بزنيد تا ببينيد چقدر بيجهت وبلاگهايي فيلتر ميشوند (تبعاً لازم است فيلترينگ را دور بزنيد!). جالب اينكه يكيشان در انتخابات براي احمدينژاد تبليغ كرده است و مطالب متعددي در نقد جريان معترض داشته است. عملكرد، سخنان و مواضع برخي اشخاص را نيز ميشود به عنوان نمونه ذكر كرد كه خوش ندارم نامشان را بياورم. (راستش نميشود يادي از "رامين" معاون مطبوعاتي وزير ارشاد نكرد؛ از آن "...ها"ست.)
به گمان من اين مطلقانگاري و مبرا دانستن احمدينژاد و دولتش از اشتباه و نقد، بيش و پيش از همه خطرش متوجه خود اوست؛ چرا كه بزرگ كردن يك شخصيت بيش از آنچه هست و غلو در مورد او، مانند آويزان كردن يك ميوۀ بسيار رسيده به نخي سست و نازك است. تا نخ نبريده، ميوه سالم و بالا و در چشم است؛ ولي كافي است كه سنگيني ميوه نخ سست را بگسلاند؛ ميوه آنچنان بر زمين ميخورد و متلاشي ميشود كه ....

از صدا وسيما گرفته تا نشريات ورزشي و غيرورزشي، دارند خودشان را تكه پاره ميكنند براي شهرآوردِ(!) چهارشنبه 14 بهمن. براي اينكه از قافله عقب نمانم، شعر زير را از استاد گرانارج مرتضي اميري اسفندقه ميگذارم. اين مرد را عجيب دوست ميدارم. شايد قبلاً شعر را شنيده يا خوانده باشيد؛ اما تكرارش بيفايده نيست. البته به نظرم شأن اين شعر از يك بازي ساده فوتبال بالاتر است. اين فقط يك مصداق است از دعواهاي زرگري جامعه ما. شايد اين استعارهاي باشد از دعواهاي بزرگتر، كه فقط دودش به چشم ملت بيچاره ميرود ولاغير!
کدام استقلال؟! کدام پيروزی؟!
حضور گم شده صد هزار آدم گم
حضور وحشی رنگ
طنين نعره مسلول و خنده مسموم
طنين دغدغه، جنگ
يکی به عربده گفت
درود بر آبی!
به هر کجا که رَوی رنگ آسمان آبی است
به طعنه گفت کسی با غرور و بی تابی
ولی نبود آبی
ميان هيچ رگی خون هيچ کس هرگز
درود بر قرمز!
****
فضای ساده و سبز زمين آزادی
در انفجار صدای ترقهها، در دود
نود دقيقه کدورت
نود دقيقه کبود
****
در آستانه در
غريب و غمزده طفلی کنار وزنه پير
به فکر سنجش وزن هزار ناموزون
و پيرمردی گنگ
تکيده
تشنه
به دنبال لقمهای روزی
کدام استقلال؟!
کدام پيروزی؟!
افزونه: نام مستندِ مشهور "مسعود دهنمكي" از همين شعر اقتباس شده است.
اي حسين! در عزاداريهايي كه به نام تو برگزار ميكنيم آرزو ميكنيم كاش عاشوراي 61 هجري در كربلا بوديم و از تو و حَرَمت دفاع ميكرديم. كاش بوديم و زير پرچم تو كشته ميشديم. كاش بوديم و تو را ياري ميكرديم؛ تا امروز نداي مظلومانهء "هل من ناصر" تو در گوش تاريخ زنگ نزند. آري! آرزو ميكنيم تا ما بوديم و تو تنها نبودي. براي دل خودمان هم دليل ميآوريم كه همانطور كه در انقلاب ايران از جان گذشتيم در كربلا نيز اگر بوديم، چنين بود.
اما آقاجان باور نكن. خيالت راحت! گذشت آن روزگار. ما هم اگر بوديم ميرفتيم آن سوي ميدان، زير پرچم يزيد و بر تو شمشير ميكشيديم؛ عليرغم تمام نامهها و داعيهها. كوفيان اگر خيانت كردند و نقض عهد، ما نه تنها تو را ميكشتيم و خودت را و آرمانت را مثله ميكرديم، بلكه بعدش خودمان ميشديم خونخواهت و تازه اول كاسبي بود؛ قربة الي الله. بدتر از كوفيان.
اي حسين! ما تو را ميخواهيم تا حاجتمان را روا كني، مريضمان را شفا دهي، مشكلمان را حل كني، همّ و غمّ ما را برطرف سازي و بعد ديگر هيچ. اينكه تو از ما چه ميخواهي اهميتي ندارد. امامي به درد ما ميخورد كه به درد "ما" بخورد. اگر قرار باشد كه همراهي با امام به قيمت جان و ناموس و مال ما تمام شود، عافيتمان را بگيرد، سختي داشته باشد همراهيش، جنگ و خون و مصيبت لازمهاش باشد كه اين امام به كارمان نميآيد.
مايي كه غرق در رفاه و عافيت و تجمّليم. مايي كه اوج غصهمان نان شب و قرضهايمان است. مايي كه مثل آب خوردن نزولخواري ميكنيم و بعد با پولش مجلس عزا ميسازيم. اي حسين! اگر زمان تو بوديم، به ثمن بخس معامله ميكرديم تو را. ميفروختيمت و پولش را با ولع تمام ميبلعيديم و يك آب هم رويش؛ انگار نه انگار.
