اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فَأَکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ
آنگاه كه بهار را دیدید، ياد قیامت را زیاد کنید

رسول گرامي خدا صلي‌الله عليه و آله

احتمالاًً تا به حال شاهد تدفين اموات بوده‌ايد و تلقين ميّت را حداقل شنيده‌ايد. واقعيت آن است كه صحنه تلقين مرا خيلي متأثر مي‌كند. تلقين دهنده پس از آنكه مرده را در قبر مي‌خوابانند، شانه‌هايش را تكان مي‌دهد و جملات تلقين را با صداي بلند مي‌خواند، از اقرار به توحيد تا شهادت بر رسالت پيامبر و امامت ائمه اثني عشر؛ و ديانت به اسلام و اعتقاد به قرآن و قبله. آغازين جمله تلقين اين است: "إسمعْ إفهمْ يا فلان بن فلان"؛ و همين جمله است كه مثل پتك بر مغز آدم كوبيده مي‌شود؛ "بشنو! بفهم!". در چه وقتي؟ آن هنگام كه ميّت ظاهراً توان هيچ كاري ندارد. اما حقيقت آن است كه در آن لحظه گوش جان از هر زماني شنواتر و عقل ملكوتي از هر وقتي تيزتر است.

آن طرف خط جاي پاسخ دادن است و كسي كه نفهميده و نشنيده چه پاسخي دارد؟ آيا ما شنيده‌ايم؟ فهميده‌ايم؟ اصلاً چه چيزي را بايد شنيد و فهميد؟
به گمان من مرگ را! اين حقيقت "ناگزير نازمان‌مند"؛ و ما كه گر چه مي‌دانيم حق است اما باورش نداريم و از يادش برده‌ايم. ما از مرگ مي‌گريزيم در حالي كه مي‌دانيم هيچ راه چاره‌اي نيست. از همين روست كه هر آنچه بر خوشي‌هاي لحظه‌اي ما بيفزايد را دوست مي‌داريم؛ چرا كه مرگ، اين حقيقت رمزآلود ناشناخته را از ياد ما دور مي‌كند.


چند نفر از ما براي سفر آماده‌ايم؟ سفري حتمي كه مقصدش معلوم است و زمان آغازش نامعلوم و بسياري اوقات ناگهاني. امروز هستيم و معلوم نيست كه سال بعد، ماه بعد، روز بعد و يا حتي ساعتي بعد ....

و اگر اين ياد را همواره با خود داشته باشيم، آيا باز هم رفتار ما با اطرافيانمان همين است كه هست؟ چقدر جنايتها، دعواها و قهرها، گناهان، نامردمي‌ها و كينه‌ها و كدروتها كم خواهد شد؛ اگر همه به ياد داشته باشيم كه ممكن است اندكي بعد من يا او، ديگر در اين ديار فنا نباشيم.

من مرگ را از ياد برده‌ام، آن هم نه فقط از روي نسيان، كه گاهي عامدانه او را به فراموشي مي‌سپارم. غبار غفلت و دم‌غنيمتي، لايه لايه ياد مرگ را پوشانده است. و اين منم كه امروز يا فردا بايد بار سنگين امل و عمل بر دوش نداي بانگ الرّحيل را لبيك گويم. آن هم نه به اختيار كه به جبري خشك و ناگوار!
بهار، اين نماد دلنشين قيامت بر شما نوراني و گوارا باد!

و اين نوشته، آخرين نوشته اين وبلاگ است.

برچسب‌ها: ياد مرگ، قيامت، بهار، غفلت
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۰ | ساعت ۱:۲۹ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

نگاهي ديگر به خطبه‌هاي رهبري

حضور رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه، معمولاً خبرساز است، چه از جنبه حضور مردم و چه از لحاظ سخناني كه از سوي ايشان طرح مي‌شود. اما نماز جمعه 14 بهمن 90 از نظر شرايط زماني خاص بود. نگاهي بيندازيم به شرايط موجود. از يك سو اين آيين عبادي‌ـ سياسي در روزهاي دهه فجر و ايام سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي واقع شده بود و از طرفي در آغاز هفته وحدت قرار داشت. از اين گذشته طي ماه‌هاي اخير اقدامات تبليغاتي و عملي غرب و اسرائيل بر ضد ايران به صورت محسوسي اوج گرفته است، از اعمال و يا تهديد به تحريم‌هاي متنوع گرفته تا ترور دانشمند هسته‌اي ايران، شهيد احمدي روشن. و ديگر اينكه كمتر از يك ماه ديگر انتخابات مجلس نهم برگزار خواهد شد. اضافه كنيد تحولات بين‌المللي را؛ موضوع بيداري اسلامي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و اعتراضات ضد نظام سرمايه‌داري در آمريكا و اروپا. طبيعي است كه در چنين شرايطي رهنمودهاي رهبر انقلاب از اهميت و در عين حال حساسيت ويژه‌اي برخوردار است.

اولويت‌ها و محورهاي بيانات ايشان، بسيار متفاوت است از آن چيزي كه در جريان فعلي رسانه‌اي كشور وجود دارد. دقت در محورهاي بيانات، حجم اختصاص يافته به هر كدام و ميزان تأكيد بر آنها مي‌تواند روشنگر دغدغه‌هاي رهبري يا به عبارتي اولويت‌هاي كلان نظام باشد؛ چه از حيث موضوعات و چه از حيث استراتژي.
محورهاي موضوعي مورد بحث ايشان را مي‌توان به ترتيب زير خلاصه نمود:
1ـ بيان نقاط قوت نظام از جمله غلبه بر چالش‌ها، دستاوردها و خدمات اقتصادي و عمراني، پيشرفت‌هاي علمي به ويژه در شرايط تحريم، ارتقاء جايگاه بين‌المللي و مواردي از اين دست.
2ـ تبيين نقاط ضعف نظام از قبيل ميل به اشرافي‌گري، دنياطلبي و مصرف‌زدگي در بين مردم و به ويژه مسئولان، كاستي در پيشرفت‌هاي معنوي و نرسيدن به نقطه مطلوب در عدالت اجتماعي.
3ـ آنچه بايد براي رفع نقاط ضعف انجام پذيرد از جمله مسئوليت‌پذيري متقابل مسئولان، قواي سه‌گانه و مردم، غافل نشدن از اصول، حفظ اتحاد و همدلي، فريب نخوردن از دشمنان و پرهيز از تنبلي و كم‌كاري.
4ـ تبيين شرايط منطقه، بيداري اسلامي و نتايج آن از جمله ضعف رژيم صهيونيستي، مظلوميت مردم بحرين، پاسخ به ادعاي حكام بحرين در مورد دخالت ايران در آن كشور، تصريح به دخالت ايران در پيروزي جنگ سي و سه روزه و جنگ بيست و دو روزه.
5ـ تحليل شرايط جهان غرب و ضعف سياسي و اقتصادي اروپا و آمريكا.
6ـ تبيين بحث تحريم و تهديد غرب و آمريكا بر ضد ايران و منافع آن.
7ـ بيان نكاتي درباره انتخابات از جمله لزوم مشاركت مردم و مصونيت‌آفريني انتخابات، اهميت شكل‌گيري مجلس صالح، سالم و قوي، موضوع صلاحيت‌ها و هشدار درباره توطئه دشمنان.
8ـ تبيين شرايط منطقه و بيداري اسلامي با رويكرد به مخاطبان عرب.

نماز جمعه تهران

حال بر اساس اين محورهاي موضوعي برخي از موارد را مي‌توان به عنوان محورهاي استراتژيك اين بيانات استنباط نمود.

1ـ اميد و پيشرفت؛ بيان نقاط قوت نظام به ويژه پيشرفت‌هاي علمي از يك طرف و اقداماتي كه براي رفع نقاط ضعف لازم است را مي‌توان از جنبه‌هاي اميدآفرين سخنان ايشان برشمرد. همچنين تبيين شرايط منطقه و جهان و تحليل بحث تحريم‌ها و منافع آن براي كشور نيز از بخش‌هايي است كه براي مخاطب ايجاد اميد و انگيزه مي‌كند. بيان منافع تشكيل مجلس قوي و سالم نيز از اين قسم است.

2ـ عبرت، واقع‌بيني و در عين حال آرمان‌خواهي؛ يادآوري نقاط ضعف، اشاره به اينكه گاهي بعضي لبخند دشمنان را باور كرده‌اند، ابراز نارضايتي از وضع موجود عدالت اجتماعي و همين‌طور پيشرفت‌هاي معنوي، اشاره به برخي جدل‌ها ميان قواي سه‌گانه و يادآوري فتنه 88 در ميان بحث انتخابات و البته لزوم تلاش براي رفع آنها همه و همه گوياي اين حقيقت است كه براي رشد و پيشرفت كشور، فارغ از شعارها و احساسات، بايد واقع‌بينانه نقاط ضعف و همچنين آسيب‌ها را شناخت و آنها را چاره كرد. توجه دادن به خطرات و آسيب‌هاي در كمين انقلاب‌هاي منطقه نيز حاصل همين نگاه واقع‌بينانه است.

3ـ مشاركت مردمي؛ در بحث مسئوليت‌پذيري براي رفع نقاط ضعف، پرهيز از آسيب‌ها، مقابله با تحريم‌ها و تبديل آنها به فرصت و همچنين موضوع انتخابات، رهبر انقلاب عموم مردم را مخاطب قرار دادند. اين بدان معناست كه در نگاه كلان، رشد، پيشرفت و اقتدار كشور منوط به مشاركت عمومي است و بدون حضور واقعي مردم محقق نخواهد شد.

4ـ عزت و اقتدار؛ تحليل ارائه شده درباره تحريم‌ها و تهديدها از يك طرف و تهديد متقابل آمريكا از سوي ايران از طرف ديگر و همچنين تأكيد بر كمك علني ايران به هر ملتي كه با رژيم صهيونيستي مبارزه كند (از جمله جنگ سي و سه روزه و بيست و دو روزه) گوياي اقتدار نظام است. اضافه كنيد كنايه ظريف به حكام بحرين مبني بر اينكه اگر ايران در آنجا دخالت مي‌كرد، اوضاع به گونه اي ديگر مي‌شد!

5ـ صراحت و صداقت؛ رهبر انقلاب بدون تعارف نقاط ضعف را گوشزد و از ميل به تجمل و اشرافي‌گري به ويژه در مسئولان انتقاد مي‌كنند. اعلام نارضايتي از وضعيت عدالت اجتماعي و يا اشاره به جدل‌هاي مسئولان حاكي از آن است كه رهبري مردم را محرم مسائل مي‌شمرند.

6ـ اشداء علي الكفار، رحماء بينهم؛ رهنمودهاي رهبر انقلاب در خصوص لزوم وحدت و همدلي، فريب نخوردن از دشمن و همين‌طور هشدار جدي و مؤكد به ملت‌هاي منطقه مبني بر پرهيز از درگير شدن در بازي‌هاي قومي و فرقه‌اي و افتادن در دام دموكراسي درجه دوم تقليدي و مرعوب شدن از آمريكا و ناتو و يا اعتماد به آنها همگي حاكي از توجه جدي به اين آموزه مهم قرآني است.

7ـ امت اسلامي؛ رهبر انقلاب ضمن اعلام آمادگي نظام و ملت جمهوري اسلامي ايران براي همكاري و خدمت متقابل، ملت‌هاي منطقه را دعوت به اتحاد بدون توجه به ايران‌هراسي‌هايي همانند امپرياليزم ايراني و شيعي مي‌كنند و هزينه‌ها و تهديدهاي متوجه ايران را به علت اسلام‌گرايي و امت‌گرايي جمهوري اسلامي مي‌دانند.

برچسب‌ها: رهبر معظم انقلاب، جمهوري اسلامي ايران، بيداري اسلامي، سياست خارجي
+  سيد مصطفي خاتمي |  سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۲۶ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

در مدت پخش مجموعه تلويزيوني "تا ثريا" از شبكه يك سيما، ديدگاه‌هاي موافق و مخالف زيادي درباره آن منتشر شد. يكي از ايرادهايي كه به اين سريال گرفته مي‌شود، تلخ بودن آن است. برخي نيز علي‌رغم آنكه از سريال تمجيد كرده‌اند از نحوه فيلمبرداري و زاويه‌هاي عجيب آن شكايت كرده‌اند. واقعيت آن است كه راقم اين سطور با تلخ بودن مجموعه‌هاي تلويزيوني مشكلي ندارد. مسئله آنجاست كه "تا ثريا" بيش از آنكه تلخ باشد، اضطراب‌آفرين است و اتفاقاً نحوه فيلمبرداري سريال نيز دقيقاً به همين علت، چنين انتخاب شده است. سيروس مقدم نشان داده است كه تمايل زيادي براي انتقال اضطراب و نگراني حتي بي‌مورد به مخاطب خود دارد. اين نوع فيلمبرداري در كارهاي قبلي مقدم نيز مسبوق به سابقه است؛ اغما، پيامك از ديار باقي، زير هشت و حتي پايتخت، اما به نظر مي‌رسد اوج آن در مجموعه "تا ثريا" باشد.

گويا در ماه‌هاي ابتدايي سال دستورالعملي مبني بر پرهيز از ساخت مجموعه‌هاي تلخ در تلويزيون صادر شده است. اگر "تا ثريا"‌صرفاً تلخ بود، قابل چشم‌پوشي بود. ايرادي ندارد كه در كنار مجموعه‌هاي تاريخي، طنز، خانوادگي و اميدآفرين، سريال‌هاي تلخ نيز ساخته و پخش شوند. مگر سريال "زير تيغ" تلخ نبود؟ شايد "زير تيغ" را بتوان يكي از تلخ‌ترين و تأثرآميزترين مجموعه‌هاي تلويزيوني برشمرد، به ويژه با آهنگسازي بي‌نظير حسين عليزاده. اما همين مجموعه در عين حال آرامش‌بخش و تأمل‌برانگيز است. اين سريال شاهد خوبي است بر اين مدعا كه مي‌توان اثري درام ساخت، اما در عين حال بيننده نه تنها دچار اضطراب نشود بلكه احساس آرامش كند.

غالب افراد اجتماع پس از روزي پردغدغه، خسته از تلاش روزانه و احياناً افسرده از عوارض زندگي امروزين شهري، ساعتي را پاي تلويزيون مي‌نشينند؛ حال جناب آقاي مقدم به هر طريق ممكن ـ‌چه از طريق داستان و چه از طريق نحوه فيلمبرداري و يا جز آن‌ـ با اعصاب و روان آنان بازي مي‌كند و برايشان اضطرابي ناخودآگاه مي‌آفريند.
سيروس مقدم برخي از ظرافت‌هاي ساخت سريال از جمله تعليق و درهم‌تنيدگي روايت داستاني را خوب آموخته است و به كار مي‌گيرد؛ اما اشتباهاً اضطراب و استرس را به جاي هيجان فهميده است. به نظر مي‌رسد مديران تلويزيون به جاي ممنوعيت ساخت آثار تلخ ـ‌كه اتفاقاً در جاي خود لازم است‌ـ بايد ساخت آثار اضطراب‌آفرين و استرس‌زا را ممنوع كنند. چه بسا شايسته بود تا براي ديدن همين سريال نيز هشدار در مورد محدوديت سني اعلام مي‌شد.
شايد اگر سيروس مقدم با همين ابزارها و ترفندها سراغ ژانر وحشت برود بهتر از ساخت سريال‌هاي مناسبتي و ديني باشد. هر چه باشد، تكليف بيننده معلوم است، قرار است بترسد و دانسته اضطراب را تجربه كند.

يكي ديگر از سوژه‌هايي كه سيروس مقدم به شكل سؤال‌برانگيزي به آن تمايل نشان مي‌دهد، موضوع ازدواج مجدد، فاش شدن ازدواج‌هاي پنهاني و عشق‌هاي چندضلعي است. به جز "تا ثريا" اين مضامين در برخي آثار ديگر او از جمله نرگس، اغما و پيامك از ديار باقي نيز مشهود است.

و اما نكته مهمي كه از حيث محتوا مي‌توان در مورد سريال "تا ثريا" بدان اشاره كرد، نحوه برخورد داستان با شخصيت اصلي يعني ثريا با بازي خوب آزيتا حاجيان است. سريال مدعي است كه عواقب خطرناك ربا را به تصوير مي‌كشد. اما هر بيننده‌اي متوجه مي‌شود كه بلا و مصيبتي كه بر سر ثريا آوار مي‌شود بسيار بيشتر از گرفتاري‌هايي است كه براي شخصيت آقا رضا با بازي روان مهران احمدي پيش مي‌آيد. در حالي كه شخصيت ثريا به هيچ عنوان قصد گرفتن ربا نداشته است و حتي براي اطمينان قراردادش را به كارشناس مذهبي نشان داده است، اما آقا رضا آگاهانه اقدام به گرفتن پول نزول و دادن ربا كرده است. معتقد نيستم كه تعمدي در اين‌باره وجود دارد، اما قطعاً بي‌توجهي و كج‌سليقگي بوده است، چرا كه نمي‌توان از تأثيرات ناخودآگاه چنين نكاتي بر بيننده غافل بود.

