+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰ | ساعت ۱۲:۷ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
دفاعيهاي انتقادي براي مجموعه مستند صراطچند روزي به آغاز دهه فجر، صدا و سيما پخش مجموعه مستندي را آغاز كرد به نام صراط با مضمون كلي "راهي كه آمدهايم". پخش دو ـ سه قسمت از اين مستند كافي بود تا صداي اعتراض برخي همچون دفتر هاشمي رفسنجاني، حسن روحاني و وكيل شهرام جزايري بلند شود.

اعتراض محمد هاشمي، رئيس دفتر بردارش حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني، معطوف بود به چگونگي نقل و نقد ماجراي پيشنهاد برخي اطرافيان هاشمي براي تغيير قانون اساسي به منظور ادامه رياست جمهوري وي پس از دو دوره تصدي اين پست. وي مدعي شده است كه آن اظهار نظرها ربطي به جناب رفسنجاني نداشته است و به عكس، ايشان در رد آن اعلام موضع نموده كه "مگر در ممكلت قحطالرجال است كه چنين كاري انجام بگيرد."
* اما همه ميدانند كه آقاي هاشمي در تمام مدتي كه اين مباحث طرح ميشد به شيوه خودش سكوت كرد و تنها زماني در مقابل آن موضع گرفت كه بازخورد منفي آن در بين مردم، جريانات سياسي و حتي رهبري مشخص شد.
اما حداقل فايده اين مستند آن است كه نسل جوان امروزي كه شايد آن روزها را نديده يا چندان به خاطر نداشته باشد، از برخي واقعيات تاريخي آگاه شود. حداقل فايده اين مستند آن است كه بزرگترها به ياد بياورند و جوانترها بفهمند كساني آن روز در حال تئوريسازي نوعي مادامالعمري براي رياست جمهوري بودند كه حالا عربده دموكراسيطلبي و آزاديخواهيشان گوش فلك را كر كرده است. آن هم با توجيهاتي از اين قبيل كه "حيف است به استناد يك بند قانون اساسي از خدمات آقاي هاشمي محروم شويم". افرادي مثل عطاءالله مهاجراني و عبدالله نوري!
حداقل فايده اين مستند آن است كه يادآوري شود اولين كسي كه در برابر موج عافيتطلبي مسئولان و اشرافيگري فرياد زد، رهبري بوده است. حداقل فايده مستند صراط اين است كه مخاطب بداند زماني كه بحث امكان انحلال مجلس به رهبري در شوراي بازنگري قانون اساسي مطرح ميشود (آنچنان كه در بسياري كشورهاي سلطنت مشروطه و يا دموكراتيك دنيا براي مقاماتي همچون پادشاه يا رئيس جمهور چنين امكاني وجود دارد)، همين رهبري طي حكمي دستور به حذف اين موضوع از مذاكرات شورا ميدهد.
حداقل فايده اين برنامه آن است كه مخاطب بداند چه روزهايي بر كشور گذشته است؛ كشوري كه روزي رسماً جدول خاموشي داشت حالا صادركننده برق شده است. يا بداند كه ملت چه روزگار پرتلاطمي را پشت سر گذاشته است، روزگاري كه مثل حالاي عراق، ترور مردم عادي و مسئولان دولتي چيزي عادي بود.

گرچه به اعتقاد اين قلم، صدا و سيما در توليد چنين برنامههايي نيز به شدت درگير محافظهكاري و مصلحتسنجيهاي بيخاصيت است.
چرا نبايد مردم بدانند كه جناب آقاي هاشمي كه هماكنون اين همه طرفدار رأي مردم و آزادي بيان شدهاند، چه برخوردهاي حذفي نادرستي در مقابل مخالفان و منتقدانشان داشتهاند؟
يا مثلاً چرا برنامه صراط در بررسي موضوع اشرافيگري جملات زير را از رهبري كه در 23 مرداد 70 و تنها دو سال پس از آغاز دولت آقاي رفسنجاني (طي سخناني به شدت انتقادي و تند) بيان شده است پخش نميكند؟
"
نميشود ما در زندگي مادّي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محروماند.
... من و شما همان طلبه يا معلم پيش از انقلابيم. يكي از شماها معلم بود، يكي دانشجو بود، يكي طلبه بود، يكي منبري بود، همهمان اينطور بوديم؛ اما حالا مثل عروسي اشراف عروسي بگيريم، مثل خانه اشراف خانه درست كنيم، مثل حركت اشراف در خيابانها حركت كنيم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولي ما ريشمان را گذاشتهايم، همين كافي است؟! نه، ما هم مترفين ميشويم."
چرا نبايد صراط به اين موضوع بپردازد كه در دولت آقاي خاتمي و در زمان دبيري آقاي حسن روحاني در شوراي عالي امنيت ملي، كار به جايي رسيد كه سادهترين آزمايشهايي كه مرتبط با موضوع هستهاي بود در آزمايشگاههاي فيزيك دانشگاهي ممنوع شد؟ و اين از نتايج همان قرارداد سعدآبادي بود كه جناب روحاني از آن به عنوان افتخار ياد ميكند!
