فَاعْتَبـِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَار

حشر/2

آقاي منتظري

آقاي منتظري درگذشت.

من از اعمال آقاي منتظري كه منجر به جدايي او از امام امت ـ درود خدا بر او ـ شد برائت مي‌جويم؛ همين‌طور از رويه و گفتار و رفتارش در سالهاي بعد از امام كه تا اين مسائل اخير ادامه داشت. اما به خودش كاري ندارم، خودش مي‌داند و خداي خودش. از مرگش نيز خوشحال نيستم. چراكه هيچ خوش ندارم كسي با آن سابقه و خدمات با چنين وضعي عمرش به سرآيد.

او براي انقلاب زندان رفت و كتك خورد و در انقلاب مؤثر بود. در تبيين نظريهء ولايت فقيه چهار جلد كتاب نوشت. اين بماند كه او چرا به قائم‌مقامي رهبري انتخاب شد و چرا عزل. اينكه او چرا به سخنان امام گوش نداد و به راهش ادامه داد. چه شد كه دشمنانِ خوني او، شدند داغ‌ترين دلسوزانش و دايه‌هاي مهربان‌تر از مادر و دهها سؤال ديگر. همه اينها بماند؛ اينجا جايش نيست.

احياناً اگر كسي مي‌خواهد بداند منتظري كه بود و چه شد، ارجاعش مي‌دهم به دو كتاب "خاطرات سياسي" و "سنجهء انصاف" هر دو از جناب حجت‌الاسلام ري‌شهري و ويژه‌نامه بهمن‌ماه 1376 نشريه "ارزشها" تحت عنوان "منتظري از اوج تا فرود" (البته اگر بتوانيد در بايگاني كتابخانه‌هاي معتبر بيابيدش). كتاب اول و ويژه‌نامه را شخصاً خوانده‌ام اما كتاب دوم را هنوز نخوانده‌ام ولي مطمئناً حاوي مطالب و نكات مهمي است. البته كتابي هم جناب سليمي نمين در اين‌باره دارد كه نامش را به خاطر ندارم.

بگذريم. گمان جدي من بر اين است كه درگذشت آقاي منتظري در شرايط موجود، امتحاني الهي و دربرگيرنده عبرتهايي فراوان است. آقاي منتظري و سرنوشتش آيينه‌اي براي من و شماست تا در آن خود را ببينيم (و البته گنده‌تر از من و شما به طريق اولي).

بفهميم كه ما نيز هركه و هركجا باشيم، نهايتاً خواهيم رفت و بيانديشيم كه رويه و فعل و قولمان چقدر متناسب با نيازها و شرايط بعد از مرگمان است.

درك كنيم كه بستگان و اطرافيان و وابستگي عاطفي به آنان و يا تعصب بر آنها چقدر مي‌تواند در سرنوشتمان تأثير بگذارد. كدام يك از ما مي‌توانيم فقط به خودمان تضمين دهيم كه بر اعتقاداتمان خواهيم ايستاد و حرف امروزمان با عمل فردايمان يكي خواهد بود؟ چقدر سخت و صعب است؟ آقاي منتظري رفت تا بدانيم كه ما هم خواهيم رفت اما اعمال ما و آثار خوب و بدش باقي است.

امام ـ درود خدا بر او ـ كه درگذشت كسي به مردم نگفت تا بيايند. مردم خودشان آنچنان كه صاحب‌عزا مي‌آيد، آمدند. اما آيا بيشتر آناني كه براي آقاي منتظري مي‌آيند براي اعتقاد و علاقه‌شان مي‌آيند، يا براي اغراض سياسي‌شان؟ فكر مي‌كنم پاسخ اين سؤال براي هر يك از ما درسي باشد.ماجراي آقاي منتظري درسهاي زيادي دارد؛ براي آنكه پند گيرد.

و آخر اينكه پس از انتشار اين خبر واكنشهاي متفاوتي ديدم. سكوت، ابراز تعجب، اظهار دلسوزي، شوخي و حتي خوشحالي. دوستان! اخلاق را در نظر داشته باشيم و بدانيم كه اگر آقاي منتظري رفت، اما ما هستيم و جوجه را هم كه آخر پاييز مي‌شمارند. شب دراز است و قلندر بيدار...

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ

يوسف/53

مطالب مرتبط: پيام رهبر معظم انقلاب درباره فوت آيت‌الله منتظري

پيام خنده‌دار محسن رضايي در اين‌باره (براي خنديدن اول بايد پيام رهبري را بخوانيد)

فوت آقاي منتظري و حواشي آن

افزونه: از پيغامها فهميدم كه ظاهراً براي برخي خوانندگان سوء تفاهم شده است. من به عاقبت آقاي منتظري و اينكه خدا با او چه معامله‌اي دارد كاري ندارم. ربطي هم به من ندارد. گفتم كه "خودش مي‌داند و خداي خودش". تنها به اعمال او و رويه‌اش اشاره كردم. اتفاقاً سخنم اين است كه به جاي اينكه در مورد عاقبت اخروي او صحبت كنيم يا خداي ناكرده بعضي از مرگش ابراز خوشحالي كنند، به فكر خودمان و آخرت خودمان باشيم؛ همين!