مجالس عزايمان هم روي چشم و همچشمي است، براي خودنمايي و ريا؛ كه بگوييم هيئت ما و محل ما و شهر ما و ... چنين و چنان؛ كه پزش را بدهيم. حال اين علَمها و كتلها را از كجاي فرهنگ كربلا در آوردهايم اصلاً مهم نيست. مراسم عزاداري برايمان شده عادتي مثل يلدا و نوروز؛ همين و نه بيشتر. هر چيزي را هم ميشود آويزان چنين عادت و رسمي كرد. راستش عزاي تو شده است تفريح و تنوع.
اينكه تو چرا ريز ريز شدي مسأله نيست، مسأله اين است كه من خودم را با آهنگهاي پاپ به اسم عزاداري تخليه عاطفي يا حتي فيزيكي كنم؛ نعره بزنم و دست بالا حاجتي بستانم از درگاهت. هر گناه و غلطي دلم ميخواهد بكنم و بعد بگويم عزادار حسينم و شفاعت و ... . عزاداري تو خوبيش اين است كه دكاني است براي بعضيمان و راهي است براي بازسازي چهره منفورمان، براي ريا و تظاهر.
گذشت آن روزي كه خالصانه و از غم مصائب روحي و جسمي تو، اشكي بر گونهمان ميدويد. حقيقت اين است: "قلوبنا معك و سيوفنا عليك" اين تازه خوشبينانه است.
اي حسين! ما اگر ياران خوبي بوديم كه امام زمانمان نبايد غريب ميبود و تنها. اي حسين! ما فقط نام تو را ميخواهيم. ما تنها دنبال نفع ظاهري خوديم. براي دنيايمان بر سر و كله هم ميزنيم، حتي در مجالس و مراسم و ايام عزاي تو هم پي طرح خودمان، خواستههايمان و باندمان و كوبيدن رقيبان و مخالفان و دشمنانمان هستيم. ما از شعارهايي كه برايش زجر كشيديم و خون داديم، براي منافعمان و به راحتي گذشتهايم و ميگذريم.
اي حسين! خوب شد ما نبوديم و ننگي بدتر از ننگ كوفيان بر پيشانيمان نماند. حالا حداقل ميتوانيم خودمان را گول بزنيم كه "كاش در كربلا بوديم تا حسين را ياري كنيم".
اين نوشته در: روزنامه وطن امروز
امروز و پس از قرار دادن بخش اول اين مطلب، با خبر شدم كه امشب (دوشنبه 25 آبان 1388) قسمت آخر شمسالعماره پخش خواهد شد. تصادف جالبي است!
تابستان امسال پخش مجموعه تلويزيوني شمسالعماره به كارگرداني سامان مقدم آغاز شد. شروع پخش اين مجموعه، در اثناي پخش سريال پرطرفدار رستگاران بود، (البته بنده از طرفدارانش نبودم) و همين باعث شد آنچنان كه انتظار ميرفت ـ به خاطر كارگرداني و بازيگران و موضوع طنزش ـ مورد اقبال قرار نگيرد. البته به تدريج بر علاقهمندان اين مجموعه افزوده شد تا شروع ماه مبارك رمضان و قطع موقت آن به خاطر پخش مجموعههاي به اصطلاح مناسبتي. اما پس از ماه مبارك رمضان و ادامه مجموعه و اينبار در شرايطي بهتر به سرعت بر بينندگان آن افزوده شد و اكنون به يك مجموعه پربيينده تبديل شده است. (رواج تكيه كلامهايش بين مردم نشانهاي از همين موضوع است.)
بالاخره پس از 5 ماه و اندي از پايان دوره 5 ساله مديريت عزتالله ضرغامي، رهبر معزز و معظم انقلاب وي را براي يك دوره ديگر به اين سمت منصوب فرمودند. در اين سطور برآنم تا به بهانه اين تمديد با تأخير، نكاتي را در باب مديريت جناب ضرغامي بنگارم.نكته اول و شايد مهمتر كه روشنترين شاهد بر بعضي گفتههايم خواهد بود همين تأخير 5 ماهه از پايان دوره مأموريت، يعني از سوم خرداد تا شانزدهم آبان است. شايد اين تلقي وجود داشته باشد كه شرايط خاص سياسي كشور در ايام پيش و پس از انتخابات رياست جمهوري باعث اين تأخير در صدور حكم بوده است؛ اما بايد دقت كرد كه در همين ايام پرهياهو و در ميانه رسيدگي به پرونده متهمان اغتشاشات پس از انتخابات رئيس قوه قضائيه تغيير كرد و اتفاقاً اين تغيير بر روند رسيدگي به پروندههاي مرتبط با انتخابات نيز تأثير گذاشت. بنابراين منطقي به نظر نميرسد كه تأخير در تمديد حكم رئيس صدا و سيما ـ كه تبعاً موجد تغيير و تحول جدي نيست ـ به علت شرايط ملتهب كشور باشد. به اعتقاد بنده شرايط ويژه كشور ارتباط مستقيمي با اين موضوع ندارد، بلكه آنچه باعث اين تأخير ـ كه به نوعي حاكي از ترديد در ادامه فعاليت وي و تمايل براي جايگزيني فرد ديگري ميباشد ـ عملكرد ايشان در ...