اين يادداشت در: پايگاه الف
                     پايگاه جهان‌نيوز
                     پايگاه جام‌نيوز
                     پايگاه رويداد
                     رسانه فردا
                     پايگاه رعدنيوز
                     پايگاه زلال‌نيوز


برچسب‌ها: تا ثريا، سيروس مقدم، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰ | ساعت ۶:۱۲ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

چند روز پيش در پي يك توفيق اجباري، به تماشاي فيلم "پرتقال خوني" به كارگرداني سيروس الوند نشستم. راستش كمي كه از شروع فيلم گذشت، ديدن ادامه‌اش برايم سخت بود. تنها علتي كه مرا به تحمل واداشت، اين بود كه بدانم در اين بساط موسوم به "سينماي ايران" چه خبر است.

فيلم از لحاظ داستان، به شدت ضعيف و سردستي است. سناريو حتي پس از آنكه در سكانس‌هاي پاياني، ماجراي نقشه "والا رادمنش" (با بازي فريبرز عرب‌نيا) براي آزمايش "ترمه" (با بازي نيوشا ضيغمي) رو مي‌شود نيز به شدت شبيه فيلم‌هاي مرسوم سينماي هند است. داستان در بسياري موارد رهاست و از سير منطقي معقولي برخوردار نيست. كليت فيلم‌نامه را مي‌توان داستاني كليشه‌اي و تكراري دانست.
حتي آواز خواندن حامد بهداد در كيش نيز جايگزين آبرومندانه‌اي براي صحنه‌هاي گيتارنوازي و رقص در فيلم‌هاي گيشه‌اي ديگر است.

بازي‌ها نه تنها دست كمي از فيلم‌نامه ندارد، بلكه به مراتب رهاتر و تصنعي‌تر است. حامد بهداد كه به خيال خودش "مارلون براندو"ي سينماي ايران است، طبق معمول بازي كليشه‌اي و لوسي دارد. بازي نيوشا ضيغمي، ويشكا آسايش و حتي فريبرز عرب‌نيا نيز به شدت مصنوعي و بي‌روح است. در اين بين شايد روان‌ترين بازي را زيبا بروفه داشته باشد.

آرايش زنان در اين فيلم به شكلي است كه آنان را بالكل از گريم بي‌نياز كرده است!
آنچه در اين بين غريب است اينكه نقش كارگرداني داراي سابقه و نام همچون الوند در اين ميان چيست؟


اما از لحاظ محتوا نيز نكاتي را بايد متذكر شد.
فيلم گويا تمايل دارد تا صبغه‌اي فمنيستي به خود بگيرد. به تعبير خود فيلم ماجرا، دعواي سگ و شغال بر سر لقمه‌اي گلوگير است. در اين فيلم به نوعي مردان موجوداتي بدذات و بدصفت معرفي مي‌شوند. فيلم بسيار بدبين است و اين بدبيني را ترويج هم مي‌كند.

گرچه در سير فيلم، نقش رفتار و گفتار و پوشش "ترمه" در برقراري علقه‌هاي ناموجه مشهود است اما، فيلم در پي تبرئه دختران متلوّن‌المزاج و دمدمي امروزي است. چيزي كه اتفاقاً بايد بدان پرداخت و آسيب‌شناسي كرد؛ چرا كه ريشه بسياري جرائم و جنايات موجود، بي‌حيايي، دوري از عفاف رفتاري و ناديده انگاشتن حدود ديني در روابط زنان و مردان است.

شايد تنها نكته مثبتي كه بتوان (البته با اما و اگر) از اين فيلم استنباط كرد، بيان بي‌دوامي عشق‌هاي لحظه‌اي و تصادفي است و اينكه نمي‌توان چندان به چنين اظهار علاقه‌هايي به ويژه از سوي دختران اعتماد كرد.

نكته ديگري كه در اين بين قابل تأمل است، انتخاب نام سياوش براي يكي از شخصيت‌ها (حامد بهداد) و مضمون ترانه پاياني فيلم در همين رابطه است. آيا واقعاً سيروس الوند بين شخصيت فيلمش و نحوه مرگ او در پايان فيلم با شخصيت سياوش در شاهنامه فردوسي كه نماد پاكي و پاكدامني در ادبيات فارسي است، شباهتي مي‌بيند؟!

اين يادداشت در: پايگاه جام‌نيوز
                     پايگاه جهان‌نيوز


برچسب‌ها: پرتقال خوني، سيروس الوند، سينما
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

چهارشنبه گذشته ديدار جمعي از جانبازان ضايعه نخاعي با رهبر انقلاب بود؛ جلسه‌اي بي‌سابقه و خاص. همان روز ديدار، اخبار نيمروزي و شبانگاهي بخش‌هايي از ديدار چهره به چهره رهبري با جانبازان را نشان داد كه همين برانگيزاننده عطش ديدن مشروح برنامه بود. روز پنج‌شنبه اعلام شد كه مشروح جلسه پس از خبر 21 پخش مي‌شود و ما منتظر كه گفتگوها و درد دل‌هاي قهرمانان ملي را با رهبر و مرادشان بشنويم. اما با كمال تأسف تلويزيون تنها خلاصه‌اي ناقص و بي‌خاصيت از بخش اصلي اين جلسه يعني ديدار چهره به چهره را پخش كرد.


آيا درد دل انسان‌هايي كه بيش از 20 سال است به خاطر حفظ دين و كشور روي ويلچر و تخت افتاده‌اند با رهبر كشور ارزش پخش نداشت؟ اگر به جاي اين واقعه و جلسه كم‌نظير، بحث دعواي دو فوتباليست لمپن مطرح بود، باز هم چنين خلاصه و مختصر پوشش مي‌يافت و يا اينكه مجريان ورزشي عزيزتر از جان، با كنايه و تهديد مي‌توانستند تا اذان صبح از آنتن سيماي جمهوري اسلامي وقت بگيرند؟

چرا فردي مثل من كه از دفاع مقدس تنها مارش نظامي را به ياد دارد بايد از ديدن عشق‌بازي مردترين مردان روزگار با رهبرشان محروم شود؟ چرا بايد سخن جانباز ويلچرنشين كه خود و خانواده‌اش را فدايي يك لحظه عمر رهبر مي‌داند سانسور شود؟ چرا بايد بيننده سيماي جمهوري اسلامي(!) از ديدن كم‌نظيرترين صحنه‌هاي عاطفي ميان يك جانباز و مرادش محروم شود؟ جانبازي كه با ناله و زبان بي‌زباني با رهبر حرف مي‌زند و بر سر و رو و محاسن او دست مي‌كشد، محبت مي‌كند و محبت مي‌بيند، مرتكب چه ناصوابي شده است كه بيننده تلويزيون نمي‌تواند ببنيد؟ مثلاً چه ايرادي داشت بينندگان مي‌ديدند كه رهبر كشور عكس‌هاي يك جانباز را يكي يكي نگاه مي‌كند و بعد دو تايش را براي اسكن مي‌دهد به كاركنان بيت؟ چه مي‌شد اگر بيننده مي‌ديد كه رهبري با چه شعفي 57 جانباز را در آغوش مي‌گيرد و مي‌بوسد؟

نكند ارزش اين درد دل‌ها از سخنان نخبگان علمي و دانشجويان و اساتيد دانشگاهي در محضر رهبر انقلاب كمتر است؟ گيرم كه برخي جانبازان از مشكلات شخصي و اجاره‌نشيني ناليده باشند؛ چه ايرادي دارد كه بينندۀ تلويزيونِ مثلاً ملي، بداند فردي كه تمام هستي و سلامتي‌اش را براي امنيت و آسايش او گذاشته حالا حتي يك سرپناه ندارد؟

ديدار جانبازان ضايعه نخاعي با رهبر انقلاب

تلويزيون با سانسور و خلاصه‌سازي ناشيانه اين ديدار فرصتي بزرگ را از مردم دريغ كرد. لذت ديدن اين صحنه‌ها به هيچ قيمتي نبايد از مردم سلب مي‌شد؛ مگر چقدر زمان مي‌برد؟ بيشتر از يكي دو ساعت؟

پي‌نوشت: طبق حاشيه‌نويسي‌ها ظاهراً يكي از نكات اشاره شده توسط برخي جانبازان، اجاره‌نشيني و نداشتن سرپناه بوده است. در كل كشور جمع جانبازان ضايعه نخاعي كمتر از 3000 است. مگر هزينه تأمين مسكن اين افراد در اين ساليان چقدر مي‌شده است؟ بايد گل گرفت در اين بنياد مثلاً شهيد و امور ايثارگران را.


برچسب‌ها: رهبر معظم انقلاب، جانبازان، صدا و سيما
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۰ | ساعت ۴:۳ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

به بهانه نوستالژي بوي ماه مهر

يكي از سؤالات كليشه‌اي و مرسوم كه از كودكان نوآموز و دانش‌آموز پرسيده مي‌شود، اين است كه: "مي‌خواهي بزرگ شدي چه كاره شوي؟" حتي گزارشگران صدا و سيما هم همين سؤال كليشه‌اي را در گزارش‌هاي جشن شكوفه‌ها مطرح مي‌كنند. و بعدِ اين سؤال كليشه‌اي و تكراري، پاسخ‌هايي تكراري‌تر همچون: "دكتر، مهندس، خلبان، وكيل و ...." خيلي كه كودك از رشد فكري برخوردار باشد ـ و يا بهتر بگويم، خانواده‌اش از فرهنگي بهتر برخوردار باشند و در گوشش چيزهاي ارزشمندتري را خوانده باشند ـ مي‌گويد: "معلم".

به راستي، نظام آموزشي ما چه برنامه‌اي براي كودكان امروز، اين منابع بي‌بديل و بدون جايگزين انساني آينده، دارد؟ شكي نيست كه پاسخ‌هاي كليشه‌اي فوق بيش از آنكه محصول نگاه و انديشه كودك و نوجوان باشد، محصول نگاهي است كه خانواده به او القا نموده است. وقتي در خانه‌اي همواره سخن از كرامات پزشكان و مهارت مهندسان باشد، چه توقعي از كودك مي‌توان داشت كه چيزي جز اين ببيند؟* در اين بين بيجا نيست اگر از نظام آموزشي متوقع باشيم كه اين نگرش غلط را اصلاح كند و به تدريج به دانش‌آموزان بفهماند كه كشور فقط به پزشك و مهندس نيازمند نيست و تنها مشاغل ارزشمند اينها نيست و تنها جراحان قلب نيستند كه به مردم خدمت مي‌كنند.

به عنوان يك انسان كه در همين نظام آموزشي درس خوانده و رشد كرده‌ام، گواهي مي‌دهم كه اگر هم معلم يا معلماني در جهت اصلاح اين نگرش برترانگاري برخي مشاغل عمل مي كنند، استثناء است. به نظر مي‌رسد نظام آموزشي ما هيچ برنامه محسوسي براي حل اين مسئله ندارد.
فرض كنيم همه آرزوهاي كودكانه، تحقق يابد؛ آيا اين كشور كشاورز و فروشنده و نانوا و تاجر و راننده و كارگر و صنعتگر و هزار چيز ديگر نياز ندارد؟ آيا تحقيقي صورت گرفته است كه چنين آرزوهاي كودكانه‌اي كه عموماً تحقق نمي‌يابند، تأثيري در نارضايتي شغلي در بزرگسالي دارند يا نه؟ چه كسي پاسخگوي بر باد رفتن خيالبافي‌هايي است كه توسط خانواده و بعضاً مدرسه دامن زده مي‌شود؟

در بسياري نظامات آموزشي غربي سعي بر آن است كه استعدادهاي پنهان كودك را كشف و او را به همان سمت هدايت كنند تا شهروندي بسازند كه براي پيرامون و جامعه‌اش مفيد باشد. اين برنامه كاملاً مبتني بر فلسفه ليبرال و سودمحور تمدن غربي است، اما به هر حال از ايجاد توقعات و تخيلات بي‌ربط جلوگيري مي‌كند. پدر و مادر غربي هم معمولاً به خود اجازه نمي‌دهند آرزوهاي دست نيافته خود را به كودك تحميل نمايند.

ايراد كار ما كجاست؟ خانواده و مدرسه ما بايد اين را بفهمد و بفهماند كه انسان، فارغ از شغل و لباس و جايگاه اجتماعي پيش از هر چيز انسان است و ارزش انسان بودن هيچ ربطي به شغل و درآمد و عناوين اعتباري ندارد. پزشكي كه اگر پول كلاني را به عنوان زيرميزي نگيرد حاضر به جراحي بيمار رو به موت نيست ارزشمندتر است يا مثلاً راننده تاكسي كه در عين مشكل مالي كيف پيدا شده مملو از پول را به صاحبش مي‌رساند و يا فردي متوسط كه داراييش را براي رفع مشكل هم‌نوعش هزينه مي‌كند؟ گر چه در مقام گفتار و شعار چيزهايي گفته مي‌شود، اما آنچه كودك در خانواده و مدرسه و جامعه مي‌بيند و لمس مي‌كند، برتري دادن برخي مشاغل و جايگاه‌هاي اجتماعي بر برخي ديگر است، حالا به هر شكلي.

ما خيلي از مرحله پرتيم! نه خانوداه ما، نه مدرسه ما و نه جامعه ما، هنوز به دركي حتي ابتدايي از اين آيه نرسيده است كه: "إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم". سوره حجرات آیه 13.

* گزارشگر جشن شكوفه‌ها از كودكي همين سؤال را پرسيد؛ طفلك پاسخ داد: "معمار". گزارشگر پرسيد: "چرا؟" و پاسخ شنيد: "مي خواهم خانه و برج بسازم". حال كرديد؟!!!


برچسب‌ها: آموزش و پرورش، تربيت، كودك
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۱۱:۵۳ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

انتشار ويژه‌نامه روزنامه ايران با عنوان "خاتون"، آغاز موج جديدي بود از انتقادها و حملات نسبت به دولت و جريان موسوم به انحرافي. اين قلم نه قصد دفاع از ويژه‌نامه و محتواي آن را دارد و نه حتي قصد نقد و بررسي آن را. غرض چيز ديگري است كه در ادامه خواهد آمد.
يك ويژه‌نامه مطبوعاتي داراي جامعه مخاطب خاص و محدوي است. از سوي ديگر ارائه محتوا و پيام از طريق چاپ مقاله، گفتگو و اظهار نظرها در چنين ويژه‌نامه‌اي معمولاً از نوع ارائه مستقيم پيام است كه طبعاً تأثيرگذاري محدودي دارد و قابل نقد و بررسي نيز هست.
مهم‌ترين نكته‌اي كه منتقدان ويژه‌نامه خاتون بدان مي‌تازند، مباحث طرح‌شده درباره چادر و رنگ آن است. در اينكه حجاب جزء مسلمات ديني است بحثي وجود ندارد. در رساله‌هاي عمليه چارچوب‌هايي براي شكل و رنگ حجاب و پوشش بانوان معين شده است، اما به هيچ وجه محدود به يك نوع خاص نشده است (گرچه شخصاً چادر مشكي را بهترين نوع حجاب مي‌دانم). بنابراين بحث در مورد آن خط قرمز نيست و صرف طرح ديدگاه در مورد شكل و رنگ حجاب نمي‌تواند باعث طرد و طعن و تكفير باشد. تا يكي دو دهه پيش پوشيدن چادرهاي گلدار موسوم به چادر نماز در خارج از منزل امري معمول بود كه در عكس‌هاي دوره انقلاب نيز نمونه آن فراوان است، اما هيچ يك از علما و روحانيون به اين وضعيت معترض نبوده‌اند. بنابراين نمي‌توان صرف بحث درباره نوع و رنگ حجاب را مخالفت با آن دانست. هر انتقادي را در اين‌مورد بايد به صورت مستدل و مستند بيان نمود. كاري كه خسرو معتضد در پاسخ به اظهارات كلهر در مورد رنگ چادر انجام داد. از سوي ديگر برخي اشخاص معتبر همچون آيت‌الله حائري شيرازي از مواضع خود مجدانه دفاع مي‌كنند. به نظر مي‌رسد برخورد انجام شده با چنين نشريه‌اي هر چند كه داراي ايرادات محتوايي بوده باشد، ابداً متناسب و صحيح نبوده است.

حال مقايسه‌اي كنيم دايره مخاطب و ميزان اثر چنين ويژه‌نامه‌اي را با سريال‌هاي تلويزيوني؛ شايد بتوان گفت كه اصولاً قابل مقايسه نيست. مخاطب ميليوني مجموعه‌هاي تلويزيوني از يك سو و تأثيرات غيرمستقيم محتواي آنها از سوي ديگر گوياي اين واقعيت است كه ابداً نبايد ايرادات و انحرافات محتوايي آنها را كم‌اهميت و كوچك شمرد.