كناره: خوانندگاني كه فحاشي مي‌كنند، ادب خودشان را نمايان مي‌سازند و گر نه بنده فحش‌خورم ملس است. به هر حال به احترام بقيه خوانندگان مجبور به حذف ناسزاها هستم.


برچسب‌ها: آيت‌الله منتظري، امام خميني، فتنه 88، حجت‌الاسلام ري‌شهري
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۵:۲۱ ب.ظ | موضوع: "سياست"  | 

ني‌نامه

      خوشا از دل، نم اشكي فشاندن
به آبي آتش دل را نشاندن         
خوشا زان عشق‌بازان ياد كردن
زبان را زخمهء فرياد كردن
خوشا از ني، خوشا از سر سرودن
خوشا ني‌نامه‌اي ديگر سرودن
نواي ني نوايي آتشين است
بگو از سر بگيرد، دلنشين است
نواي ني، نواي بي‌نوايي است
هواي ناله‌هايش، نينوايي است
نواي ني دواي هر دل تنگ
شفاي خواب گل، بيماري سنگ
قلم، تصوير جانكاهي‌ست از ني
عَلَم، تمثيل كوتاهي‌ست از ني
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خطّ ِ ني، رقم زد
دل ني، ناله‌ها دارد از آن روز
از آن روز است ني را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در انديشهء ني
كه اين‌سان شد پريشان بيشهء ني؟
سري سرمست شور و بي‌قراري
چو مجنون در هواي ني‌سواري
پر از عشق نيستان سينهء او
غم غربت، غم ديرينهء او
غم ني، بند بند پيكر اوست
هواي آن نيستان در سر اوست
دلش را با غريبي، آشنايي‌ست
به هم اعضاي او وصل از جدايي‌ست
سرش بر ني، تنش در قعر گودال
ادب را گـَه الف گرديد، گـَه دال
ره ني پيچ و خم بسيار دارد
نوايش زير و بم بسيار دارد
سري بر نيزه‌اي منزل به منزل
به همراهش هزاران كاروان دل
چگونه پا ز گِل بردارد اُشتر
كه با خود باري از سر دارد اُشتر؟
گران باري به محمل بود بر ني
نه از سر، باري از دل بود بر ني
چو از جان پيش پاي عشق سر داد
سرش بر ني، نواي عشق سر داد
به روي نيزه و شيرين‌زباني!
عجب نبود ز ني شكّرفشاني
اگر ني پرده‌اي ديگر بخواند
نيستان را به آتش مي‌كشاند
سزد گر چشمها در خون نشينند
چو دريا را به روي نيزه بينند
شگفتا بي‌سر و ساماني عشق!
به روي نيزه سرگرداني عشق!
ز دست عشق در عالم هياهوست
تمام فتنه‌ها زير سر اوست
زنده‌ياد قيصر امين‌پور (غفران الهي نثارش)          
كتاب "من مي‌گويم، شما بگرييد"/ صفحه 259      
+  سيد مصطفي خاتمي |  شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۱۱:۴۹ ب.ظ | موضوع: "مناسبت‌ها"  | 

متن و ترجمه زيارت ناحيه مقدسه


دريافت فايل متني (Word)

+  سيد مصطفي خاتمي |  جمعه ۲۷ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۸:۱۲ ق.ظ | موضوع: "مناسبت‌ها"  | 

قصد كرده بودم در اين وبلاگ هر از گاهي كتابي معرفي كنم. نه از باب اطلاع خوانندگان، كه بحمدالله اكثر دوستانِ بنده خود به جدّ كتابخوانند، بلْ از جهت خالي نبودن عريضه و ابراز تعهد به ترويج فرهنگ كتاب و كتابخواني.

اكنون براي اولين نوشته از اين زنجيره و در آغاز ماه محرم كتاب "من مي‌گويم، شما بگرييد" را براي معرفي انتخاب كرده‌ام. اميدوارم اين حسن مطلع، خير و بركتي باشد براي من و وبلاگ طاووس. در ايام پيش رو نيز از اشعار اين كتاب استفاده خواهم كرد.

برگ سبزي است تحفه درويش      چه كند بي‌نوا، همين دارد

***
درباره كتاب "من مي‌گويم، شما بگرييد"

شما هم حتماً در عزاداريها به برخي اشعار برخورده‌ايد كه يا آميخته به دروغ و غلو و ناراستي بوده‌اند يا اينكه از جنبه هنري و فني دچار ضعف. (و بعضاً هر دو ايراد را داشته‌اند.) شاعر معاصر جناب عليرضا قزوه، با نگاهِ ارائه مجموعه اشعار و مراثي عاشورايي كه قابل استفاده خطيبان و مداحان در مجالس عزاداري باشد اين كتاب را فراهم آورده است. اشعار اين كتاب از شاعران ادوار مختلف است، از گذشته‌هاي دور تا شاعران معاصر. البته به تبع ِ نياز مخاطب امروز شاعران معاصر سهم ويژه‌اي دارند. نكته مهم درباره اشعار كتاب اين است كه علاوه بر فخامت، زيبايي و پردازش هنري و داشتن مضامين متعالي و در شأن عظمت و شكوه نهضت حسيني، عموماً از بياني شيوا و مفهوم و قابل درك و استفاده مخاطب عام برخوردار است.