صدا و سيما هنوز نياموخته است كه حقايق، تعيينكننده مصالح است.
* نقل به مضمون
اين نوشته در: پايگاه جامنيوز پايگاه صراطنيوز پايگاه قاصدنيوز پايگاه نداي انقلاب
برچسبها:
انقلاب اسلامي،
جمهوري اسلامي ايران،
مستند صراط،
هاشمي رفسنجاني
+
سيد مصطفي خاتمي | پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۳۲ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
نگاهي ديگر به خطبههاي رهبريحضور رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه، معمولاً خبرساز است، چه از جنبه حضور مردم و چه از لحاظ سخناني كه از سوي ايشان طرح ميشود. اما نماز جمعه 14 بهمن 90 از نظر شرايط زماني خاص بود. نگاهي بيندازيم به شرايط موجود. از يك سو اين آيين عباديـ سياسي در روزهاي دهه فجر و ايام سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي واقع شده بود و از طرفي در آغاز هفته وحدت قرار داشت. از اين گذشته طي ماههاي اخير اقدامات تبليغاتي و عملي غرب و اسرائيل بر ضد ايران به صورت محسوسي اوج گرفته است، از اعمال و يا تهديد به تحريمهاي متنوع گرفته تا ترور دانشمند هستهاي ايران، شهيد احمدي روشن. و ديگر اينكه كمتر از يك ماه ديگر انتخابات مجلس نهم برگزار خواهد شد. اضافه كنيد تحولات بينالمللي را؛ موضوع بيداري اسلامي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و اعتراضات ضد نظام سرمايهداري در آمريكا و اروپا. طبيعي است كه در چنين شرايطي رهنمودهاي رهبر انقلاب از اهميت و در عين حال حساسيت ويژهاي برخوردار است.
اولويتها و محورهاي بيانات ايشان، بسيار متفاوت است از آن چيزي كه در جريان فعلي رسانهاي كشور وجود دارد. دقت در محورهاي بيانات، حجم اختصاص يافته به هر كدام و ميزان تأكيد بر آنها ميتواند روشنگر دغدغههاي رهبري يا به عبارتي اولويتهاي كلان نظام باشد؛ چه از حيث موضوعات و چه از حيث استراتژي.
محورهاي موضوعي مورد بحث ايشان را ميتوان به ترتيب زير خلاصه نمود:
1ـ بيان نقاط قوت نظام از جمله غلبه بر چالشها، دستاوردها و خدمات اقتصادي و عمراني، پيشرفتهاي علمي به ويژه در شرايط تحريم، ارتقاء جايگاه بينالمللي و مواردي از اين دست.
2ـ تبيين نقاط ضعف نظام از قبيل ميل به اشرافيگري، دنياطلبي و مصرفزدگي در بين مردم و به ويژه مسئولان، كاستي در پيشرفتهاي معنوي و نرسيدن به نقطه مطلوب در عدالت اجتماعي.
3ـ آنچه بايد براي رفع نقاط ضعف انجام پذيرد از جمله مسئوليتپذيري متقابل مسئولان، قواي سهگانه و مردم، غافل نشدن از اصول، حفظ اتحاد و همدلي، فريب نخوردن از دشمنان و پرهيز از تنبلي و كمكاري.
4ـ تبيين شرايط منطقه، بيداري اسلامي و نتايج آن از جمله ضعف رژيم صهيونيستي، مظلوميت مردم بحرين، پاسخ به ادعاي حكام بحرين در مورد دخالت ايران در آن كشور، تصريح به دخالت ايران در پيروزي جنگ سي و سه روزه و جنگ بيست و دو روزه.
5ـ تحليل شرايط جهان غرب و ضعف سياسي و اقتصادي اروپا و آمريكا.
6ـ تبيين بحث تحريم و تهديد غرب و آمريكا بر ضد ايران و منافع آن.
7ـ بيان نكاتي درباره انتخابات از جمله لزوم مشاركت مردم و مصونيتآفريني انتخابات، اهميت شكلگيري مجلس صالح، سالم و قوي، موضوع صلاحيتها و هشدار درباره توطئه دشمنان.
8ـ تبيين شرايط منطقه و بيداري اسلامي با رويكرد به مخاطبان عرب.
حال بر اساس اين محورهاي موضوعي برخي از موارد را ميتوان به عنوان محورهاي استراتژيك اين بيانات استنباط نمود.
1ـ اميد و پيشرفت؛ بيان نقاط قوت نظام به ويژه پيشرفتهاي علمي از يك طرف و اقداماتي كه براي رفع نقاط ضعف لازم است را ميتوان از جنبههاي اميدآفرين سخنان ايشان برشمرد. همچنين تبيين شرايط منطقه و جهان و تحليل بحث تحريمها و منافع آن براي كشور نيز از بخشهايي است كه براي مخاطب ايجاد اميد و انگيزه ميكند. بيان منافع تشكيل مجلس قوي و سالم نيز از اين قسم است.