در ماه مبارك رمضان امسال سه سريال مثلاً مناسبتي از شبكه‌هاي يك تا سه پخش شد كه هر كدام به نحوي مدعي ارائه موضوعات اصطلاحاً ماورايي از قبيل روح و شيطان و فرشته بودند. در سال‌هاي پيش نيز مجموعه‌هايي همانند او يك فرشته بود، آخرين گناه، اغما و ملكوت بر اساس همين نگاه ساخته و پخش شدند. نكته جدي در مورد اين مجموعه‌ها تأثيرپذيري شديد از انگاره‌هاي مثلاً ماورايي هاليوودي و همچنين تحريفات وارد شده در مسيحيت در مورد مسائل غيبي است. متأسفانه توهمات و تخيلات هاليوودي و حتي عرفان‌هاي نوظهور و كاذب از دين و ماورا همچون روح سرگردان و يا شيطان‌بازي‌هاي كودكانه به نام دين به خورد بيننده داده مي‌شود. اي كاش اين آثار از حداقل كيفيت هنري برخوردار مي‌بود!
چيزهايي در اين سريال‌ها ارائه مي‌شود كه به هيچ وجه قرين به صحت نيست. توطئه‌چيني شيطان همانند فيلم‌ها و سريال‌هاي پليسي و يا تجسد او در قالب يك عتيقه‌فروش فوت‌شده يا يك جوان و دخالت فيزيكي در امور، مسائلي نيست كه بتوان براي آنها در منابع ديني مستندي يافت. فريب شيطان از نوع وسوسه و زينت دادن اعمال بد است. آن هم نه به اين صورت كه براي همه مجسم شود، بلكه از طريق وساوس دروني و شياطين جني و انسي كه دراختيار دارد. جايي هم اگر شيطان مجسم شده است، وسوسه كرده يا راه‌هايي براي گرايش به باطل بيان داشته، همچون پيشنهاد ساخت بت، يا پيشنهاد براي مشاركت گروهي در قتل رسول خدا. شيطان نمي‌تواند در قتل و مرگ كسي دخالت كند. نه شيطان و نه اجنه در اختيار او نمي‌توانند مؤمنان را به خاطر ايمانشان آزار دهند يا از سر راه خود بردارند. آيا نويسنده سريال، شيطان را درازگوش فرض كرده كه با چنين نقشه‌هاي كودكانه‌اي قصد انحراف آدم‌ها را داشته باشد؟ نقشه‌هايي كه با كارآگاه‌بازي افراد نقش بر آب شود. اگر قرار باشد كه شيطان به اين مسخرگي كه در سريال‌هاي تلويزيون نمايش داده مي‌شود، مجسم شود كه بايد هر روز خبري از رودست خوردن و كنفت شدن شيطان در روزنامه‌ها چاپ مي‌شد!
چه كسي گفته كه روح شخص خطاكار (حتي در حالت كما) از چنين آزادي برخوردار است كه به كلاس پزشكي و تاريخ برود. اصولاً موضوع روح سرگردان از تحريفات مسيحيت امروزي است. روايت است كه خواب برادر مرگ است؛ بنابراين و بر اساس تخيلات سازندگان اين مجموعه‌ها روح همه ما در خواب، روح سرگردان است!
خاصيت چنين نگاه وارداتي به اسم ماورا، گسترش خرافات و تحريف اعتقادات مردم به غيب است.

بگذريم. تصويرسازي از دختران مثلاً مؤمن با بزك و آرايش و الگوسازي به عنوان حجاب با چه توجيهي صورت مي‌گيرد؟ چادر واجب نيست، اما پوشاندن آرايش و زينت از نامحرمان واجب است؛ و اين چيزي است كه نه تنها در سريال‌ها ناديده گرفته مي‌شود بلكه سال‌هاست بر خلاف آن عرفي‌سازي صورت مي‌گيرد.

حال سؤال اينجاست كه با توجه به اين همه انحراف در اين سريال‌ها آن هم در حوزه اعتقادات مردم چرا صداي مخالفت جدي از سوي شخصيت‌هاي بزرگ حوزوي و مراجع برنخاست. آيا انحراف يك ويژه‌نامه با مخاطب بسيار محدود درباره فرعيات موضوع حجاب (از قبيل رنگ و شكل) مهم‌تر است يا انحراف تلويزيون با مخاطبي بعضاً چندده ميليوني در حوزه موضوعاتي كه با اعتقادات بنيادي مردم از قبيل معاد بازي مي‌كند؟ متأسفانه بايد پذيرفت نگاه به فرهنگ ديني و مقولات مرتبط حتي از سوي مدعيان آن نيز به شدت تحت تأثير مسائل سياسي است. گروهي كه توان افكارسازي و امكانات رسانه‌اي دارند، در راستاي اهداف و منافع خود با جابجايي اولويت‌ها و تغيير توجه‌ها به جهات مورد نظر، غوغاسازي و حاشيه‌آفريني مي‌كنند.
عده‌اي معتقدند كه انتشار خاتون حاشيه‌سازي عمدي جريان موهوم انحرافي است. اگر اين حرف راست باشد، بايد به اين بزرگواران گفت كه شما چرا تحت قواعد طرف مقابل بازي مي‌كنيد؟ آيا درگير شدن در حاشيه ايجاد شده توسط رقيب آن هم با علم به حاشيه بودن نامي جز بلاهت سياسي دارد؟ و اما اگر ادعاي حاشيه‌سازي تهمت باشد، بايد پرسيد چرا كساني كه حاشيه‌سازي را بد مي‌دانند، خود به ناحق حاشيه‌سازي مي‌كنند؟


اينجاست كه اين همه حمله و هجمه به يك ويژه‌نامه ـ كه چه بسا برخي معترضان حتي آن را نديده و نخوانده باشند ـ از سر نيتي صادق يا دلسوزانه به نظر نمي‌رسد. گويا همه اين هياهوها نه از سر دلواپسي براي فرهنگ حجاب و عفاف، كه بهانه‌اي براي تسويه حساب‌هاي سياسي است.

پي‌نوشت:
1ـ در طي ماه مبارك رمضان و پس از آن چندين كارشناس در خود تلويزيون محتواي اين سريال‌ها را مورد انتقاد قرار دادند. قبل از اين نيز در مورد سريال‌هاي مشابه چنين انتقاداتي سابقه داشته است كه البته امسال از هميشه پررنگ‌تر بود. در مورد سريال‌هاي امسال خواندن نوشته‌هاي زير بد نيست:
          آيت‌الله هادوي: روح‌های سرگردان معضل تازه تلویزیون/ "هالیوود" الگوی سریالهای رمضان!
          امام جمعه مشهد ضمن انتقاد از سریال های رمضانی: ایران که هالیوود نیست
          انتقاد حجت‌الاسلام نقویان از سریال‌های ماه رمضان در تلویزیون
          حجت‌الاسلام پناهیان: برخی افراد صرفا به علت جاذبه و نه از سر دلسوزی به این مسایل می‌پردازند
          حجت‌الاسلام مظاهري سيف: روح فرد آلوده در حالت كما از آزادي برخوردار نيست
خواندن اين سه مطلب هم بد نيست:
          خودکشی نوجوانان به تقلید از سریال‌ها
          سريال‌هايي كه حادثه آفريدند
          متن‌های اسلامی، فرا متن‌های انجیلی- توراتی
          بيانيه مجمع مطالبه مردمي درباره سانسور نقد امام جمعه مشهد از صدا و سيما

2ـ برنامه "اين شب‌ها" در شام عيد فطر آقاي مهندس عليرضا برازش مشاور مثلاً مذهبي سريال "سقوط يك فرشته" و "پنج كيلومتر تا بهشت" را دعوت كرده بود. اين آقا پيش از اين مشاوره مذهبي سريال "او يك فرشته بود" را نيز بر عهده داشته است. بنده خدا خيلي قشنگ از زير سؤالات در مي‌رفت. دست آخر هم كه به خاطر جمع نشدن بحث، رضا درستكار مجري برنامه در خواست كرد تا جمعه‌شب هم به برنامه بيايد، اظهار داشت من شيطان‌شناس نيستم، در مورد دعاي عاشقانه اگر خواستيد در خدمتم. حالا يك سؤال بي‌ربط؛ شما كه در زمينه شيطان تخصص نداري چرا مشاور سريال‌هايي مي‌شوي كه موضوعش شيطان و روح است؟! يعني در اين مملكت اين قدر قحطي علماي دين است كه يك مهندس، مشاور مذهبي براي چنين موضوعات حساس و تخصصي باشد؟

اين يادداشت در: جهان‌نيوز
                     پايگاه دفتر مطالعات و تحقيقات زنان


برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، ويژه‌نامه خاتون، سياست‌بازي
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۳۰ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

جمعه‌شب گذشته پخش مجموعه تلويزيوني "مختارنامه" به پايان رسيد. سريالي كه 40 جمعه يعني بيش از 9 ماه مهمان خانه‌هاي ايرانيان و جزء پربيننده‌ترين آثار تلويزيوني در ايران بوده است. اقبال كم‌نظير مردم به اين مجموعه در چند مؤلفه ريشه دارد. قصه روايتگر حادثه‌اي تاريخي و واقعي است كه معمولاً بيان تصويري حوادث تاريخي موجد جذابيت است. از طرفي داستان، مربوط به اعتقادات مردم است. آن هم موضوعي كه نزد عموم از جايگاهي كم‌نظير برخوردار است؛ عاشورا و امام حسينعليه‌السلام. اما صرف انتساب قصه به تاريخ و موضوعات مذكور براي چنين اقبالي كافي نيست. بسيار بوده‌اند مجموعه‌ها و فيلم‌هايي كه به اين موضوع پرداخته‌اند اما ماندگار نشده‌اند يا چنين توجهي را به خود معطوف نكرده‌اند.
سطح بالاي هنري اين سريال، فيلمنامه و گفتگوهاي درخشان و هوشمندانه، كارگرداني استادانه، بازي‌هاي خوب، دكورها و فضاسازي‌هاي جذاب و بجا، همه و همه دست به دست هم دادند تا اثري كم‌نظير و ماندگار خلق شود.
البته توضيح دهم كه مختارنامه را بي‌عيب و نقص نمي‌دانم. چه از لحاظ انطباق تاريخي، چه از نگاه روايت داستاني و چه از جنبه فني ـ از جمله برخي بازي‌ها و گفتگوها ـ برخي ايرادات و انتقادات به اين مجموعه وارد است؛ اما آن‌قدر اين كار نقطه قوت و زيبايي دارد كه بتوان از نقايصش گذشت.

داوود ميرباقرياما به اعتقاد اين قلم آنچه بيش از هر چيز در جذب و جلب مخاطب و برانگيختن تحسين او مؤثر بوده است، نگاه ويژه ميرباقري به تاريخ است. او تاريخ را از سر درس‌آموزي مرور مي‌كند. ميرباقري در نمايش دقيق تغييرات و تحولات، نقاط عطف و حوادث تعيين‌كننده سعي فراواني از خود نشان مي‌دهد. اثر مشهور قبلي او، يعني امام عليعليه‌السلام نيز چنين است.
بايد سپاسگزار ميرباقري باشيم. او حقايقي از تاريخ را به ما نشان داد كه بعضاً فهم و پذيرشش چندان آسان نبوده است.
اينكه فردي روزگاري در ركاب علي مي‌جنگد و روزي سر حسين را از تن جدا مي‌كند. مي‌شود روزي براي حسين نامه نوشت و روزي ديگر بر او شمشير كشيد. امكان‌پذير است كه امروز با مسلم بيعت كني و قول ياري بدهي، اما فردايش او را تنها بگذاري تا در غربت كشته شود. اتفاق ساده‌اي نيست اينكه كسي مختار را به اتهام مماشات با قاتلان حسين سرزنش و ترك كند و مدتي بعد با همان قاتلان براي مبارزه با مختار متحد شود. اصلاً محال نيست كه روزي براي مختار شمشير بزني و روزي بر مختار.
اينها همه حقايق تاريخي است. اما تبيين ريشه‌ها، چگونگي و عوامل وقوع آنها، با استفاده از جذابيت تصوير اثري كم‌نظير در فهم آنها دارد. بيان هنري يك واقعه و زواياي آن به مراتب جذاب‌تر و داراي اثري ماندگارتر است از خواندن يا شنيدن آن. ميرباقري طي 8 سال تمام توان و داشته خودش را گذاشت تا يكي از مهم‌ترين و اثرگذارترين حوادث تاريخ شيعه يعني عاشورا را در بستر ماجراي قيام مختار مرور كند. بيراه نيست اگر بخش عمده‌اي از مجموعه مختارنامه را تفسير و تبيين اين كلام كوتاه اما نمادين بدانيم كه: "امام حسين را منتظرانش كشتند".

نكته جالب توجه آن است كه اين سريال آن‌قدر قوي بود كه به تبع آن برنامه گفتگومحور "هنگام درنگ" نيز تبديل به برنامه‌اي پرطرفدار شود. اگر آماري گرفته شده باشد احتمالاً اين گفتگوها در ميان برنامه‌هاي گفتگومحور با موضوع ديني جزء پربيننده‌ترين‌ها بوده است. در واقع "مختارنامه" بستري براي بحث و تبيين تاريخ شد. سريال حس كنجكاوي مخاطب را در حوزه تاريخ اسلام و تحليل آن به شدت تحريك مي‌كرد. اين نيز از نقاط قوت كار ميرباقري است. هنر بزرگي است كه يك سريال تلويزيوني مخاطب را به پرسيدن و تلاش براي افزايش دانسته‌ها وادارد.

بايد قدردان ميرباقري بود و او را ستود كه تجربه‌اي جديد، متفاوت و به ياد ماندني را رقم زد و البته سطح توقع و سليقه مخاطب را بالا برد.
خدا تلاش او و ارادتش به اهل بيتعليهم‌السلام به ويژه مولا عليعليه‌السلام را ذخيره قبر و قيامتش قرار دهد!


برچسب‌ها: سيد داوود ميرباقري، مختارنامه، صدا و سيما
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰ | ساعت ۵:۳۵ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

استاد سيد رضا مؤيدجمعي از دوستان در دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي مشهد برنامه‌اي از سلسله برنامه‌هاي "سنگربان" را تدارك ديده‌اند در تجليل و تقدير از استاد سيد رضا مؤيد، شاعر آييني و پيشكسوت خراسان. پيش از اين نيز از استاد محمود اكبرزاده مداح پيشكسوت مشهدي تقدير شده بود. چنين مراسمي، كاري است در خور توجه و تقدير كه بركات فراواني خواهد داشت. استاد مؤيد همان فردي است كه رهبر معظم انقلاب در ديدار اخيرشان با شاعران آييني، با ذكر نام، از اشعار او در مراسم تشييع جنازه شهداي دفاع مقدس در مشهد ياد نمودند.

در دوران خردسالي و نوجواني در معيت پدر، فراوان به جلساتي مي‌رفتم كه بزرگاني همچون استاد مؤيد، استاد اكبرزاده، استاد شفق و ديگر شاعران و مداحان قديمي مشهد در آن مدح و ثناي خاندان عترت و طهارت مي‌گفتند. همين رفت و آمدها و استماع اشعار و مدايح اين اساتيد باعث مشكل‌پسندي و نكته‌سنجي‌ام درباره شعر و مديحه آييني شده است، به گونه‌اي كه بسياري از اشعار و مدايح امروزي برايم ناخوشايند و ناساز جلوه مي‌كند.

مهم‌ترين نقطه قوت شخصيتي همچون حاج سيد رضا مؤيد، جايگاه مردمي شعر اوست كه در عين حال، منجر به درافتادن به ابتذال نشده است.
شعر مؤيد آن‌قدر درگير آرايه‌ها و صنايع ادبي نيست كه فهم آن براي عموم مردم و مستمعان صعب و مشكل باشد. شعر در عين اينكه حرفه‌اي و صحيح است، اما براي مخاطب عام مجالس و محافل مذهبي، روان و قابل درك است. از طرفي توجه او به اهميت مفهوم و پيام شعر و همچين اتقان مضامين بر اساس منابع اصيل ديني به نحوي است كه شعر او از سروده‌هاي بعضاً سخيف و مبتذل امروزي كه به نام مدح اهل بيت ارائه مي‌شود به روشني قابل تفكيك است. مؤيد و شعرش نمونه‌اي عيني هستند براي سرايندگان مذهبي كه هم مي‌توان شعري متناسب با مجالس و مخاطب عمومي سرود و هم اينكه شعر، سطحي و حاوي مطالب نامناسب و يا حتي نامعتبر و غلط نباشد.

اصولاً براي شخصيت‌هايي همچون مؤيد، شعر ابداً هدف نيست. هدف، ترويج و تبيين دين، اعتقادات و حق است با استفاده از استعداد خدادادي شعر. از همين روست كه اين شعر به شدت متعهد و البته عميق و پرمغز است.

نكته ديگر درباره استاد مؤيد، اداي دين او به انقلاب اسلامي و دفاع مقدس است. اساتيدي چون مؤيد، اكبرزاده و شفق زماني براي انقلاب اسلامي، دفاع مقدس و شهدا سرودند و خواندند كه بسياري از به اصطلاح ولايتي‌هاي مدعي، قربةً الي الله، به طعن و هتك نظام اسلامي و امام و شهدا مي‌پرداختند. بي‌شك اين حضور جدي، نه تنها در تهييج و تشويق مردم و به ويژه جوانان براي حضور در ميادين انقلاب و دفاع نظامي به شدت مؤثر بود بلكه در تقويت جبهه انقلاب از طرفي و تضعيف موضع ضدانقلاب ـ كه بعضاً با نقاب مذهب فعاليت مي‌نمود ـ از سوي ديگر كارساز و مهم بود.