من مي‌گويم، شما بگرييداز آنجايي كه متأسفانه در ساليان اخير به شدت اشعار و مراثي در عزاداريها، مبتذل و دچار افت محتوايي و فني شده و ذائقه شنونده نيز تنزل يافته، ممكن است در نگاه اول اشعار اين كتاب صرفاً مناسب مجالس شعرخواني تصور شود، اما با اندكي تأمل و دقت روشن خواهد شد كه مراثي اين كتاب را مي‌توان بر منابر خواند و شنيد، مي‌توان در مداحي‌ها، نوحه‌خوانيها و سينه‌زنيها استفاده كرد، و مي‌توان در خلوت تنهايي زمزمه كرد و گريست. اين كتاب براي علاقه‌مندان به شعر به ويژه شعر آييني مجموعه‌اي كم‌نظير است.

اين كتاب در پنج فصل گردآوري شده است.
فصل اول: اين حسين كيست؟ (با كربلا، با حسين)
فصل دوم: اي پدرجان همرهان بستند بار... (به شهيدان هاشمي)
فصل سوم: ناله عشق است و آتش مي‌زند (دمي با اصحاب وفادار امام)
فصل چهارم: گودال قتلگاه پر از بوي سيب بود (يك شب و روز عاشورا)
فصل پنجم: زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم (بعد از عاشورا)

كتاب "من مي‌گويم، شما بگرييد" را انتشارت سوره مهر در 263 صفحه منتشر نموده است و قيمت آخرين چاپ موجود در بازار 40000 ريال مي‌باشد.

در پايان، شعر افتتاحيه اين كتاب تقديم حضور مي‌شود.

اي قوم در اين عزا بگرييد
بر كشته كربلا بگرييد

با اين دل مرده، خنده تا كي؟
امروز در اين عزا بگرييد

فرزند رسول را بكشتند
از بهر خداي، ها بگرييد

از خونِ جگر سرشك سازيد
بهر دل مصطفي بگرييد

وز معدن دل به اشك چون دُر
بر گوهر مرتضي بگرييد

دل‌خسته ماتم حسينيد
اي خسته‌دلان، هلا بگرييد!

در ماتم او خمش مباشيد
يا نعره زنيد يا بگرييد

تا روح كه متصل به جسم است
از تن نشود جدا بگرييد

در گريه سخن نكو نيايد
من مي‌گويم، شما بگرييد

اشك از پي چيست؟ تا بريزيد
چشم از پي چيست؟ تا بگرييد

در گريه به صد زبان بناليد
در پرده به صد نوا بگرييد...

سيف فرغاني


برچسب‌ها: امام حسين، كتاب، عاشورا، شعر
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۶:۴۱ ب.ظ | موضوع: "كتابخانه"  | 

سطوري براي عرض ارادت!

عقل مي‌گويد بمان و عشق مي‌گويد برو... و اين هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود.

...

اكنون هنگام آن است كه در قافله امام، صف اصحاب عاشورايي از فرصت‌طلبان ابن‌الوقت و بادگرايان جدا شود، چرا كه ديگر همه مي‌دانندكوفه در تسخير ابن‌زياد است. از كوفه نسيم مرگ مي‌وزد، نسيمي كه بوي خون گرفته است... اما هنوز راه‌هاي بازگشت مسدود نيست و بيابان، وادي حيرتي است كه از اختيار انسان تا جبروت حق گسترده است.

براي آنان كه دل به امام نسپرده‌اند، اين وادي عرصه بي‌فرداي دهشتي طاقت‌فرساست. اما براي اصحاب عاشورايي امام عشق... آنها در كوي دوست منزل گرفته‌اند و اينچنين، از زمان و مكان و جبر و اختيار خويش گذشته‌اند... اين باد نيست كه بر آنان مي‌وزد؛ آنها هستند كه بر باد مي‌وزند. آنها از اختيار خويش گذشته‌اند تا جز آنچه او مي‌فرمايد اراده‌اي نكنند و چون اين‌چنين شد، جبروت حق از آيينه اختيار تو ساطع مي‌شود. آيينه را رسم اين است كه «انا الشّمس» بگويد، اما تو او را اذن مده تا اين «انا» را حجاب «هو» كند.

در منزلگاه زباله امام حسين عليه‌السلام كاروان را گرد آورد و عهد خويش را از آنان برداشت و آنان را به اختيار خويش واگذاشت كه بروند يا بمانند. آمده است كه در اينجا مردم با شتاب از كنار او پراكنده شدند و رفتند و جز همان اصحاب عاشورايي ـ كه مي‌شناسي ـ ديگر كسي با او نماند.

اي دل! تو چه مي‌كني؟ مي‌ماني يا مي‌روي؟ داد از آن اختيار كه تو را از حسين جدا كند! اين چه اختياري است كه براي روي آوردن بدان بايد پشت به اراده حق نهاد؟ اي دل! نيك بنگر تا قلاده دنيا را بر گردنشان ببيني و سررشته قلاده را، كه در دست شيطان است. آنان مي‌انگارند كه اين راه را به اختيار خويش مي‌روند، غافل كه شيطان، اصحاب دنيا را با همان غرايزي كه در نفس خويش دارند مي‌فريبد.
شهيد سيد مرتضي آويني، فتح خون، صفحات 35 و 47 تا 48


برچسب‌ها: امام حسين، سيد مرتضي آويني
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۶:۰ ب.ظ | موضوع: "مناسبت‌ها"  | 

خميني كبيراين روزها به خاطر توهين به ساحت مقدس خميني كبير ـ درود خدا بر او ـ در روز 16 آذر، دعوايي حسابي درگرفته است. جرقه ماجرا هم از وقتي زده شد كه تلويزيون در همان روز در چند بخش خبري بدون اشاره لفظي به موضوع، تصاويري از عكس پاره شده آن پير سفركرده را نشان داد. در يكي دو روز اخير ديدگاه افراد مختلفي را شنيده و خوانده‌ام. شما هم قطعاً با اين ديدگاه‌هاي بعضاً متعارض ـ از آدمهاي بعضاً با عقايد مشابه ـ برخورد كرده‌ايد.

گيريم كه منظور صدا و سيما از پخش اين تصاوير قطعاً تخريب ناجوانمردانه محمد خاتمي، موسوي و كروبي و طرفدارانشان بوده است.

فرض مي‌كنيم كه اين عمل، خطاي شخصي و نه جناحي ِ يك فرد بوده است و ربطي به قاطبه اينان ندارد.

مي‌پذيريم كه اين آقايان و عموم طرفدارانشان با اين عمل مخالف هستند. (حداقل در ظاهر.)

يك سؤال: مي‌مردند همين‌ها را اعلام كنند و از اين عمل برائت جويند؟

خنده‌دار (و شايد گريه‌آور) اين است كه اصل مطلب را رد و تكذيب مي‌كنند و تصاوير را مونتاژي يا كار نفوذيهاي طرفدار احمدي‌نژاد مي‌دانند! مؤسسه به اصطلاح تنظيم آثار هم كه به جاي محكوميت عمل، صدا و سيما را محكوم مي‌كند. آقايان از چه مي‌ترسند كه حاضر نيستند در ظاهر هم كه شده از اين عمل اعلام بيزاري كنند؟ حق دارند. اگر اعلام برائت كنند كه ديگر اين جماعت هوچي‌گر كه به هر بهانه‌اي به نام اينان به كوچه و خيابان مي‌آيند برايشان تره هم خُرد نمي‌كنند. همين است؛ كار به جايي رسيده كه آقايان براي نمايشهاي خيابانيشان دل به عده‌اي قليل خوش كرده‌اند كه اصولاً با امام و آرمانهايش بيگانه‌اند.