مؤلفه قابل توجهي كه در منش استاد مؤيد وجود دارد، تواضع، پرهيز از نام و دوري از دنياگرايي است. بر خلاف برخي شاعران و هنرمندان كه تحت تأثير مشهورات روشنفكري همواره گمانشان بر آن است كه تافته‌اي جدابافته‌اند و مدام گله مي‌كنند از اينكه قدرشان ناشناخته است و يا اينكه به معيشت آنها توجه نمي‌شود و حمايت نمي‌شوند. هنرمنداني كه اگر دوپينگ حمايت‌هاي دولتي و هياهوي مريدان نباشد، دوام و بقايي نخواهند داشت. اشخاصي همچون استاد مؤيد نه براي نام و نان، كه براي اعتقادشان شعر مي‌گويند و قلم مي‌زنند و مي‌خوانند و جز از درگاه الهي و اوليايش صله نمي‌گيرند. حتي موافقت با برگزاري همين بزرگداشت، پس از اصرارهاي فراوان و به نيت تشويق و الگوسازي براي نسل امروز بوده است. اما اين تواضع و نام‌گريزي نافي وظيفه ما در تكريم و تعظيم چنين انسان‌هايي نيست. اگر چنين شخصيتي متعلق به جريان‌هاي غيرمذهبي بود، معلوم نيست چند برنامه تلويزيوني برايش ساخته مي‌شد، چند تنديس برايش مي‌تراشيدند و چند سالن و مكان فرهنگي را به نامش مي‌كردند!

دعاگوي مرحوم پدرم هستم كه از خردسالي مرا با اين بزرگان و مجالس و محافلشان آشنا كرد.

پس‌نوشت: برخي دوستان خواسته بودند شعري از استاد مؤيد بياورم. اطاعت امر شد؛ شعري براي حضرت موعودعجل‌الله تعالي فرجه مناسب با ايام:

در خلوت خيالت هر شب كه مي‌نشينم
جز جلوه جمالت چيزي دگر نبينم
در بوستان حسنت از خار كمترم من
يك لحظه رخصتي ده شايد گلي بچينم
آن‌سان كه با تو بستم پيوند مهر اي دوست
حاشا كه ديگري را جاي تو برگزينم
عمري بود كه دارم در دل اميد وصلت
باشد كه زنده مانم تا چهره‌ات ببينم
يا از جدايي تو يا از غم شهيدان
با اشك هم‌عنانم با ناله همنشينم
دل نااميد تا كي؟ داغ شهيد تا كي؟
در غيبت تو مهدي، من با بلا قرينم
غير از تو كس ندارم، فريادرس ندارم
در سوز و ساز از اين غم از آه آتشينم
مولاي من تو هستي عبدت «مؤيدم» من
كز خرمن عطايت پيوسته خوشه‌چينم
1 بهمن 1360


برچسب‌ها: شعر، ادبيات انقلاب اسلامي، سيد رضا مؤيد، بزرگان مشهد
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰ | ساعت ۲:۶ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

اين روزها، هياهوي برگزاري عروسي سلطنتي بريتانيا در صدر اخبار رسانه‌هاي خبري جهان است. سايت گوگل و ياهو در روز مراسم لوگوي خود را متناسب با اين موضوع طراحي كردند. ياهو در اقدامي كم‌سابقه علاوه بر ايجاد صفحه‌اي اختصاصي براي اين ازدواج و درج اخبار، مطالب و ويدئوهايي در صفحه اصلي خود، در روز جمعه همواره سه يا چهار خبر صدر صفحه اصلي را نيز به همين موضوع و حواشي آن اختصاص داده بود. ديگر رسانه‌ها و سايت‌ها از جمله بي بي سي، سي ان ان و رويترز، در صفحه اول چندين خبر يا مطلب مرتبط داشتند. خانواده سلطنتي، دولت و پليس انگليس، چندين ماه است كه در تدارك اين اتفاق هستند.

هفته‌ها و بلكه ماه‌هاست كه انگليسي‌ها ضمن تقبل هزينه‌هاي نجومي، با مانور بر ازدواج سلطنتي در پي به رخ كشيدن شكوه زرسالارانه و زورمدارانه خود به جهان هستند؛ كشوري كه با احتساب مستعمرات قبلي ـ كه اكنون به عنوان قلمروهاي همسود شناخته مي‌شوند ـ مدعي بزرگترين پادشاهي در جهان است. حواشي اين موضوع نيز براي بسياري منفعت دارد. معمولاً شركت‌هاي مد و لباس از طرفداران چنين اخباري هستند. نشريات زرد نيز براي حواشي چنين اخباري له له مي‌زنند.

رسانه آزاد!و اما رسانه‌ها! به نظر مي‌رسد، پوشش رسانه‌اي اين ازدواج و حواشي آن كه به طرز عجيبي مورد توجه رسانه‌هاي غربي قرار گرفته است، نمونه‌اي بسيار شفاف و روشن از استراتژي رسانه‌اي غرب باشد.

آناني كه گمان مي‌كنند رسانه‌ها در جهان مدرن آگاهي‌بخش هستند، اگر تنها اندكي دقت و البته انصاف به خرج دهند ذره‌اي ترديد نخواهند داشت كه بي‌طرفي، اخلاق حرفه‌اي و آزادي بيان و شعارهايي از اين دست، كذب محض است. دانستن حق مردم نيست، بلكه مردم محكوم به دانستن‌اند؛ دانستن آن چيزي كه برايشان تجويز شده است.

براي رسانه در تمدن مدرن غرب اصولاً وظيفه‌اي جز تحقق خواست حاكمان تعريف نشده است؛ خواه اين حاكمان، عده‌اي دولتمرد و سياستمدار در كشورهاي به اصطلاح ابرقدرت باشند، يا گروهي ابرسرمايه‌دار و صاحبان كارتل‌هاي غول‌آساي بين‌المللي اقتصادي و يا اينكه ـ بر اساس اعتقاد جمعي ـ صهيونيست‌ها و فراماسونري. به هر حال نتيجه و برآيند كلي عملكرد رسانه‌ها چيزي نيست جز تأمين منافع اين حاكمان. رسانه‌هاي جهان علي‌رغم كثرت ظاهري به شدت كنترل‌شده و به هم پيوسته‌اند. در واقع چندين رسانه بزرگ در جهان هستند كه سرچشمه به حساب مي‌آيند و ديگر رسانه‌ها از خوراك تهيه شده توسط آنها استفاده مي‌كنند. جالب آنجاست كه همين چندين رسانه نيز به شكلي عجيب در هم تنيده‌اند و هر چند تاي آنها متعلق به يك فرد يا كمپاني است. بي‌جهت نيست شباهت مواضع و هماهنگي و هم‌جهتي اين رسانه‌ها در قبال وقايع مختلف و متعدد.

براي مثال بر مي‌گرديم به همين غوغاي ازدواج سلطنتي. در حالي كه خشونت در منطقه خاورميانه و در كشورهاي متحد غرب بر عليه مردم معترض به اوج رسيده است، مدت زيادي است كه رسانه‌ها غربي با بزرگ‌نمايي ازدواج سلطنتي به راحتي از كنار اخبار تلخ حوادث جاري عبور مي‌كنند. از طرفي اين رسانه‌ها به صورت تمام قد در خدمت جلوه‌بخشي و عظمت‌آفريني براي يكي از قديمي‌ترين و بدنام‌ترين استعمارگران تاريخ درآمده‌اند. نكته ظريف اينجاست كه دقيقاً در همين بين و با استفاده از فضاي به وجود آمده و بي‌توجهي رسانه‌هاي عمومي، در بحرين و يمن برخورد با مخالفان شدت مي‌گيرد. چرا كه براي اين رسانه‌ها، اين موضوع كه كودك خردسالي در يكي از عكس‌هاي مراسم گوش خود را گرفته، بسيار مهم‌تر است از حكم اعدام چهار انسان بحريني. مشابه اين اتفاق چندي پيش نيز رخ داد؛ در حالي كه افكار عمومي متوجه ليبي بود، اسرائيل طي چند روز حملات شديدي را به غزه انجام داد و افراد زيادي را كشت. گر چه پيش از اين نيز رژيم اسرائيل با استفاده از تمركز رسانه‌ها بر موضوعاتي همچون جام جهاني فوتبال، المپيك، حواشي انتخاب اوباما به رياست جمهوري آمريكا و امثال آن، جنايات زيادي را بر ضد مردم فلسطين و لبنان انجام داده است.

صم بكم عميرسانه‌هاي جهان غرب، به مخاطب اطلاعات ارائه نمي‌دهند، بلكه تنها به صورت كاناليزه آن دسته از اطلاعات را به خورد مخاطب خواهند داد كه در راستاي اهداف و استراتژي‌هاي تعيين شده باشد. وظيفه رسانه در تمدن غربي، ذهنيت‌سازي و انديشه‌تراشي براي پرورش شهرونداني مطيع در دهكده جهاني مدنظر غرب است. بشر عصر انفجار اطلاعات تنها آن چيزي را خواهد دانست كه برايش لازم تشخيص داده شود، نه آن چيزي كه خودش لازم تشخيص مي‌دهد. گر چه فرآيند اين القاء به قدري پيچيده است كه كاملاً اختياري و آزاد به نظر مي‌آيد. رسانه غربي مردم را سرگرم مي‌كند، نه تنها سرگرمي به معناي تفريح، بلكه سرگرم چيزهايي به ظاهر جدي مي‌كند تا از توجه به چيزهايي ديگر باز بماند. در اين روند، بسياري موضوعات دست چندم تبديل به اولويت اول مي‌شوند تا در سايه آن گروهي در حاشيه امن به امورات خود برسند.

رسانه غربي حقيقت را نشان نمي‌دهد، حقيقت را مي‌تراشد؛ به صورت بتي همچون گوساله سامري؛ زيبا و زرين و با صدايي مسحوركننده تا در پذيرش آن جاي هيچ شكي باقي نماند.
موسي‌اي بايد تا شر سامري و گوساله‌اش را بخواباند.

در همين رابطه بخوانيد: وقتی افکار عمومی جهان سر کار رفتند/ عوايد خاندان سلطنتي بريتانيا از حاشيه‌هاي يك جشن


برچسب‌ها: انگلستان، ازدواج سلطنتي، رسانه، جنگ نرم
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ساعت ۳:۱۱ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

در طول تاريخ ِ يك ملت، زياد نيستند روزهايي كه بتوان از آنها به عنوان نقطه عطف ياد كرد. اگر تاريخ را ورقي بزنيم و نقاط عطف آن را از تلخ و شيرين بنگريم، تأييد خواهيم كرد كه نقش مردم و توده‌ها همواره مهم‌ترين و تأثيرگذارترين بوده است؛ پيروزي‌ها با حضور و مشاركت آنان حاصل شده است و شكست‌ها با نبود، سستي و شانه خالي كردن آنها از زير بار مسئوليت رقم خورده.

إنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بأنْفُسِهمْ (رعد/ 13)

9 دي 88 از زمره چنين ايامي است. همگان اذعان دارند كه واقعه اعجاب‌آور نهم دي خيزشي مردمي و خودجوش بود. پس از فتنه‌آفريني در عاشوراي 88، تجمعات و اعتراضات مختلفي در سراسر كشور به صورت كاملاً پيش‌بيني نشده و خودجوش به وجود آمد، اما تنها اعلام يك زمان مشخص براي اعتراض سراسري كافي بود تا همچون يك جرقه، عقده‌هاي فروخفته مردم، تبديل به انفجاري بزرگ شود و حماسه‌اي خلق شود كه در حكم مرگ فتنه بود.

چه شد كه حضور مردمي در 9 دي از بسياري تجمعات و راهپيمايي‌هاي رسمي پررنگ‌تر، پرشورتر و البته آگاهانه‌تر بود؟ پيوند عميق و ناگسستني مردم ايران‌زمين با اهل بيت به خصوص حضرت اباعبدالله، چيزي نيست كه نياز به شرح داشته باشد. اقدامات چندماهه فتنه‌گران به خصوص جريانات روز قدس و 16 آذر، باعث تحريك احساسات و عواطف عمومي و ناخرسندي آنان شده بود؛ اما آنچه باعث شد تا حتي آناني كه شك و شبهه‌اي داشتند نيز پي به ماهيت جريان فتنه ببرند، حرمت‌شكني كم‌نظير در روز عاشورا بود.

نكته مهم همين‌جاست؛ اگر حق و باطل شفاف و عريان در برابر ديدگان مردم نمايان باشد، آنان خود در صحنه حاضر خواهند بود. حوادث روز عاشورا چنين نتيجه‌اي در پي داشت؛ تمييز حق از باطل. يك بررسي ساده نشان خواهد داد كه در سي و چند سال پس از انقلاب، آن‌گاه كه حقيقت به درستي تبيين شده است، مردم حاضر بوده‌اند. در چنين شرايطي توده‌ها به وظيفه خود عمل خواهند كرد و نيازي نيست از روزها قبل آنان را دعوت به حضور و مشاركت كرد. آنچه حائز اهميت است تلاش براي شفاف شدن و پيرايه‌زدايي حقيقت است، همان چيزي كه از آن تعبير به "نقش عمار" مي‌شود.

اينجاست كه 9 دي تبديل به تجربه‌اي خجالت‌آميز براي دستگاه‌هاي دولتي و در سطحي پايين‌تر فعالان سياسي و فرهنگي مي‌شود. دستگاه‌هاي به اصطلاح فرهنگي ما چقدر در بصيرت‌آفريني و توسعه افق ديد عمومي نقش داشته‌اند؟ تا چه ميزان توانسته‌اند حقايق را آن‌گونه كه هست براي مردم بيان كنند؟ فعالان فرهنگي و اجتماعي از بالاترين تا پايين‌ترين سطح تا چه ميزان در عمل به وظيفه تبييني خود به‌هنگام و مؤثر عمل كرده‌اند؟ واقعيت آن است كه اگر اشخاص حقيقي و حقوقي آن‌گونه كه بايد به وظيفه خود عمل مي‌كردند و ماجرا زودتر براي عموم مردم به خوبي تبيين مي‌شد، شايد اصولاً حوادث عاشوراي 88 اتفاق نمي‌افتاد.

9 دي نشان داد كه مردم همواره آماده دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي هستند، مشروط بر آنكه حقيقت را بفهمند؛ و تبعاً اين رسالت خواص است كه غبار از چهره حق بزدايند. در نتيجه اگر آنها در تبيين و تشريح فضا كوتاهي كنند، غبارهاي ذهني فرو نخواهد نشست و اقدام عمومي به‌هنگام واقع نخواهد شد.

متأسفانه دستگاه‌هاي دولتي كه ماهيتي بسترساز و سياست‌گذار دارند، تبديل به مجموعه‌هاي اجرايي و ترويجي عريض و طويل و البته بي‌خاصيت شده‌اند كه براي پر كردن پرونده‌ها و گزارش‌ها، فعاليت‌هاي ضعيفي انجام مي‌دهند؛ اهالي سياست و فرهنگ نيز به دلايل متعدد از جمله منافع شخصي و گروهي در بازشناسي وقايع كوتاهي مي‌كنند. صدا و سيما هم معمولاً موضعي انفعالي و البته محافظه‌كارانه دارد و به ندرت ابتكاري از خود بروز مي‌دهد. از چنين عملكردي چه حاصلي مي‌توان انتظار كشيد؟

انجام مجموعه‌اي از اقدامات تكراري، پر سر و صدا و شعارگونه، نوشتن و پراكندن متون ادبي و كاريكاتور و شعر در رد و طعن فتنه‌گران و به فحش كشيدن آنان مصداق كامل و جامعي از عمل عماروار نيست. ضرورت استفاده از ابزار هنر در اين عرصه قابل انكار نيست؛ شعار نيز لازم و ضروري؛ اما اينها تنها بخشي از كار و تابعي از وظيفه تبيين و شفاف‌سازي به زبان ساده و همه‌فهم است. تمام اينها تا آنجايي مفيد و لازم است كه حقيقتي را روشن كند و گرنه تنها فرياد كردن كينه‌هاي ـ‌به حق‌ـ از فتنه‌گران، دردي را دوا نخواهد كرد.

بايد بپذيريم كه دستگاه‌هاي دولتي ما و فعالان فرهنگي و اجتماعي ما ـ‌از سطح ملي تا محلات كوچك‌ـ تا كنون نتوانسته‌اند آن‌گونه كه بايد به وظائف خود عمل كنند. چرا بايد مسائلي بديهي همچون فلسطين و وظيفه ما در قبال آن هنوز براي گروه زيادي از مردم مبهم باشد. آيا جز اين است كه صرفاً فعاليت‌هاي شعاري و سطحي و محدود به زماني خاص صورت پذيرفته است؟

ما بايد ضعف خود را بپذيريم و 9 دي را تجربه‌اي بدانيم براي تغيير روش‌ها و حتي اهداف. بفهميم هدف تبيين حقيقت است، نه شعار دادن و صرفاً تحريك احساسات كه اينها تنها ابزار است.