كاري به محاكمه يا برخورد با عوامل ماجرا ندارم. بحث بر سر حرف و عمل اين جماعت مدعي است. عكس امام را پاره كردند؛ قطعاً پيش از اين هم ابلهاني در خلوت و جلوت چنين كرده‌اند. اين را مي‌شود به هر بدبختي و زجري تحمل كرد. وهن و سُخره و هتك آرمانها و ارزشهاي امام را چه كنيم؟ ماجـراهاي چند ماه اخير به آشكاري ِ خورشيد در ظهر آفتابي نيمه مرداد، آشكار كرد كه اين دسته و جناح، از امام به نامش بسنده كرده‌اند، آن هم براي چسباندن خودشان به اين نام و بهره‌برداري مكفي و مبسوط. چطور شد وقتي صدا و سيما شعارهايي مثل "نه غزه، نه لبنان" يا "جمهوري ايراني" يا جايگزيني روسيه و چين به جاي آمريكا را در شعارهاي طرفداران اينان پخش كرد، صدايشان در نيامد؟ حنّاق گرفته بودند؟ آرمانها و عقايد امام مهم‌تر است يا عكسش؟ حتي كروبي توجيه مضحك و مسخره‌اي كرد به اين مضمون كه "اين شعارها نشانه مخالفت با عملكرد حكومت است نه تغيير آرمانها". بچه گول مي‌زند اين شيخ ِ پا بر لبِ گور؟ يا آنكه از فرط پيري به هذيان افتاده است؟ يادم مي‌آيد يكي دو سال پيش سرود تيتراژ اخبار ساعت 19 شبكه يك تغيير كرد. (همان سرودي كه مي‌گويد: "انجز وعده و نصر عبده، الله اكبر، خميني رهبر" به همراه تصاويري از امام.) صداي آقايان درآمد كه "بله! وا اسلاما! تنها نشانه از نام امام را در صدا و سيما حذف كردند" و قِس علي هذا. و نتيجه آنكه صدا و سيما عذرخواهي كرد و دوباره سرود پخش شد و مي‌شود. حال همين جماعت متظاهر، در برابر تغيير شعارها و آرمانهاي امام، صُمٌّ بُكم مانده‌اند. چيزي هم كه مي‌گويي استناد به خاطرات شخصي و بستني‌خوري‌شان با امام مي‌كنند؛ امام به من چنين و چنان گفت. آخر يكي نيست بگويد "آقايان به اصطلاح محترم! ما خميني را و افكار و عقايد و آرمان و ميراثش را از رفتار و گفتار علني و رسمي‌اش، سخنراني‌ها و نامه‌ها و بيانيه‌هايش و از همه مهم‌تر وصيتنامه تاريخي‌اش مي‌شناسيم نه از حرفهاي در گوشي به مقامات مفخّم خوئينيها و انصاري و رفسنجاني و كروبي و امثالهم از اعاظم و اكابر. كه هر چه دلتان خواست در توجيه باندبازيهاي شنيع‌تان به امام ببنديد و تحويل دهيد." شاهد هم كه مي‌خواهيم، دُمتان! خط امام را ما از خود امام مي‌شناسيم نه از آدمها و اشخاص. شما متوقعيد كه ملت، وصي و جانشين خميني را بر خلاف توصيه او (كه گفت: "پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد") رها كند و بيفتد دنبال شمايان تا ببريدش به ناكجاآباد؟ زهي خيال باطل و زهي اميد محال!

اينان كه امروز عمل صدا و سيما را تحريك عواطف و توهين به امام مي‌دانند، 20 سال است در مقابل انحرافات تدريجي اما وسيع از آرمانها و افكار امام خفه مانده‌اند. ماجراي تصاوير پخش‌شده از صدا و سيما ـ خواه با نيت درست يا نادرست ـ باعث شد تا چهره بخشي از طرفداران جنبش قارچي آشكار شود.

عده ديگري هم كه بعد از انتخابات گويا در خواب يا دچار خفقان مزمن بوده‌اند، تازه يادشان آمده كه از حريم امام و نظام و رهبري ـ البته با كلي منّت و ادعا ـ دفاع كنند.

دلم گرفته، حالم خوب نيست. راستش بغض دارم؛ دوست دارم گريه كنم.

خدايا به خير بگذران و عاقبتمان را به سعادت ختم كن!

مطالب مرتبط: دو روي سكه توهين به حضرت روح‌الله 

                    پاره كردن عكس امام و ... ما رأيت الا جميلاً

افزونه: يادتان مي‌آيد ماجراي فوت حجت‌الاسلام توسلي رئيس دفتر حضرت امام را؟ قضيه اين بود كه سايتي منتسب به حمايت از دولت نهم، مطلبي را شامل انتقادات شديد به حجت‌الاسلام سيد حسن خميني منتشر كرده بود كه همين باعث ناراحتي و در نتيجه درگذشت آن مرحوم شد. مدعيان خط امام در آن زمان با اعتراض شديد به اين مطلب و مانور فراوان روي آن و حمله به دولت اين عمل را توهين به امام تلقي نمودند. حال چگونه است كه همين افراد انتشار تصاوير مذكور را از صدا و سيما هتك حرمت امام مي‌دانند؟ بوي نفاق مي‌دهد اين تعارضها!

برچسب‌ها: امام خميني، فتنه 88، خط امام، سياست‌بازي
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۹:۵۱ ب.ظ | موضوع: "سياست"  | 

براي عيد سيعد غدير نتوانستم چيزي بنويسم. براي اينكه اين صفحه بي‌بهره نباشد صبح عيد تفألي به محضر حضرت حافظ ـ عليه الرحمه ـ زدم. چنين پاسخ فرمود:

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند

ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند

پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند

مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند

خوش بزار از غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند

سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
+  سيد مصطفي خاتمي |  یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۸:۵۱ ق.ظ | موضوع: "تفأل به حضرت حافظ"  | 

به به! چه عجب؟ آقاي هاشمي يادشان آمد كه وحدت تنها با محوريت رهبري معنا مي‌گيرد (سخنان روز پنج‌شنبه 88/9/12 در مشهد). اين هم از لطايف روزگار است. به خاطر دارم كه هم حضرت ايشان و هم طرفداران و درآويختگان به درگاهشان به شدت تلاش داشتند تا نماز جمعه كذايي تيرماهِ ايشان را مبدأ و مبنايي براي وحدت معرفي نمايند. در همان خطبه‌ها آقاي هاشمي تأكيد داشت كه اين نماز جمعه او را به ياد اوايل انقلاب و نماز جمعه‌هاي مرحوم آيت‌الله طالقاني ـ خدايش بيامرزاد ـ مي‌اندازد كه از همه اقشار و تفكرات در آن حاضر بوده‌اند. طرح عنوان غلوآميز "نماز جمعه تاريخي" از سوي طرفداران و درآويختگان نيز در راستاي همين تلاش بود. همه اين تلاش‌ها و ادعاها در حالي بود كه در اين نماز جمعه (طبق اظهار و شهادت دوستان منصف و مورد اعتمادم) جمعيت قابل توجه و متفاوتي نسبت به شرايط معمولي شركت نكرده بود. تنها تفاوت آن حضور برخي چهره‌هاي خاص مثل جناب ميرحسين بود كه با افتخار اعلام مي‌كرد بعد از 20 سال در نماز جمعه شركت كرده است. (و حتماً قربةً الي الله؟ خدا قبول كند! گفتند آيين عبادي ـ سياسي، اما نه با نيت بازي سياسي!) و البته همين نماز جمعه به اصطلاح و ادعا وحدت‌آفرين، خود محل شلوغ‌كاري و سپس درگيري مأموميني بود كه پيش و پس از اقامه نماز جمعه (البته باكفش و بي‌حجاب)، به دادن شعارهاي بي‌ربط پرداختند و حتي براي هاشمي نيز شعار دادند كه "سكوت كني خائني"! حال مقايسه كنيد اين نماز را با نماز جمعه حقيقتاً بي‌نظير 29 خرداد رهبر بزرگوار ـ سايه‌اش باقي ـ كه از لحاظ تعداد و تنوع شركت‌كنندگان در آيين نماز جمعه حدنصاب را شكست و به لطف خدا حاشيه‌اي هم نداشت. الحق والانصاف كدام نماز را مي‌توان وحدت‌آفرين دانست؟
هاشمي رفسنجانيواقعاً جاي سؤال دارد كه چرا اكنون آقاي هاشمي چنين سخناني را بر زبان مي‌رانَد؟ ايشان اگر به محوريت رهبري در نظام قائل است چگونه نامه بي‌سلام و تحيت و نه‌چندان مؤدبانه (و تا حدي تهديدآميز) خود را خطاب به رهبري، چند شب مانده به انتخابات توجيه مي‌كند؟ واقعاً اگر ايشان و درآويختگان معتقد به محوريت رهبري هستند چرا آن همه تلاش ابتر كردند براي بزرگ كردن نماز جمعه آقاي هاشمي در مقابل نماز رهبري؟ (در واقع طرح محوريت آقاي هاشمي براي وحدت گروهها به جاي رهبري.) حضور نيافتن ايشان در مراسم مختلف پس از انتخابات در محضر رهبر انقلاب ـ سايه‌اش باقي ـ (به جز نماز عيد سعيد فطر) چه توجيهي دارد؟ اگر محور وحدت رهبري است كه ديگر كدورتها و ناراحتي‌هاي شخصي با آقاي احمدي‌نژاد نبايد باعث قهر و غيبت شود. طي چند ماه اخير كه بعضي گروهها و افراد شديدترين حملات و حتي توهينها را به رهبري روا داشتند چرا آقاي هاشمي سكوت كرده بود؟ پس از انتخابات و در آن حوادث عجيب چرا علي‌رغم تأكيد مؤكد رهبري بر حفظ آرامش جامعه و يادآوري وظيفه نخبگان در گفتن حق و سكوت نكردن، آقاي هاشمي اعلام موضع آشكاري نداشت؟
آقاي هاشمي از سالها پيش همواره سعي داشته تا نقش پدر يا حداقل برادر بزرگ‌تر* را براي نظام و جريانات سياسي ايفا كند و چهره‌اي بي‌طرف و حتي مرضي‌الطرفين را از خودش ارائه كند. يك منجي و حلّال مشكلات و گره‌ها. فردي كه همه بايد حول محور او جمع شوند و اختلافات را رفع و امور كشور را اداره كنند. (و تبعاً اطاعت و حرف‌شنوي هم كه لازمه كار است.) اينها همه در حالي بود كه ايشان با وجود تمام سوابق درخشان و خدمات فراوان هرگز در جايگاهي نبوده است كه بتواند چنين نقشي را ايفا كند. اكنون زمان آن رسيده است تا آقاي هاشمي بپذيرد كه او، طرفداران و درآويختگانش، خود طرف دعوا هستند و نمي‌توانند محور و مايه وحدت و تجمع باشند. حضرات اكنون يكي از جريانات سياسي (و البته به شدت اقتصادي) موجود در كشور هستند؛ همين. دوصد گفته چون نيم كردار نيست؛ ايشان اگر معتقد به وحدت از مسير تبعيت از رهبري است بايد در برخي رفتارها تجديد نظر كند. (مثل همين سفر مشهد در آستانه عيد سعيد غدير و ديدار رهبري در اين روز.) و البته به درآويختگان هم اشاره كند تا غلاف كنند.
به زور هم كه شده سعي مي‌كنم خوشبين باشم و به خود بقبولانم كه آقاي هاشمي به اين مهم پي برده است و فقط به همين نيت چنين سخناني را بيان كرده است. عجالتاً چاره‌اي جز خوشبيني مفرط نيست.
*پي‌نوشت: به جانِ مهدي هاشمي (از يابنده‌اش تقاضا مي‌شود اطلاع دهد) هيچ ربطي با "برادر بزرگ‌تر" رمان "1984" ندارد.