به زعم نگارنده، بهترين راه، واگذاري امور به دست خود مردم و تشكل‌هاي مردمي است، به معناي واقعي كلمه؛ آن‌چنان كه در ابتداي انقلاب مرسوم بوده است. اينكه براي مناسبت‌هاي مختلف جمعي از مسئولان و نمايندگان دستگاه‌هاي مختلف بنشينند و با نگاه رقابت‌هاي بين بخشي تصميماتي بگيرند، خاصيتي نخواهد داشت. بايد خود مردم را مشاركت داد، همان‌گونه كه آيين‌هاي مذهبي كاملاً مردمي است. حضور مردمي باعث خواهد شد تا توده‌ها، نسبت به موضوعات احساس تعلق و وظيفه بيشتري كنند و حقيقت را بهتر و بيشتر لمس كنند و بفهمند؛ و از طرفي رسالت تبيين و ابهام‌زدايي را خود به عهده بگيرند يا دست‌كم زمينه‌ساز چنين امري در بستر عمومي باشند.

تصميم‌گيران و فعالان سياسي، فرهنگي و اجتماعي بايد بدانند كه بيشتر اوقات مردم از آنها پيشروتر هستند؛ بايد بياموزند كه به مردم اعتماد كنند.

اين نوشته در: پايگاه جهان نيوز
                  پايگاه أين عمار
                  پايگاه مجمع مطالبه مردمي
                  پايگاه گراي 57


برچسب‌ها: فتنه 88، مردم، دولت
+  سيد مصطفي خاتمي |  چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹ | ساعت ۹:۲۸ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

توضيح: يك سال از حكم مقام معظم رهبري مبني بر انتصاب مجدد عزت‌الله ضرغامي به رياست صدا و سيما مي‌گذرد. اولين نوشته اين وبلاگ نيز در همين رابطه بود.
مطلب زير، مدتي پيش در يكي از شماره‌هاي نشريه‌اي جديد با نام "دستخط" چاپ شده است؛ دقيقاً كي و چگونه نمي‌دانم! چون علي‌رغم پيگيري مكرر تا كنون مفتخر به زيارت اين جريده نوخاسته نشده‌ام!

***

امروزه و در عصر تمدن تكنولوژيك، تلويزيون تبديل به عضوي از خانواده‌ها شده است؛ به نحوي كه گاهي اوقات، وقتي را كه افراد يك خانواده صرف تماشاي تلويزيون مي‌كنند، بارها بيشتر از وقتي است كه به بودن با هم و گفتگوي با يكديگر اختصاص مي‌دهند.

اينكه زمينه‌ها و علل اين وابستگي شديد چيست، چه سير و روندي را طي كرده و مي‌كند و چه آثار و پيامدهايي در پي خواهد داشت، نقل «مثنوي هفتاد من كاغذ» است و خارج از وسع قائل و مقال. اما آنچه در اين سطور محل بحث است، موضوع جذابيت آثار نمايشي، فيلم‌ها و به ويژه مجموعه‌هاي تلويزيوني يا همان سريال‌هاست.

بي‌گمان اساسي‌ترين مؤلفه هر اثر نمايشي جذابيت است. اثر نمايشي در تلويزيون ساخته مي‌شود تا ديده شود. مخاطب آنچه را دوست دارد مي‌بيند و هر وقت برنامه‌اي را نپسندد به راحتي شبكه را عوض يا تلويزيون را خاموش مي‌كند. بنابراين توليدكنندگان و كارگردانان براي آنكه در رقابت با ديگر همكارانشان در گردونه توليد آثار باقي بمانند، بايد بتوانند مخاطب را به كار خود جذب و او را راضي كنند.

تبعاً جذابيت يك اثر ديداري در حوزه‌هاي هنري، بصري و محتوايي قابل بررسي است. جذابيت هنري يك اثر، در گرو عملكرد كارگردان و بازيگران است. جذابيت‌هاي بصري وابسته به مجموعه عوامل فني از قبيل تصويربرداري، نور، دكور و هم‌چنين امكانات و تكنولوژي به كار رفته است. يك اثر در حوزه محتوا نيز با استفاده از تعليق، هيجان، مضامين و موضوعات مورد علاقه مخاطبان، طنز و مواردي از اين دست به جذب مخاطب مي‌پردازد.

اما آنچه اكنون در تلويزيون اتفاق مي‌افتد، غالباً استفاده از سطحي‌ترين و ساده‌ترين ـ و نه ضرورتاً بهترين ـ راه‌هاي جذب بيننده است. از جنبه هنري، بسياري مواقع استفاده از بازيگراني ثابت و تضمين‌شده و غالباً با فيزيك و چهره‌اي جذاب، جاي بهره‌مندي از بازيگران توانمند را گرفته است. هم‌چنين استفاده مفرط از طنزهاي گفتاري و رفتاري كه گاهي به لودگي مبدل مي‌شود و حتي موجب دغدغه خانواده‌ها در مورد بدآموزي و تبعات منفي اين آثار مي‌گردد. اين معضل به ويژه در طنزهاي شبانه و سريالهاي نوروزي نمود بيشتري دارد، گرچه سريالي همچون بزنگاه به كارگرداني رضا عطاران به عنوان يكي از بدترين نمونه‌هاي استفاده از چنين حربه‌اي در ايام ماه مبارك رمضان پخش شد. مجموعه‌اي كه حتي اعتراض صريح و شديد شوراي نظارت بر صدا و سيما را در پي داشت كه البته با خونسردي مديران صدا و سيما مواجه شد.

اما در حوزه محتوا ماجرا از اين غمناك‌تر است. داستان‌هايي با مضامين تكراري و بعضاً بي‌سر و ته كه گاهي اگر فقط قسمت اول و آخر سريال را ببيني كل ماجرا را خواهي فهميد. با چاشني ثابت داستان‌هاي مثلاً عاشقانه كه در اغلب اوقات موجب اشاعه ارتباطات نامتعارف و غيرشرعي است. اضافه كنيد ماجراهاي سطحي و بعضاً خرافه‌آلودي را كه به نام دين و مذهب در اين سريال‌ها به خصوص در مناسبت‌هاي مذهبي به خورد مخاطب داده مي‌شود. ديني كه قرار است به كمك صداهاي غريب و دود و كلاغ و گربه و در بهترين وجه صرفاً با نماد تسبيح و سجاده معرفي شود.

به بهانه ايجاد جاذبه، در هر سريالي دختر و پسر و يا دختران و پسراني به نمايش درمي‌آيند كه طي وقايعي عجيب و غيرمنطقي به يكديگر علاقه‌مند مي‌شوند و بعد هم باقي ماجرا. با كمي دقت، مي‌توان شباهت‌هاي فوق‌العاده اين داستان‌ها را فهميد. جالب اين است كه بر سازندگان چنين مجموعه‌هايي عنوان سري‌ساز نهاده شده است و چقدر با مسما! مثل سري‌دوزي لباس‌هايي كه همه از روي يك الگو و به صورت انبوه توليد مي‌شود.

شبكه تهران سال 83 در دهه اول محرم و در ايام عزاداري حضرت اباعبدالله، سريال غريبانه را پخش مي‌كند كه روابط عاشقانه دختر و پسري را پيش از ازدواج نه تنها ترويج و تطهير، بلكه تقديس مي‌كند؛ و البته همين مجموعه در سال‌هاي بعد در همان ايام در شبكه‌هاي استاني پخش مي‌شود تا آنها هم از قافله فعاليت‌هاي ترويجي عقب نمانند! بيشتر سريال‌هاي فعلي تلويزيون نيز كه جز همين موضوعات اصولاً موضوع ديگري ندارند. لشگر پسران و دختران عاشق و بعضاً عشقهاي مثلث و مربع! گويي در اين كشور تمام مسائل و دغدغه‌هاي جوانان حل شده است و آنها معطل مانده‌اند تا شيوه‌هاي خاطرخواهي را از دانشگاه عمومي كشور بياموزند؟

جالب‌تر آنكه اين مضامين به اصطلاح عاشقانه با توجيه ايجاد جذابيت به ناشيانه‌ترين شكلي به مجموعه‌هاي تاريخي همچون پدرخوانده يا سال‌هاي مشروطه نيز بند مي‌شود.

در مجموعه‌هاي طنز تلويزيون، قوميت‌هاي مختلف و يا ارزشهايي همانند احترام به بزرگان و سالمندان، آداب معاشرت و امثال آن به راحتي به مسخره و استهزاء گرفته مي‌شوند و با اين حال اعتراضات و انتقادات كارشناسي و مردمي به هيچ انگاشته مي‌شود.

شما هم حتماً بارها شاهد داخل شدن ميكروفن ضبط صدا در بالاي قاب تصاوير سريال‌ها يا فيلم‌هاي تلويزيوني بوده‌ايد. آثاري كه در كوتاه‌ترين زمان ممكن و با حداقل امكانات، با داستان‌هايي سردستي و ضعيف و طبيعتاً در سطحي پايين و مبتذل از لحاظ محتوايي، فني و هنري توليد مي‌شوند.

متأسفانه سازندگان و كارگردانان اين برنامه‌ها به جاي ارتقاء كيفي محتوا و مسائل فني به استفاده از جذابيت‌هاي كاذب روي مي‌آورند و گويا سعي دارند ناتواني‌هاي هنري خود را زير اين ابزار پنهان سازند. به بيان ديگر جذابيت اكنون بهانه و حربه‌اي شده است براي پوشش ضعف‌ها و ايرادات هنري، محتوايي و فني سريال‌ها و فيلم‌هاي تلويزيوني و فريبي براي متقاعد و راضي نمودن مديران و برنامه‌ريزان.

نكته بسيار مهم ديگر، سليقه مخاطب است. گاهي اوقات استدلال سازندگان آثار در مورد استفاده از بعضي مضامين يا شاخصه‌هاي نامناسب مثل عشق‌هاي چندجانبه يا خياباني و يا لودگي بازيگران، علاقه بينندگان و در نظر گرفتن سليقه آنان است. اتفاقاً در اينجا متهم اصلي تلويزيون است؛ چرا كه توليد و پخش آثار مبتذل، ضعيف و دست چندم در تلويزيون، روز به روز سطح سليقه مخاطبان را حتي در سينما تنزّل داده است. در حالي كه انتظار به حق آن است كه سيما با ساخت و عرضه توليدات داراي كيفيت و جذابيت مطلوب در طي زمان اقدام به ذائقه‌سازي و سليقه‌پردازي بر مبناي معيارهاي هنري و ارزش‌هاي اصيل فرهنگي و اخلاقي نمايد.

مجموعه‌هايي مثل امام علي عليه‌السلام، همسران، روزي روزگاري، اين خانه دور است، شب دهم، مريم مقدس، زير تيغ، يوسف پيامبر، نردبام آسمان، در چشم باد و ده‌ها اثر ارزشمند و به‌ياد ماندني ديگر، با تمام ضعف‌ها و قوت‌ها، همه برخوردار از جذابيت و در زمان خود مورد اقبال بينندگان و مخاطبان زيادي بوده‌اند و حتي برخي در خارج از كشور نيز مورد توجه واقع شده‌اند، اما براي اين جذب مخاطب از چنان حربه‌هايي بهره نبرده‌اند. اين گواهي است بر اين مدعا كه مي‌توان بدون استفاده از برخي مضامين غلط و ضمن حفظ و رعايت حداقل‌هاي مطلوبي از لحاظ هنري و فني، آثاري زيبا، مورد پسند عموم و ماندگار آفريد.

اين موضع انفعالي كه هر محتواي غلطي به بهانه جذابيت و با توجيهات نخ‌نماشده‌اي همچون دفع افسد به فاسد پذيرفته شود، كاري خلاف عقل و تدبير است.

اگر قرار بر آن باشد كه در رقابت و مقابله با شبكه‌هاي ماهواره‌اي از طريق نمايش ماجراي عشق‌هاي خياباني و شبه‌خياباني و چيزهايي از اين دست ايجاد جذابيت شود، بايد گفت كه همين ابتداي كار قافيه را باخته‌ايم. چگونه مي‌توان از طريق چنين جذابيت‌هاي سخيفي با شبكه‌هايي رقابت كرد كه بعضاً از نمايش شنيع‌ترين صحنه‌ها ابايي ندارند؟ اگر در اين دام خطرناك بيفتيم و بر همين منوال ساليان اخير و با استدلالات منفعلانه روز به روز پس‌رفت كنيم، دير يا زود بايد تمام خطوط قرمز اخلاقي، ديني و فرهنگي را در تلويزيون برداشت.

آنچه مي‌تواند فرصت، ابزار و امكان رقابت را براي ما ايجاد كند، نه چنان مضامين ناسالمي است و نه امكانات فني و تكنولوژيك. در هر دو مورد بيگانگان از ما پيش هستند؛ هم در يلگي و بي‌بند و باري و استفاده از مفاهيم غيراخلاقي و هم به خاطر در اختيار داشتن آخرين امكانات فني و تكنولوژيك روز.

كشور ما هنرمندان بسيار توانمندي در عرصه‌هاي مختلف كارگرداني، نويسندگي، بازيگري و ديگر عرصه‌هاي مرتبط در اختيار دارد. ارزشها، صفا، صداقت و مضامين متعالي جاري در سرزمين ما اگر با هنر هنرمندان درآميزد، در كمال سادگي و بي‌پيرايگي جذاب، اثرگذار و ماندگار خواهد بود.

اين نوشته در: پايگاه جهان نيوز
                  پايگاه تريبون مستضعفين
                  پايگاه سرخط
                  پايگاه حق‌نيوز
                  پايگاه تخصصي نقد صدا و سيما


برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري، دفع افسد به فاسد
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹ | ساعت ۸:۲۷ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

باز فردا بازي استقلال و پيروزي است يا همان نمي‌دانم شهرآورد و دربي. عالم و آدم، تمام همّ و غمّشان شده اين بازي و رفته‌اند سر كار. جالب اينكه اين بازي براي تهران تبديل به يك مسئله امنيتي شده است.

پيش از اين هم اين شعر استاد اميري اسفندقه را گذاشته‌ام. گرچه تكراري است اما باز هم اين شعر را مي‌گذارم. شايد بعدها هم تكرار كنم.

کدام استقلال؟!  کدام پيروزی؟!

حضور گم شده صد هزار آدم گم
حضور وحشی رنگ
طنين نعرۀ مسلول و خندۀ مسموم
طنين دغدغه، جنگ
يکی به عربده گفت:
«درود بر آبی
به هر کجا که رَوی رنگ آسمان آبی است»
به طعنه گفت کسی با غرور و بی تابی:
«ولی نبود آبی
ميان هيچ رگی خون هيچ‌کس هرگز
درود بر قرمز»
فضای ساده و سبز زمين آزادی
در انفجار صدای ترقه‌ها، در دود
نود دقيقه کدورت
نود دقيقه کبود
در آستانۀ در
غريب و غمزده طفلی کنار وزنۀ پير
به فکر سنجش وزن هزار ناموزون
و پيرمردی گنگ
نشسته خسته
               به دنبال لقمه‌ای روزی
کدام استقلال؟
کدام پيروزی؟

+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۹ | ساعت ۱۱:۱۸ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

از گذشته‌ها شنيده‌ايم كه يكي از فوايد ماه مبارك رمضان، درك گرسنگي بيچارگان است و اينكه حال و روزگار فقرا و مساكين را بفهميم. اين معنا ريشه در مضامين ديني ما دارد. به واقع روزه ماه رمضان به عنوان فرصتي براي احساس هم‌ذات‌پنداري و در نتيجه كمك و مساعدت به نيازمندان در طول سال، دانسته شده است. قرار است مدتي گرسنگي بكشيم و آن را لمس كنيم، شايد بيشتر در انديشه كساني باشيم كه بيشتر ايام سال بدان دچارند.

اما! متأسفانه بيشتر ما مردم، نه تنها در اين ماه گرسنگي نمي‌كشيم، بلكه به عكس، در پرخوري سنگ تمام مي‌گذاريم.

معمولاً ما سه وعده غذايي استفاده مي‌كنيم كه در ماه رمضان به دو وعده كاهش مي‌يابد؛ پس به صورت منطقي، بايد استفاده ما از مواد غذايي مقداري كاهش يابد. ولي همه مي‌دانيم كه قضيه اين‌طور نيست و اتفاقاً قبل از شروع ماه تا پايان آن، تقاضا براي خريد اقلام و مواد غذايي، افزايش مي‌يابد؛ به نحوي كه دولت بايد تدابير ويژه‌اي را در بازار به كار بندد، در غير اين‌صورت قيمت‌ها، به شكل مهارنشدني بالا مي‌رود.

در سحري‌ها به عنوان پيشگيري از گرسنگي، تا خرخره مي‌خوريم؛ و در افطار نيز به بهانه گرسنگي طول روز، آنچنان مي‌بلعيم كه قدرت تكان خوردن از ما سلب مي‌شود. آيا ديگر فرصتي مي‌ماند تا به ياد گرسنگان بيفتيم؟ گمان نمي‌كنم افزايش چشمگير تقاضا براي خريد گوشت و مرغ و روغن و برنج، گوياي كم‌خوري ما در اين ماه باشد!

جالب‌تر آنكه غذاهاي ويژه‌اي هم براي اين ماه تدارك مي‌بينيم تا بيشتر از خوردن افطاريمان لذت ببريم!

بامزه‌تر مهماني‌ها و افطاري‌هاي ما در اين ماه است. سفره‌هايي كه در اكثر آنها "عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو". نگاهي به مهماني‌هاي رمضان بيندازيم. چقدر از دعوت‌شدگان به سفره‌هاي افطار در ماه رمضان از طبقه نيازمند دور و برمان است؟ و چقدر از كساني كه اگر به اين دعوت نيامده بودند، چه بسا سفره خودشان دست كمي از اين ضيافت‌ها نداشت؟ چشم و هم‌چشمي و اسراف در اين مراسم كه خود مرثيه‌اي ديگر است؛ ميزهاي رنگارنگ و جوراجور در رستوران‌ها و هتل‌ها! تقبل‌الله اعمالنا! عجب اخلاصي!!!

آيا اين همان آموزه‌هاي ديني ما در مورد دستگيري از افتادگان و مستمندان است؟ اين همان روشي است كه بزرگان دين، ما را بدان سفارش كرده‌اند؟

طرفه آنجاست كه به علت افزايش تقاضا در اين ماه، در بازار مسلمانان(!)، قيمت‌ها آنچنان بالا مي‌رود، كه برخي مردم، از تهيه همان مواد ابتدايي كه در گذشته خريداري مي‌كرده‌اند نيز محروم مي‌شوند!

رمضان همان ماهي است كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام شب قبل از ضربت‌خوردنش، براي افطار از ميان شير و نمك، دومي را برگزيد و به عنوان نان‌خورش استفاده كرد. درست است كه او خليفه مسلمين بود و امير زهاد، اما مگر امام ما نيست؟!


برچسب‌ها: ماه رمضان، الگوي مصرف، اسراف
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۹ | ساعت ۸:۱۹ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

من هم كاملاً با نظر رئيس‌جمهور مبني بر تقدم اقدام فرهنگي در رفع مفاسد اخلاقي و ناهنجاري‌هاي اجتماعي موافقم. همين‌جا سؤال مهمي پيش مي‌آيد؛ اينكه دولت براي فرهنگ‌سازي مورد ادعايش چه كرده است؟

يكي از دستگاه‌هاي تابعه دولت كه در جايگاه معاونت رئيس جمهور نيز قرار دارد، "سازمان ملي جوانان" است. اتفاقاً بر اساس اسناد بالادستي اين سازمان، به ويژه سند مربوط به هويت جوانان، فعاليت‌هاي ستادي از جمله فرهنگ‌سازي در حوزه‌هاي مرتبط با جوانان از جمله وظايف اين سازمان است. از سال گذشته و پس از آغاز رياست بذرپاش بر اين مجموعه، رويكرد خاصي بر آن حاكم شده است. سازماني كه قبلاً نام آن هم به ندرت شنيده مي‌شد، به ناگاه تبديل شد به يكي از مجموعه‌هاي پر سر و صدا و خبرساز.

در اينكه دستگاه‌هاي دولتي بايد گزارش فعاليت‌ها و عملكردشان را در معرض ديد عموم و در اختيار مردم قرار دهند و يا ارتباط مستمر و دوجانبه با آنها داشته باشند شكي نيست. اما آنچه در اين مدت واقع شده است، از جنسي ديگر است. سازمان جوانان در ايام دهه فجر اقدام به برگزاري جنگ‌هاي مشترك با شبكه سه سيما مي‌نمايد؛ اين جنگ‌ها در شبكه سه پخش مي‌شوند و به طرزي مضحك و همچون تبليغ رب و ماكاروني در برنامه‌هاي آشپزي بارها نام و نشان سازمان جوانان به رخ مخاطب كشيده مي‌شود. يا جشنواره‌هاي پرخرجي مثل زوج خوشبخت ايراني و جشنواره ملي جوان ايراني.

اگر به سر و ته اين جنگ‌ها و جشنواره‌ها نگاهي شود نه مي‌توان از چگونگي و سير اجرايي آنها سر درآورد و نه دانست كه اصولاً با چه هدف و نيتي برگزار شده‌اند. تمام اين برنامه‌ها بيشتر به شوهاي تلويزيوني مي‌ماند كه خاصيتي جز تبليغات و خودنمايي سازماني براي مديران جوياي نام ندارد. به هيچ وجه منكر ضرورت برگزاري و اثر جشنواره‌هايي كه در زمينه‌هاي مختلف الگوهايي را انتخاب و معرفي مي‌كند نيستم. اما اين شوها، انتصاب بازيگران يا مجريان تلويزيوني به عنوان دبيران بخشهاي جشنواره، آيين‌هاي افتتاحيه و اختتاميه و چگونگي برگزاري آنها، دست‌اندركاران و همچنين برگزيدگان آنها و مسائلي از اين دست، چنين چيزي را به ذهن متبادر نمي‌كند.

آيا اين برنامه‌ها و چنين الگوسازي‌هاي كور و بي‌هدفي كه بعضاً محلل ترديد و نقد جدي نيز هست، مصداق فرهنگ‌سازي مورد نظر دولت است؟

جشنواره ملي جوان ايراني


اين نوشته در: پايگاه حفانيوز


برچسب‌ها: دولت، سازمان ملي جوانان، فرهنگ‌سازي
+  سيد مصطفي خاتمي |  سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۱۲:۱۴ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

پيش از اين يك‌بار درباره مبارزه با مفاسد اقتصادي و اخلاقي نوشته‌ام. مدتي بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي به دلايلي از جمله موضوع "شخصي‌سازي دانشگاه آزاد" كمتر طرح مي‌شد، تا اينكه اخيراً دوباره مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده به هيچ عنوان منكر ضرورت و اهميت حجاب با همان شرايط و حدود مشخص‌شده توسط مراجع عظام نيست و از مضرات و آسيب‌هاي خطرناك و خانمان‌برانداز بدحجابي نيز غفلت ندارد. شكي نيست كه بايد براي ترويج و فرهنگ‌سازي حجاب مجدانه تلاش كرد و اقدامات ايجابي و سلبي لازم را با رعايت تمام جوانب فرهنگي، ديني و شرعي به انجام رساند. آنچه سبب دست بردن به قلم است، نحوه طرح موضوع و تعارض‌هايي همچون سكوت در برابر دسته‌اي ديگر از مفاسد و معاصي است.

در ساليان اخير بارها شاهد اعلام موضع علما درباره بدحجابي بوده‌ايم. اما در مورد مسائلي چون مفاسد اقتصادي يا عدالت كه در ديدگاه‌هاي رهبر معظم انقلاب همواره از اولويت و اهميت درجه اول برخوردار بوده، هيچ‌گاه اين همه تأكيد و توجه وجود نداشته است!

اين سطور به هيچ وجه قصد وهن يا طعن به بزرگان ديني و علماي حوزه را ندارد. شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد!

آقايان بزرگان قوم و علماي قم!

مگر علي را به عدلش و ايستادگي‌اش در برابر امتيازطلبي و فزون‌خواهي نمي‌شناسيم؟ و مگر علي هماني نيست كه: "قُتِل لشدّة عدلِه"؟ از خود شما گراميان شنيده‌ايم كه علي به محض پذيرفتن خلافت، گفت آنچه از بيت‌المال به يغما رفته است بازپس مي‌گيرد حتي اگر به عنوان مهريه به زنان داده شده باشد. سيدالشهدا در كربلا، علت رويگرداني سپاهيان يزيدي از سخن حق را انباشته شدن شكم‌ها از مال حرام دانست. مگر صاحب عصر و منجي موعود جهاني هماني نيست كه زمين را لبريز از قسط و عدل مي‌كند، آنچنان‌كه از ظلم و ستم مملو شده است؟ در وصف حكومت مهدوي همواره از برادري، عدالت، مواسات و مساوات، رفع تبعيض و ستم و آرمان‌هاي رفيعي از اين دست سخن گفته‌اند.

حال چگونه است كه در اين ساليان، نداي رهبر انقلاب در مطالبه عدالت و رفع فقر، فساد و تبعيض و مبارزه با مفاسد اقتصادي و اشرافيگري فريد و وحيد مانده است و هيچ صدايي در حمايت اين خواستن‌هاي مكرر و مظلومانه برنمي‌خيزد؟

مگر نه آنكه از قديم‌الايام بزرگان اخلاق و مردان خدا همواره در اهميت لقمه حلال سخن رانده‌اند؟ مگر اين نيست كه بخش اعظمي از حدود و مقررات شرعي اسلام را احكام اقتصادي تشكيل مي‌دهد؟

چگونه مي‌توان متوقع بود كه ربا ـ اين عمل زشت كه به منزله اعلام جنگ با خداست ـ رايج شود و آنگاه فساد اخلاقي و مظاهري همچون بدحجابي از عرصه اجتماع رخت بربندد؟ رشاء و ارتشاء متداول باشد و انتظار داشت كه از لقمه‌هاي آلوده، جواناني پاك و دين‌دار برآيد؟ چگونه مي‌توان به آفتابه‌دزد خرده گرفت آنگاه كه مي‌بيند جماعتي سر در آخور بيت‌المال دارند و مي‌چرند، اما صدايي از كسي بر نمي‌خيزد؟ چه بسا جواناني كه خودآگاه يا ناخودآگاه به عنوان اعتراض به اين نابساماني‌هاي اجتماعي و اقتصادي روي به برخي مظاهر ضداخلاقي مي‌آورند. جداي از آناني كه از فرط فقر و نداري ذلت فحشا و منكر را به جان مي‌خرند!

آيا جا ندارد حداقل به همان اندازه كه براي بدحجابي سينه چاك مي‌شود، براي عدالت و مبارزه با تبعيض و فساد اداري و اقتصادي صدايي بلند شود؟ چرا آن هنگام كه اموال و ثروت عمومي كشور به نام وقف در معرض تصرف و شخصي شدن قرار مي‌گيرد، هيچ صدايي از قم برنمي‌خيزد؟

بزرگواران! گويا اولويت‌ها جابه‌جا شده است؟ آن همه كه اميرالمؤمنين در عهد خويش با مالك اشتر، به عنوان والي حكومت اسلامي، بر حفظ و صيانت بيت‌المال، عدالت و محدودسازي نزديكان و خواص تأكيد دارد، بر هيچ وظيفه حكومتي ديگر اصرار نمي‌ورزد.

شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد! اما فردي كه پاي منابر و سخن دانشمندان دين بزرگ شده است نبايد به دنبال پاسخ سؤالاتش باشد؟

در پايان نقلي از آن بزرگمرد و پير سفركرده، خميني كبير:
الله، الله، در انتخاب اصحاب خود.

(22 تير 1362/ پيام به نمايندگان مجلس خبرگان)

و كلامي از خلف صالحش، آيت‌الله خامنه‌اي خطاب به همه ما:
برادران! نمي‌شود ما در زندگي مادي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محروم‌اند.

مطالب مرتبط: در مسئله حجاب هم 4=2×2 (نوشته‌اي از حجت‌الاسلام زائري؛ به گمانم اين نوشته پاسخ خيلي از سؤالات باشد)
اين نوشته در:
وبلاگ دست نوشته
                  وبلاگ محيا
                  پايگاه نهال‌نيوز
                  پايگاه هزارسنگر
                  پايگاه يك معلم
                  پايگاه حق‌نيوز

برچسب‌ها: حجاب، مفاسد اقتصادي، عدالت، ربا
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۹ | ساعت ۸:۱۱ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

جمعه‌شب خرمشهر "در چشم باد" آزاد شد و اين مجموعه پايان يافت. يك پايان‌بندي باشكوه براي مجموعه‌اي كه 60 سال از تاريخ ايران را مرور مي‌كرد. بيژن ايراني پس از كش و قوس فراوان بالاخره در خرمشهر و در ميان شادي آزادي اين شهر فرزندش را مي‌يابد و پس از آن ... .

سريال "در چشم باد" در بستر داستان زندگي يك شخصيت فرضي و وقايع و حوادث عاطفي و عاشقانه حيات او از دوران كودكي تا مرگ، حدود 60 سال از تاريخ اين سرزمين را مرور مي‌كند؛ از نهضت جنگل تا آزادسازي خرمشهر. اين سريال به عكس برخي مجموعه‌ها به كلاس درس تاريخ مبدل نشده است. شخصيتهاي واقعي به ندرت، كوتاه و صرفاً در مواقع ضروري در اين مجموعه حاضر مي‌شوند. در ظاهر ما شاهد داستان زندگي، افت و خيزها، عواطف، عشقها و ناكامي‌هاي يك فرديم، اما همه اينها بستر و زمينه‌اي براي بيان زيبا و جذاب وقايع و تحولات ايران در دوره مذكور است، به گونه‌اي كه بيننده بتواند شرايط، تبعات و حتي زمينه‌هاي اجتماعي اين حوادث را درك كند. اين ويژگي، "در چشم باد" را تبديل به يك رمان بصري نموده است. خصوصيتي هنرمندانه كه كمتر در مجموعه‌ها و فيلمهاي تاريخي به چشم مي‌خورد.

عموماً برداشت از كار تاريخي صرفاً به تصوير كشيدن وقايع و شخصيت‌هاي تاريخي است؛ كلاس تاريخ بصري. گاهي براي جذابيت اثر، ماجرايي عشقي هم به‌زور بند داستان مي‌شود، حالا بچسبد يا نچسبد. در حالي اين يكي از راه‌هاي مرور بصري تاريخ است كه البته بهترين و جذاب‌ترين نيست. بهترين فيلم موجود درباره حادثه عظيم كربلا، "روز واقعه" است. داستان عشق مردي تازه‌مسلمان. بيننده تنها صحنه‌اي از پايان وقايع روز عاشورا را مي‌بيند، اما بسياري از زمينه‌ها، علل و پيامدهاي اين حادثه عظيم را درك مي‌كند. بسياري از رمان‌هاي مشهور در واقع بيان تحولات تاريخي و اجتماعي يك جامعه در مقطعي معمولاً بلندمدت را شامل مي‌شود؛ در بستر داستان زندگي يك شخص و وقايع حيات او. مرور زندگي يك شخصيت و يا بررسي يك حادثه از ميان حوادث تاريخي نيز داراي جذابيت‌هاي زيادي است كه در آن مي‌توان به ذكر دقيق حوادث و وقايع تاريخي دست زد. اما اگر غرض پرداختن به بازۀ بلندمدت تاريخي باشد، روايت رمان‌گونه كه اين سريال از آن برخوردار بود مناسب‌تر است چرا كه ذكر كامل و دقيق حوادث و وقايع تاريخي در سريال كار آسان و مطمئني نيست ولي پرداختن به زمينه‌ها و شرايط تاريخي در طي داستاني عاطفي يا عاشقانه مقدور و منطقي‌تر است.

پيش از اين هم گروه حماسه و دفاع مقدس شبكه يك، دو مجموعه را توليد و پخش نموده بود كه سعي داشت در بستر يك داستان حاشيه‌اي به انقلاب و دفاع مقدس بپردازد. سريال "زير پر عقاب" (يا نامي شبيه به اين) [بنا به تذكر دوست عزيزم جناب موحد، نام آن سريال "يك مشت پر عقاب" بوده‌است.] و "گلهاي گرمسيري". اما متأسفانه اين دو مجموعه بيشتر شبيه سريال‌هاي پليسي حادثه‌اي بودند تا اثري كه بخواهد حقايقي از انقلاب يا دفاع مقدس را بيان كند. در واقع صرفاً بازه زماني داستان‌ها در دوره انقلاب يا جنگ مي‌گذشت، اما حوادث پيوستگي و ارتباط چنداني با اين تحولات اجتماعي و تاريخي نداشت.

از نگاه من يكي از اثرگذارترين و دردناك‌ترين قسمت‌هاي سريال "در چشم باد" قسمت مربوط به حمله متفقين به ايران بود. جوانان كشور، فداكارانه جانشان را براي دفاع از خاكشان قرباني كردند، اما خيانت، جبن و بي‌عرضگي اكثريت سران ملكتي باعث شد كشور به راحتي به اشغال قواي بيگانه درآيد. حال اين را مقايسه كنيد با پايان سريال. بيژن ايراني ـ‌كه ماجراي ورود متفقين برايش خاطره‌اي به شدت تلخ است‌ـ بدبينانه و ناباورانه شاهد آزادسازي خاك ميهن از دست بيگانه است، البته با جانفشاني جوانان كشور. پيش از اين درباره كتاب "بابانظر" نوشته‌ام. در اين دو سه قسمت آخر سريال بسياري از مطالب اين كتاب را لمس نمودم.

اما نقدي كه به لحاظ ساختاري و فني بر اين مجموعه وارد است، كندي بيش از حد آن در برخي قسمتهاست. گاهي چند قسمت سريال براي نشان دادن حس انتظار عاشقانه و تعليق داستان مي‌گذشت، بدون آنكه اتفاق خاصي در روند سريال بيفتد يا به اطلاعات مخاطب افزوده شود؛ كه اين بيننده را خسته مي‌كند. انتقادهايي كه در مورد گافهايي مثل كيف با عكس سريال كره‌اي يا شماره تلفن همراه روي شيشه مغازه طرح مي‌شود وارد است اما چندان مهم نيست، چرا كه امكانات و شرايط در اختيار سازنده بيش از اين نيست.