برچسب‌ها: هاشمي رفسنجاني، رهبر معظم انقلاب، فتنه 88، سياست‌بازي
+  سيد مصطفي خاتمي |  جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۱۰:۱۸ ق.ظ | موضوع: "سياست"  | 

عكس زير را مدتي پيش اتفاقي از اينترنت گرفتم. نه عكاسش را مي‌شناسم و نه سايتش را به خاطر دارم. از اهالي عكس و عكاسي به خاطر درج بدون اجازه اين عكس معذرت مي‌خواهم، اما اين عكس بدجور ذهن مرا مشغول كرده است. نمي‌دانم چرا؟ دقت كنيد به عكس؛ حس غريبي دارد. اگر چيزي درباره اين عكس به ذهنتان مي‌آيد خوشحال مي‌شوم در بخش نظرات بنويسيد. يا علي!

+  سيد مصطفي خاتمي |  جمعه ۶ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۲:۲۴ ب.ظ | موضوع: "و غيره"  | 

آيت‌الله قاضي خرم آباديروز دوشنبه (2 آذر 1388) ظهر بود كه از طريق پيامك يكي از دوستان مطلع شدم كه آيت‌الله قاضي خرم‌آبادي، بنيانگذار و رئيس دانشگاه قم درگذشته است.
من نزديك به 6 سال از بهترين سالهاي عمرم (از 78 تا 84) را در دانشگاه قم سپري كردم و بارها با آن مرحوم برخورد داشتم. دانشجوي آرامي نبودم؛ از آبدارچي و نگهبان تا مديران و معاونين و خود آقاي قاضي را مي‌شناختم و آنها نيز مرا. با بسياري از آنها بارها و ساعتها گفت‌وگو كرده بودم و با بسياريشان از جمله شخص آقاي قاضي مجادله و حتي مشاجره لفظي داشته‌ام. من آنقدر با ايشان هم‌كلام شده بودم كه تكيه‌كلامهاي گوياي موافقت يا مخالفت او را مي‌شناختم. بنابراين آنچه مي‌نويسم حاصل تجربيات عيني خودم است. به همين دليل و بر اساس شناختي كه از نزديك به دست آورده‌ام معتقدم دانشگاه قم پدر خود را از دست داده است، آن هم نه يك پدر عادي، بلكه "پدرسالار". سيستم مرحوم قاضي قائم به شخص بود و تقريباً همه چيز بالاخره به ايشان ختم مي‌شد. من بارها به عنوان مدير يك نشريه دانشجويي يا دبير يك تشكل براي حل مسائلم سراغ شخص ايشان مي‌رفتم. گرچه اين شيوه مديريتي در كليتش صحيح و پسنديده نيست، اما تكليف ما معلوم بود. اگر قرار بود اتفاقي بيفتد آن اتفاق مي‌افتاد و اگر قرار بود كاري نشود نمي‌شد، دليل آن هم معلوم بود: نظر مخالف آقاي قاضي. اين طور نبود كه يك كارمند جزء نظر مافوق را وتو كند (آنچنان كه در سيستم مرسوم اداري به نام كار كارشناسي، دستورات مافوق بعضاً حكم كشك دارد). سيستم ايده‌آل نبود اما تا حدود زيادي منظم بود يا دست‌كم اين طور مي‌نمود. البته موافقتها و مخالفتهاي ايشان هم تابع عوامل مختلفي بود؛ عقايد و نظريات خاص ايشان در خصوص مسائل فرهنگي و سياسي (كه خود تابعي از شخصيت حوزوي و فرهنگ نسلي ايشان بود)، حساسيتهاي سياسي درون و برون دانشگاه و البته بعضاً سعايتها و شيطنتها.
اين سيستم به خيلي‌ها از جمله خود من ستم كرد، اما براي من اين موضوع روشن بوده و هست كه شخص ايشان جز خير و خوبي نمي‌خواست. در واقع دعواي من با ايشان و سيستمش در فهم و تشخيص صواب و صلاح بود. براي همين اگر ستمهايي بر مثل من روا شد حداقل از جانب مرحوم قاضي هيچ نيت سوئي نبوده است.