اما نقدي محتوايي. به نحو سؤال برانگيزي روحانيت در اين مجموعه و حوادث آن (غير از تصاوير گذرا در چند قسمت اخير در صحنه‌هاي جنگ) غايب است. حتي تصوير بسيار كوتاهي كه سريال در قسمتهاي ابتدايي از ميرزا كوچك‌خان ارائه مي‌دهد، القا كننده شخصيتي عامي است در حالي كه ميرزا داراي تحصيلات حوزوي و روحاني بوده است. شخصيتهاي سريال همچون پدر بيژن مؤمن و مسلمان هستند، اما از روحانيت خبري نيست. و اين عادي به نظر نمي‌رسد.


برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري، تاريخ ايران
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۹:۰ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

دوشنبه شب آخرين قسمت مجموعه تلويزيوني "آشپزباشي" پخش شد. پيش از اين بنا داشتم مفصل به اين سريال و كارهاي محمدرضا هنرمند بپردازم كه به دلايلي فرصت دست نداد، باشد براي بعد؛ اما فعلاً نكاتي را در مورد آشپزباشي مي‌نويسم.

داستان "آشپزباشي" داستان لج‌بازي‌ها، غرورها، نمامي‌ها، بي‌تدبيري‌ها و خودمحوري‌هاي ما و نزديكانمان است. شايد برخي چنين متصور باشند كه داستان اين سريال سردستي يا زيادي ساده است، اما اتفاقاً هنر اين مجموعه همين سادگي داستان است. داستان ساده است، اما از هم گسيخته و رها نيست. منطقي است. جذاب است و از تعليق لازم براي يك مجموعه داستاني بهره‌مند. بنا نيست در خلال داستاني عجيب و غريب و وقايعي خارق‌العاده كه بيشتر به آسمان و ريسمان بافتن مي‌ماند، سخني گفته شود و برنامه‌اي پخش. به عكس قرار است تا در بستري ساده و عادي سخن حقي طرح شود كه نقد بسياري رفتارهاي فردي و اجتماعي است. كمي به اطرافمان نظر كنيم؛ بسياري از دعواها، اختلافها، كدورتها و كينه‌ها در عرصه خانوادگي، كاري، اجتماعي و حتي سياسي منشأ بسيار ساده و كوچكي دارد كه اگر كمي گذشتِ در روابط وجود داشته باشد، به اختلافات عميق، ريشه‌دار و طولاني بدل نخواهد شد. اين همان نكته‌ايست كه در كار قبلي محمدرضا هنرمند، يعني سريال "زير تيغ" نيز با ادبيات و نگاهي متفاوت بيان شد؛ يك قتل كه سرچشمه‌اش تنها يك سوءتفاهم و سخن‌چيني (آن هم به دروغ) بود. مجموعه "آشپزباشي" داستان آدمهايي است كه براي يك دستمال قيصريه‌اي را به آتش مي‌كشند (كه كم هم نيستند) و البته ديگراني كه در اين ميان، از سر دلسوزي‌هاي نابجا يا منافع و يا سوءنيت آتش‌بيار معركه‌اند (كه باز هم كم نيستند).

بسياري اختلافات ما نيز از همين قسم‌اند؛ اگر اندكي با خود خلوت و بدون توجه به اظهار نظر ديگران كلاهمان را قاضي كنيم، آن وقت مي‌بينيم كه ماجرا آن‌قدر هم كه فكر مي‌كنيم بزرگ نيست. نه حيثيتي است و نه بر مبناي عقيده و يا خط قرمزي از اين دست به وجود آمده است؛ يك سوءتفاهم يا يك اشتباه است كه با اندكي اغماض و گذشتِ دوسويه خواهد گذشت. بي‌جا نيست اين همه تأكيد منابع ديني ما بر اهميت و ارزش و ثوابِ عفو و گذشت.

نكته ديگر در مورد عقيده برخي مبني بر فمنيستي بودن سريال. به زعم نگارنده اين سريال نه تنها فمنيستي نبود كه به عكس در نقد اين تفكر بود. چرا كه حتي زنان بيننده اين سريال در مورد شروع ماجرا تا حدود زيادي حق را به جانب مرد خانواده مي‌دادند. در واقع سريال نقد رفتارهاي فردي و اجتماعي بود، منتزع از اينكه اين رفتار منتسب به يك مرد است يا يك زن. در اينجا طعن و كنايه ظريف سريال به خود صدا و سيما به عنوان منشأ بسياري اختلافات خانوادگي هم در خور تأمل بود.

برخي نقدي به اين مجموعه داشته‌اند در مورد نحوه پوشش و آرايش. اين نقد را با ملاحظاتي مي‌پذيرم، اما بايد توجه كرد كه اولاً اين فقط ايراد اين سريال نيست و ثانياً كساني كه مجموعه‌هاي تلويزيوني را مي‌سازند از تهيه‌كننده و كاگردان گرفته تا گريمور و بازيگر و ... كساني هستند كه اكثراً (و نه مطلقاً) پوشش عزايشان از آنچه در اين مجموعه يا مشابه آن مي‌بينيم مشكل‌دارتر است، پس خيلي نمي‌توان متوقع بود.


برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري، اخلاق اجتماعي
+  سيد مصطفي خاتمي |  سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

مدتي است كه بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي و اجتماعي در سطح وسيعي مورد توجه افكار عمومي، رسانه‌ها، بزرگان، علما و حتي مسئولان قرار گرفته است. به خصوص پس از طرح موضوع زلزله تهران و ارتباط گناه عمومي با بلا و عذاب الهي. در اينكه بدحجابي به عنوان يكي از مظاهر فساد اخلاقي و اجتماعي، اثرات مخرب و خطرناكي براي اخلاق عمومي دارد و تأثيرات زيادي بر روح و روان افراد اجتماع مي‌گذارد، هيچ بحثي نيست. اما اين افزايش ناگهاني توجه به اين مظهر فساد و گناه در زمان حاضر كمي براي من نگران‌كننده است.
از مدتي پيش، آيت‌الله لاريجاني، رئيس قوه قضائيه، مطالبي را در خصوص جدّيت اين قوه در برخورد با مفاسد و مفسدان دانه‌درشت اقتصادي، طرح نمود و تأكيد كرد كه در اين مورد توصيه‌پذير نيست و موضوع را با تمام توان پي خواهد گرفت [البته ان‌شاءالله]. چند روز پيش هم نهمين سالروز صدور فرمان هشت‌ماده‌اي رهبر معزز انقلاب اسلامي، درباره مفاسد اقتصادي بود.

بدحجابي

به اعتقاد بنده، آنچه كه به مراتب بيشتر از برخي مظاهر فساد اخلاقي (كه بيشتر جنبه شخصي دارد) مي‌تواند باعث عذاب و عِقاب الهي شود، ناديده انگاشتن و پايمال كردن حق‌الناس، سر كشيدن بيت‌المال و اموال عمومي، فساد اداري، ظلم، ناشكري و كفران نعمات الهي و گناهاني از اين دست است. اينها مواردي است كه خود مي‌تواند منشأ بسياري معضلات و مشكلات اجتماعي و خطرات و آسيبهاي فراوان باشد. رواج اين گناهان و مفاسد به جهت ايجاد ناهنجاري‌هاي شديد اقتصادي و اجتماعي، زمينه و بستر بسياري مفاسد و تباهي‌هاي اخلاقي و اجتماعي ديگر را به وجود خواهد آورد. در جامعه اسلامي بسياري مفاسد محصول بي‌اعتمادي به حكومت و حتي نارضايتي عمومي از منتسبان به دين است. چگونه مي‌توان بسياري از جوانان را از گناه نهي كرد، زماني كه او شاهد ويژه‌خواري‌ها و اختلاس‌هاي كلاني است كه با آن برخورد نمي‌شود.

مفاسد اقتصادي

به گمان من، حجم عظيمي از هياهو كه اخيراً در مورد مظاهر فساد اخلاقي به راه افتاده است، نمي‌تواند بي‌ربط به توجه دوباره افكار عمومي به موضوع مهم و خطرناك مفاسد اقتصادي باشد. چه بسا گروهي به دنبال آن باشند تا با جابه‌جايي اولويت‌ها در اذهان عمومي، مجدداً ماجراي مفاسد اقتصادي و دانه‌درشت‌ها و آقازاده‌ها به حاشيه رانده شود. به شدت بايد مواظبت نمود تا اين ماجرا به انحراف افكار عمومي منجر نگردد. در مورد مفاسد اقتصادي و در سالروز فرمان رهبري، بيشتر چند تجمع و تحرك دانشجويي شكل مي‌گيرد و بسياري هم آنها را متهم به تفكرات كمونيستي و ضدثروت و پيشرفت مي‌كنند؛ اما در مورد بدحجابي، سخنان و تجمعات عمومي و پوشش وسيع تبليغاتي را شاهديم! (البته اقداماتي هم كه معمولاً براي مبارزه با بدحجابي انجام مي‌شود به جاي اقدامات اساسي و فرهنگ‌ساز، سطحي بوده، كارا و اثرگذار نيست.) مجدداً تأكيد مي‌كنم منكر اثر مخرب بدحجابي و مسائل اين‌چنيني در روح و روان اجتماع نيستم، اما بخش بزرگي از اين مفاسد در واقع محصول و شاخ و برگ ريشه‌اي به نام مفاسد اقتصادي است؛ البته در افراد و طبقات مختلف به اشكال متفاوت. نمي‌توان تأكيد منابع ديني را در مورد اثرات سوء مال حرام و حق‌الناس بر اخلاق فردي و اجتماعي ناديده گرفت. گرچه اين مفاسد در اقشار فرودست كه شايد مستقيماً درگير چنين اموالي نباشند، به گونه‌اي ديگر بسترساز مفاسد و تباهي‌هاست. قطعاً در عرصه عمومي مهم‌ترين خواسته بايد رفع و حذف چنين مفاسد ريشه‌اي و بنيان‌براندازي باشد.

به عنوان حسن ختام بخشهايي از سخنان رهبر هوشمند و فرزانه انقلاب اسلامي را مي‌آورم:

امر به معروف و نهي از منكر حوزه‌هاي گوناگوني دارد كه باز مهم‌ترينش حوزه مسئولان است؛ يعني شما بايد ما را به معروف امر، و از منكر نهي كنيد. مردم بايد از مسئولان، كارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلكه بايد از آنها بخواهند. اين مهم‌ترين حوزه است. البته فقط اين حوزه نيست؛ حوزه‌هاي گوناگوني وجود دارد.
...
نهي از منكر هم فقط نهي از گناهان شخصي نيست. تا مي‌گوييم نهي از منكر، فوراً در ذهن مجسّم مي‌شود كه اگر يك نفر در خيابان رفتار و لباسش خوب نبود، يكي بايد بيايد و او را نهي از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم است.
نهي از منكر در همه زمينه‏‌هاي مهم وجود دارد؛ مثلاً كارهايي كه افراد توانا دستشان مي‌رسد و انجام مي‌دهند؛ همين سوء استفاده از منابع عمومي؛ همين رفيق‏بازي در مسائل عمومي كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب استفاده از منابع توليدي و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوي مسئولان. يك وقت دو نفر تاجر و كاسبند و با هم همكاري و رفاقت مي‌كنند، آن يك حكم دارد؛ يك وقت است كه آن كسي كه مسئول دولتي است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با يك نفر رابطه ويژه برقرار مي‌كند؛ اين آن چيزي است كه ممنوع و گناه و حرام است و نهي از آن بر همه كساني كه اين چيزها را فهميده‏اند ـ‌در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زيردست اوـ واجب است؛ تا فضا براي كسي كه اهل سوء استفاده است، تنگ شود.
...
منكراتي كه در سطح جامعه وجود دارد و مي‌شود از آنها نهي كرد و بايد نهي كرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي، اتلاف منابع حياتي، اتلاف برق، اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايي، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يك منكر است؛ يك منكر ديني است؛ يك منكر اقتصادي و اجتماعي است؛ نهي از اين منكر هم لازم است؛ هر كسي به هر طريقي كه مي‌تواند؛ يك مسئول يك طور مي‌تواند، يك مشتري نانوايي يك طور مي‌تواند، يك كارگر نانوايي طور ديگر مي‌تواند. طبق بعضي از آمارهايي كه به ما دادند، مقدار ضايعات نان ما برابر است با مقدار گندمي كه از خارج وارد كشور مي‌كنيم! آيا اين جاي تأسّف نيست؟! همه اينها منكرات است و نهي از آنها لازم است.
خطبه‌هاي نماز جمعه 1379/9/25
اين نوشته در: پايگاه الف
                  خبرگزاري فارس
                  وبلاگ هشام برهمت

برچسب‌ها: حجاب، مفاسد اقتصادي، مفاسد اخلاقي، حق‌الناس
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ساعت ۱:۴۲ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

پيش‌درآمد
به خاطر دارم جمعي از دوستان در بيانيه‌اي كه به مناسبت انتخاب دهم رياست جمهوري صادر كردند، ضمن حمايت از "دكتر احمدي‌نژاد"، عنوان داشتند كه از فردای انتخابات مطالبه‌گری آرمان‌گرایانه از دولت دهم و نقد منصفانۀ آن را آغاز خواهند كرد. بنده نيز در انتخابات نه تنها به او رأي دادم بلكه براي او تبليغ كردم و البته همان زمان هم بي‌نقد به او و عملكرد چهارساله‌اش نبودم و اين رأي و تبليغ از آن جهت بود كه او را بر 3 گزينۀ ديگر پيش رو ترجيح مي‌دادم (و البته هنوز هم ترجيح مي‌دهم). اما متأسفانه برخي حماقت‌ها و خباثت‌ها، فضاي سياسي پس از انتخابات را به سمتي برد كه ديديد و ديديم؛ و در اين بين يكي از چيزهايي كه لطمه خورد بستر نقد منصفانه، واقع‌بينانه و به دور از كينه و تعصب، از احمدي‌نژاد و دولتش بود. گمان اين است كه ديگر كم‌كمك بايد صريح‌تر به نقد پرداخت. سطوري كه در پي مي‌آيد در نقد عملكردي است كه از سوي بخشي از منتسبان و حاميان احمدي‌نژاد مشاهده مي‌شود.

بت مي‌تراشيم
آدمي ذاتاً متمايل به كمال است و دوست دارد از هر چيزي به مطلق آن دست يابد. اين خصلت ذاتي اگر مانند بسياري از ودايع الهي در مسير صحيحش قرار گيرد، نتيجه‌اش شناخت ذات باري‌تعالي و پرستش عالمانه اوست. اما چناچه همين خصلت نيكوپسند به انحراف بيفتد حاصلش جايگزيني بت‌هاي گوناگون مادي و معنوي به جاي خداست؛ از پول و شهوت گرفته تا هواي نفس و شيطان.

مطلق‌انگاري اشخاص و افراد ـ‌به ويژه شخصيت‌هاي معنوي، سياسي، اجتماعي، هنري و ...ـ يكي از آسيبهاي مهم اجتماعي است كه خود موجد خطرات جدي خواهد بود. متأسفانه اين آسيب در جامعه ما بسيار مشهود است. بارها ديده‌ام افرادي را كه وقتي به هر علتي به فردي علاقه‌مند مي‌شوند آن‌چنان مقهور نقاط مثبت و قوت او مي‌شوند و از او به بزرگي و عظمت ياد مي‌كنند كه گويي شخصي برتر از او نيست و يا اينكه العياذبالله طرف معصوم است. حال اگر همين افراد عيبي از محبوبشان ببينند، يا در ورطه بي‌انصافي مي‌افتند و براي توجيه عمل محبوبشان، ارزش و ضدارزش را جابجا مي‌كنند و يا اينكه قدر و منزلت محبوبشان به ناگاه در نظرشان مي‌شكند و آن فرد تبديل مي‌شود به بدترين فرد؛ دقيقاً مانند كسي كه وقتي از رفيق مورد اعتماد ساليانش، كوچك‌ترين نارفيقي مي‌بيند، به يكباره تمام سابقه دوستي را به فراموشي مي‌سپارد و رفاقتْ تمام!

اما احمدي‌نژاد و طرفدارانش. غلو در مورد شخصيتي مثل او در همين ساليان اخير مسبوق به سابقه است. يادم نمي‌رود كساني را كه روزي چنان از هاشمي رفسنجاني و خدماتش به عظمت ياد مي‌كردند كه جرئت نمي‌كردي نقدي كني. "سردار سازندگي" بود. حتي كار تا بدان‌جا بالا گرفته بود كه مي‌گفتند: "مخالف هاشمي، مخالف رهبر است". حال خيلي از همان افراد چنان انتقادات تندي از او مي‌كنند و او را مي‌كوبند كه گويي هاشمي يك نقطه مثبت هم در تمام اين بيش از سي سال پس از انقلاب نداشته است. همين ماجرا براي سيد محمد خاتمي به نوعي ديگر تكرار شد. طرفدارانش او را تا حد يك منجي بالا بردند و مخالفانش تا حد تكفير قدرش را فرو كشيدند. (مطلق‌انگاري منفي). و باز همين اتفاق براي محمود احمدي نژاد واقع شد. طرفداران سينه‌چاكي كه هر مخالف يا حتي منتقد او را ضدّ انقلاب و اسلام و رهبري پنداشتند و مخالفاني كه سعي كردند هر چه زشتي و بدي براي او بتراشند.

ماجراي چند وقت پيشِ نشريه و بعد ويژه‌نامۀ "همت" را كه حتماً مطلعيد. من هيچ‌گاه درك نمي‌كنم كه چرا شخصيتي چون آيت‌الله جوادي آملي را بايد به عنوان حامي هاشمي تخريب كرد. گيريم كه با نظر سياسي ايشان موافق نباشيم، آيا اين دليلي است براي هتك چنين شخصي. همين‌طور جناب حجت‌الاسلام ري‌شهري؛ شخصيتي كه پيش از اينها سابقه نقد هاشمي را دارد و در ماجراهاي پس از انتخابات نيز، صريحاً اعلام موضع كرد و طيف معترض به انتخابات را مورد نقد قرار داد و توصيه بازگشت به خط رهبري نمود. حال چگونه چنين اشخاصي را مي‌توان در كنار كساني چون مرعشي و كرباسچي نشاند و يا در مقابله و مواجهه با رهبر انقلاب معرفي كرد. به نظر مي‌رسد تنها جرم متصور اين دو بزرگوار نقد شخص يا دولت احمدي نژاد بوده است.

اخيراً با فيلترينگ دو وبلاگ مواجه شدم كه سخت برايم عجيب نمود. خودتان سري به وبلاگ "حامد عبدالهي" و "زندگاني شريف" بزنيد تا ببينيد چقدر بي‌جهت وبلاگهايي فيلتر مي‌شوند (تبعاً لازم است فيلترينگ را دور بزنيد!). جالب اينكه يكي‌شان در انتخابات براي احمدي‌نژاد تبليغ كرده است و مطالب متعددي در نقد جريان معترض داشته است. عملكرد، سخنان و مواضع برخي اشخاص را نيز مي‌شود به عنوان نمونه ذكر كرد كه خوش ندارم نامشان را بياورم. (راستش نمي‌شود يادي از "رامين" معاون مطبوعاتي وزير ارشاد نكرد؛ از آن "...ها"ست.)

به گمان من اين مطلق‌انگاري و مبرا دانستن احمدي‌نژاد و دولتش از اشتباه و نقد، بيش و پيش از همه خطرش متوجه خود اوست؛ چرا كه بزرگ كردن يك شخصيت بيش از آنچه هست و غلو در مورد او، مانند آويزان كردن يك ميوۀ بسيار رسيده به نخي سست و نازك است. تا نخ نبريده، ميوه سالم و بالا و در چشم است؛ ولي كافي است كه سنگيني ميوه نخ سست را بگسلاند؛ ميوه آن‌چنان بر زمين مي‌خورد و متلاشي مي‌شود كه ....


برچسب‌ها: احمدي‌نژاد، دولت، آيت‌الله جوادي آملي، حجت‌الاسلام ري‌شهري
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸ | ساعت ۱:۳ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

مرتضي اميري اسفندقهاز صدا وسيما گرفته تا نشريات ورزشي و غيرورزشي، دارند خودشان را تكه پاره مي‌كنند براي شهرآوردِ(!) چهارشنبه 14 بهمن. براي اينكه از قافله عقب نمانم، شعر زير را از استاد گران‌ارج مرتضي اميري اسفندقه مي‌گذارم. اين مرد را عجيب دوست مي‌دارم. شايد قبلاً شعر را شنيده يا خوانده باشيد؛ اما تكرارش بي‌فايده نيست. البته به نظرم شأن اين شعر از يك بازي ساده فوتبال بالاتر است. اين فقط يك مصداق است از دعواهاي زرگري جامعه ما. شايد اين استعاره‌اي باشد از دعواهاي بزرگتر، كه فقط دودش به چشم ملت بيچاره مي‌رود ولاغير!

کدام استقلال؟!  کدام پيروزی؟!

حضور گم شده صد هزار آدم گم
حضور وحشی رنگ
طنين نعره مسلول و خنده مسموم
طنين دغدغه، جنگ
يکی به عربده گفت
درود بر آبی!
به هر کجا که رَوی رنگ آسمان آبی است
به طعنه گفت کسی با غرور و بی تابی
ولی نبود آبی
ميان هيچ رگی خون هيچ کس هرگز
درود بر قرمز!
****
فضای ساده و سبز زمين آزادی
در انفجار صدای ترقه‌ها، در دود
نود دقيقه کدورت
نود دقيقه کبود
****
در آستانه در
غريب و غمزده طفلی کنار وزنه پير
به فکر سنجش وزن هزار ناموزون
و پيرمردی گنگ
تکيده
تشنه
به دنبال لقمه‌ای روزی
کدام استقلال؟!
کدام پيروزی؟!

افزونه: نام مستندِ مشهور "مسعود ده‌نمكي" از همين شعر اقتباس شده است.

+  سيد مصطفي خاتمي |  سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ | ساعت ۱۱:۱۸ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

يادآوري مهم: شام غريبان حالم زياد خوب نبود، متن زير را نوشتم، سخت نگيريد. (خصوصاً با آن اخبار هولناك). متن زير را براي تلنگر خودم و خواننده نوشتم. نه اينكه كليت نگاهم عوض شده باشد، نه! ولي اگر الآن مي‌خواستم دوباره بنويسم قطعاً ادبياتش متفاوت بود. از ديروز و بعد از هنرنمايي مردم خيلي بهترم.
پنج‌شنبه 10 دي

اي حسين! در عزاداريهايي كه به نام تو برگزار مي‌كنيم آرزو مي‌كنيم كاش عاشوراي 61 هجري در كربلا بوديم و از تو و حَرَمت دفاع مي‌كرديم. كاش بوديم و زير پرچم تو كشته مي‌شديم. كاش بوديم و تو را ياري مي‌كرديم؛ تا امروز نداي مظلومانهء "هل من ناصر" تو در گوش تاريخ زنگ نزند. آري! آرزو مي‌كنيم تا ما بوديم و تو تنها نبودي. براي دل خودمان هم دليل مي‌آوريم كه همان‌طور كه در انقلاب ايران از جان گذشتيم در كربلا نيز اگر بوديم، چنين بود.

اما آقاجان باور نكن. خيالت راحت! گذشت آن روزگار. ما هم اگر بوديم مي‌رفتيم آن سوي ميدان، زير پرچم يزيد و بر تو شمشير مي‌كشيديم؛ علي‌رغم تمام نامه‌ها و داعيه‌ها. كوفيان اگر خيانت كردند و نقض عهد، ما نه تنها تو را مي‌كشتيم و خودت را و آرمانت را مثله مي‌كرديم، بلكه بعدش خودمان مي‌شديم خون‌خواهت و تازه اول كاسبي بود؛ قربة الي الله. بدتر از كوفيان.

اي حسين! ما تو را مي‌خواهيم تا حاجتمان را روا كني، مريضمان را شفا دهي، مشكلمان را حل كني، همّ و غمّ ما را برطرف سازي و بعد ديگر هيچ. اينكه تو از ما چه مي‌خواهي اهميتي ندارد. امامي به درد ما مي‌خورد كه به درد "ما" بخورد. اگر قرار باشد كه همراهي با امام به قيمت جان و ناموس و مال ما تمام شود، عافيتمان را بگيرد، سختي داشته باشد همراهيش، جنگ و خون و مصيبت لازمه‌اش باشد كه اين امام به كارمان نمي‌آيد.

مايي كه غرق در رفاه و عافيت و تجمّليم. مايي كه اوج غصه‌مان نان شب و قرض‌هايمان است. مايي كه مثل آب خوردن نزول‌خواري مي‌كنيم و بعد با پولش مجلس عزا مي‌سازيم. اي حسين! اگر زمان تو بوديم، به ثمن بخس معامله مي‌كرديم تو را. مي‌فروختيمت و پولش را با ولع تمام مي‌بلعيديم و يك آب هم رويش؛ انگار نه انگار.

مجالس عزايمان هم روي چشم و هم‌چشمي است، براي خودنمايي و ريا؛ كه بگوييم هيئت ما و محل ما و شهر ما و ... چنين و چنان؛ كه پزش را بدهيم. حال اين علَمها و كتلها را از كجاي فرهنگ كربلا در آورده‌ايم اصلاً مهم نيست. مراسم عزاداري برايمان شده عادتي مثل يلدا و نوروز؛ همين و نه بيشتر. هر چيزي را هم مي‌شود آويزان چنين عادت و رسمي كرد. راستش عزاي تو شده است تفريح و تنوع.

اينكه تو چرا ريز ريز شدي مسأله نيست، مسأله اين است كه من خودم را با آهنگهاي پاپ به اسم عزاداري تخليه عاطفي يا حتي فيزيكي كنم؛ نعره بزنم و دست بالا حاجتي بستانم از درگاهت. هر گناه و غلطي دلم مي‌خواهد بكنم و بعد بگويم عزادار حسينم و شفاعت و ... . عزاداري تو خوبيش اين است كه دكاني است براي بعضيمان و راهي است براي بازسازي چهره منفورمان، براي ريا و تظاهر.

گذشت آن روزي كه خالصانه و از غم مصائب روحي و جسمي تو، اشكي بر گونه‌مان مي‌دويد. حقيقت اين است: "قلوبنا معك و سيوفنا عليك" اين تازه خوشبينانه است.

اي حسين! ما اگر ياران خوبي بوديم كه امام زمانمان نبايد غريب مي‌بود و تنها. اي حسين! ما فقط نام تو را مي‌خواهيم. ما تنها دنبال نفع ظاهري خوديم. براي دنيايمان بر سر و كله هم مي‌زنيم، حتي در مجالس و مراسم و ايام عزاي تو هم پي طرح خودمان، خواسته‌هايمان و باندمان و كوبيدن رقيبان و مخالفان و دشمنانمان هستيم. ما از شعارهايي كه برايش زجر كشيديم و خون داديم، براي منافعمان و به راحتي گذشته‌ايم و مي‌گذريم.

اي حسين! خوب شد ما نبوديم و ننگي بدتر از ننگ كوفيان بر پيشانيمان نماند. حالا حداقل مي‌توانيم خودمان را گول بزنيم كه "كاش در كربلا بوديم تا حسين را ياري كنيم".

اين نوشته در: روزنامه وطن امروز

                  وبلاگ "روزي شما در آسمان است"


برچسب‌ها: امام حسين، فتنه 88، سياست‌بازي، عاشوراي 88
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۸ | ساعت ۱۱:۱۲ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

شمس العمارهامروز و پس از قرار دادن بخش اول اين مطلب، با خبر شدم كه امشب (دوشنبه 25 آبان 1388) قسمت آخر شمس‌العماره پخش خواهد شد. تصادف جالبي است!
در بخش اول نكاتي را در خصوص موضوعات طلاق، اشرافي‌گري، نگاه التقاطي و شعاري در مجموعه شمس‌العماره طرح كردم. در ادامه پاره‌اي مسائل ديگر را كه ذهنم را درگير نموده است بيان مي‌كنم. براي خواندن بخش قبلي اينجا را كليك كنيد.
يكي از چيزهايي كه خيلي در اين مجموعه توي چشم مي‌زند (مي‌زد) خاله‌زنك بازي است. حرفهاي درگوشي، گله و گله‌گزاري، غيبت، نيش و كنايه و مواردي ديگر از اين دست. (نه اينكه مردم ما اصلاً با اين منش منحط ناآشنايند(!!!)، نويسنده و كارگردان محترم قصد كرده‌اند تا ما را با اين روحيه زشت آشنا نموده و احتمالاً نهي كنند. خسته نباشند، دستشان درد نكند.)اتفاقاً يكي از نقاط ضعف فني سريال همين است، چرا كه بسياري اوقات، از بس طول مي‌كشد (مي‌كشيد) اين خاله‌زنك بازيها، بيننده دلزده و خسته و دفع مي‌شود (مي‌شد).
به موارد قبلي اضافه كنيد طنازي و عشوه‌گري بازيگران زن را. نقش اصلي (ليلا) كه پيش خواستگارها كم مانده ... (بله!ببخشيد ديگر!). بقيه خانمها به خصوص دريا و مادر مكرم هم به همين منوال. دل مي‌دهند (مي‌دادند) و قلوه مي‌گيرند (مي‌گرفتند). برخي جاها كه ديگر كار به بي‌پروايي و پرده‌دري مي‌رسد (مي‌رسيد). (يك مثال البته با عرض شرمندگي: آقا شكور تصميم گرفته بچه‌دار شود. رفتار او و زنش و گفتگوهاي بين آنها و بقيه افراد بعضاً خجالت‌آور است. همين مانده كه ... بله! مجدداً ببخشيد ديگر!) اين مجموعه ظاهراً مدعي ارائه محيطي متأثر از فرهنگ اصيل ايراني است. كجاي فرهنگ ما چنين ...

برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري، اخلاق اجتماعي
متن كامل
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸ | ساعت ۴:۵۶ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

شمس العمارهتابستان امسال پخش مجموعه تلويزيوني شمس‌العماره به كارگرداني سامان مقدم آغاز شد. شروع پخش اين مجموعه، در اثناي پخش سريال پرطرفدار رستگاران بود، (البته بنده از طرفدارانش نبودم) و همين باعث شد آنچنان كه انتظار مي‌رفت ـ به خاطر كارگرداني و بازيگران و موضوع طنزش ـ مورد اقبال قرار نگيرد. البته به تدريج بر علاقه‌مندان اين مجموعه افزوده شد تا شروع ماه مبارك رمضان و قطع موقت آن به خاطر پخش مجموعه‌هاي به اصطلاح مناسبتي. اما پس از ماه مبارك رمضان و ادامه مجموعه و اين‌بار در شرايطي بهتر به سرعت بر بينندگان آن افزوده شد و اكنون به يك مجموعه پربيينده تبديل شده است. (رواج تكيه كلامهايش بين مردم نشانه‌اي از همين موضوع است.)
اين مجموعه از جهات كارگرداني، بازي، گفتار، فيلمنامه و داستان و ديگر نكات فني و شكلي در سطحي قابل قبول و بعضاً بسيار خوب قرار دارد؛ و همين است كه مرا نگران مي‌كند. بي‌پرده مي‌گويم، من از جنبه محتوايي با اين مجموعه درگيرم و قوت و جذابيت كار مرا در مورد تأثير نامطلوب محتواي آن، دغدغه‌مند و دلواپس مي‌كند. اين اثر را از لحاظ هنري كاري كم‌نقص مي‌دانم و گمانم بر اين است كه مؤلفه‌هاي يك مجموعه طنز جذاب و پرمخاطب را تا حدود زيادي در خود جاي داده است؛ بنابراين به نقد شكلي آن نمي‌پردازم و نكاتي را در خصوص محتواي آن برمي‌شمارم.
نكته اول طيف خاكستري آدمهاي شمس‌العماره است و اين خوب است. اينكه ما آدمها هر چقدر هم خوب باشيم جاهايي اشتباه مي‌كنيم و يا هر چقدر هم پرايراد باشيم بالاخره انسانيم، احساس داريم و سر وقتش ايثار هم مي‌كنيم. خلاصه آدمهاي اين مجموعه صفر و يك و مطلق نيستند و اين ...

برچسب‌ها: صدا و سيما، سريال‌هاي تلويزيوني، جذابيت هنري، اخلاق اجتماعي
متن كامل
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸ | ساعت ۸:۴۱ ق.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  | 

مهندس ضرغاميبالاخره پس از 5 ماه و اندي از پايان دوره 5 ساله مديريت عزت‌الله ضرغامي، رهبر معزز و معظم انقلاب وي را براي يك دوره ديگر به اين سمت منصوب فرمودند. در اين سطور برآنم تا به بهانه اين تمديد با تأخير، نكاتي را در باب مديريت جناب ضرغامي بنگارم.

نكته اول و شايد مهم‌تر كه روشن‌ترين شاهد بر بعضي گفته‌هايم خواهد بود همين تأخير 5 ماهه از پايان دوره مأموريت، يعني از سوم خرداد تا شانزدهم آبان است. شايد اين تلقي وجود داشته باشد كه شرايط خاص سياسي كشور در ايام پيش و پس از انتخابات رياست جمهوري باعث اين تأخير در صدور حكم بوده است؛ اما بايد دقت كرد كه در همين ايام پرهياهو و در ميانه رسيدگي به پرونده متهمان اغتشاشات پس از انتخابات رئيس قوه قضائيه تغيير كرد و اتفاقاً اين تغيير بر روند رسيدگي به پرونده‌هاي مرتبط با انتخابات نيز تأثير گذاشت. بنابراين منطقي به نظر نمي‌رسد كه تأخير در تمديد حكم رئيس صدا و سيما ـ كه تبعاً موجد تغيير و تحول جدي نيست ـ به علت شرايط ملتهب كشور باشد. به اعتقاد بنده شرايط ويژه كشور ارتباط مستقيمي با اين موضوع ندارد، بلكه آنچه باعث اين تأخير ـ كه به نوعي حاكي از ترديد در ادامه فعاليت وي و تمايل براي جايگزيني فرد ديگري مي‌باشد ـ عملكرد ايشان در ...


برچسب‌ها: صدا و سيما، عزت‌الله ضرغامي، جذابيت هنري، سريال‌هاي تلويزيوني
متن كامل
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸ | ساعت ۱۰:۱۴ ب.ظ | موضوع: "فرهنگ و جامعه"  |