مرحوم قاضي دانشگاه را تأسيس كرد و چون كودكي نوپا آن را زير بال و پر خود گرفت، براي آن هزينه كرد و مايه گذاشت و بزرگش كرد و به وضعيت فعلي رساند. هر چند كه ما دانشجويان آنجا را به عنوان يك دانشگاه عادي در كنكور انتخاب كرده بوديم، اما طبيعتاً از لحاظ رواني من به ايشان حق مي‌دادم كه به صورت ناخودآگاه نسبت به دانشگاه احساس مالكيت يا حداقل قيموميت داشته باشد. رشد و بالندگي دانشگاه قم تا كنون تنها مديون مديريت كاملاً سنتي (و اندكي بازاري) او بوده است. من ايشان را اين طور شناختم كه فردي است معتقد به عقايدي ـ كه قرص و محكم روي آنها ايستاده است ـ محتاط، مقتدر و كسي كه نسبت به آينده فرزندش (دانشگاه قم)، به شدت بيم‌ناك است و اين بيم‌ناكي بعضاً او را وادار به كارهايي مي‌كند كه از ديد ما اصلاً صحيح نيست. البته او اعتماد بسيار زياد و بعضاً بيجايي به اطرافيانش داشت (كه خيلي از آنها، هم‌قوميت ايشان بودند)؛ كه اين هم آسيبهاي زيادي در پي داشت. او شخصيت بزرگي بود، بسيار متنفذ و معتبر بود. اگر مي‌خواست قطعاً مي‌توانست پستهاي بزرگتر و البته كم‌دردسرتري را بپذيرد، اما ظاهراً نگراني و علاقه و عشق اين فرزند خودپرورده، باعث شد تا پايان زندگي آن را رها نكند. بارها شايعاتي مبني بر جايگزيني وي مطرح شد اما هر بار منتفي شد. حتي خود ايشان از ذكر عنوان رئيس دانشگاه پرهيز داشت و به جاي آن از عبارت "سرپرست" استفاده مي‌كرد. اشخاصي با عناويني همچون مشاور آمدند كه البته خطاها و جاه‌طلبي‌هايشان باعث شد، آن مرحوم عذرشان را بخواهد. جالب است كه آقاي قاضي در طول اين سالهاي مديد نه تنها حقوقي دريافت نمي‌كرد، بلكه از خوردن چاي در دفتر كارش و يا استفاده از خط تلفن و وسايل نقليه دانشگاه پرهيز داشت. دفترش منشي نداشت و اگر حضور داشت، در اتاقش باز بود، مگر هنگام جلسات اداري. مي‌رفتي داخل اتاقش و كنار استاد و مدير و معاون دانشگاه مي‌نشستي تا نوبتت شود، كه نوبت را هم خودش نگه مي‌داشت. همين‌ها بود كه باعث مي‌شد علي‌رغم بي‌مهري‌هاي زياد سيستمش، همواره احترام دروني من براي ايشان باقي باشد و راستش را بخواهيد ته دلم دوستش داشته باشم. هرچند سيستم او ستمهاي زيادي به من كرد اما من هيچ كينه‌اي از او به دل ندارم. خدايش بيامرزاد. سال گذشته در سفري كه به قم داشتم به دفترش رفتم و پس از مدتها ديدمش. طبق معمول با من خوش و بش كرد. از او حلاليت خواستم. اميدوار بودم و هستم كه او هم از من كدورتي به دلش نمانده باشد.
اكنون او ديگر در رأس دانشگاه قم نيست و من به عنوان دانشجوي فارغ‌التحصيل آن به شدت نگران اين دانشگاهم. شرايط قم و دانشگاهش، ويژه است و آدمهايي كه من تا زمان حضورم در دانشگاه مي‌ديدم، بعيد مي‌دانم توان اداره آن را داشته باشند.
اللهمّ احشره مع الاولياء و الابرار و اجعل عواقب امورنا خيراً.


برچسب‌ها: آيت‌الله قاضي خرم‌آبادي، دانشگاه قم، شخصي
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۹:۲۵ ب.ظ | موضوع: "و غيره"  | 

ري شهري

چكيده:

حجت‌الاسلام ري‌شهري روز گذشته (يكشنبه 1 آذر 1388) پس از سالها سكوت سياسي طي سخناني مطالبي را درباره جريانات اخير كشور بيان نمود.
انتقاد از هم‌صدايي با دشمنان و مخالفان امام و نظام، پيش افتادن برخي از رهبري و احتمال بروز اشتباه براي همه از نكاتي است كه وي خطاب به معترضان طرح كرد و تذكر داد كه نبايد به مسيري رفت كه سخن مدعيان پيروي از امام خميني رحمة‌الله عليه با سخن مخالفان امام در كنار هم بيايد.
آقاي ري‌شهري مدافعان نظام و رهبري را نيز به كسب و افزايش بصيرت و دقت در رفتار و استفاده نكردن از روشهاي نادرست در رسيدن به اهداف فراخواند.
اين نوشته نكاتي را در خصوص اين سخنان طرح مي‌كند.



برچسب‌ها: فتنه 88، حجت‌الاسلام ري‌شهري، رهبر معظم انقلاب
متن كامل
+  سيد مصطفي خاتمي |  دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸ | ساعت ۷:۶ ق.ظ | موضوع: "سياست"  |