2ـ عبرت، واقعبيني و در عين حال آرمانخواهي؛ يادآوري نقاط ضعف، اشاره به اينكه گاهي بعضي لبخند دشمنان را باور كردهاند، ابراز نارضايتي از وضع موجود عدالت اجتماعي و همينطور پيشرفتهاي معنوي، اشاره به برخي جدلها ميان قواي سهگانه و يادآوري فتنه 88 در ميان بحث انتخابات و البته لزوم تلاش براي رفع آنها همه و همه گوياي اين حقيقت است كه براي رشد و پيشرفت كشور، فارغ از شعارها و احساسات، بايد واقعبينانه نقاط ضعف و همچنين آسيبها را شناخت و آنها را چاره كرد. توجه دادن به خطرات و آسيبهاي در كمين انقلابهاي منطقه نيز حاصل همين نگاه واقعبينانه است.
3ـ مشاركت مردمي؛ در بحث مسئوليتپذيري براي رفع نقاط ضعف، پرهيز از آسيبها، مقابله با تحريمها و تبديل آنها به فرصت و همچنين موضوع انتخابات، رهبر انقلاب عموم مردم را مخاطب قرار دادند. اين بدان معناست كه در نگاه كلان، رشد، پيشرفت و اقتدار كشور منوط به مشاركت عمومي است و بدون حضور واقعي مردم محقق نخواهد شد.
4ـ عزت و اقتدار؛ تحليل ارائه شده درباره تحريمها و تهديدها از يك طرف و تهديد متقابل آمريكا از سوي ايران از طرف ديگر و همچنين تأكيد بر كمك علني ايران به هر ملتي كه با رژيم صهيونيستي مبارزه كند (از جمله جنگ سي و سه روزه و بيست و دو روزه) گوياي اقتدار نظام است. اضافه كنيد كنايه ظريف به حكام بحرين مبني بر اينكه اگر ايران در آنجا دخالت ميكرد، اوضاع به گونه اي ديگر ميشد!
5ـ صراحت و صداقت؛ رهبر انقلاب بدون تعارف نقاط ضعف را گوشزد و از ميل به تجمل و اشرافيگري به ويژه در مسئولان انتقاد ميكنند. اعلام نارضايتي از وضعيت عدالت اجتماعي و يا اشاره به جدلهاي مسئولان حاكي از آن است كه رهبري مردم را محرم مسائل ميشمرند.
6ـ اشداء علي الكفار، رحماء بينهم؛ رهنمودهاي رهبر انقلاب در خصوص لزوم وحدت و همدلي، فريب نخوردن از دشمن و همينطور هشدار جدي و مؤكد به ملتهاي منطقه مبني بر پرهيز از درگير شدن در بازيهاي قومي و فرقهاي و افتادن در دام دموكراسي درجه دوم تقليدي و مرعوب شدن از آمريكا و ناتو و يا اعتماد به آنها همگي حاكي از توجه جدي به اين آموزه مهم قرآني است.
7ـ امت اسلامي؛ رهبر انقلاب ضمن اعلام آمادگي نظام و ملت جمهوري اسلامي ايران براي همكاري و خدمت متقابل، ملتهاي منطقه را دعوت به اتحاد بدون توجه به ايرانهراسيهايي همانند امپرياليزم ايراني و شيعي ميكنند و هزينهها و تهديدهاي متوجه ايران را به علت اسلامگرايي و امتگرايي جمهوري اسلامي ميدانند.
برچسبها:
رهبر معظم انقلاب،
جمهوري اسلامي ايران،
بيداري اسلامي،
سياست خارجي
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۲۶ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
شرايط و وقايع كنوني جهان، به گونهاي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. گوشه گوشه دنيا حوادث جديدي را تجربه ميكند.
بحران مالي جهاني در چند سال گذشته كه بيش و پيش از همه جهان غرب را درگير خود نمود، پس از فرودي ملايم دوباره اوج گرفته است. طي سالهاي گذشته كمپانيهاي بزرگ مالي و اقتصادي در غرب ورشكسته و بسياري از صنايع و تجارتهاي بزرگ دنيا مستقيم يا غيرمستقيم متضرر شدهاند.
يك سال پيش و در پي جرقهاي بسيار كوچك و ناچيز در تونس، موجي از اعتراضات سركش، منطقه شمال آفريقا و خاورميانه را در بر گرفت و بهار عربي، اكنون به اعتراف مقامات صهيونيست در حال تبديل به بهار اسلامي است. اين تحولات با سرعتي فزاينده پيش رفت تا آنجا كه مبارك، يكي از اصليترين شركاي اسرائيل در منطقه، سقوط كرد و خاطر غاصبان قدس، مشوش و آشفته شد.
و مدتي بعد طوفان اعتراضات به شكلي بيسابقه، ابتدا در اروپا و سپس در ايالات متحده وزيدن گرفت. گرچه به نظر ميرسد سخن معترضان در غرب، مبدأ و مبنايي متفاوت از كشورهاي منطقه ما دارد، اما نميتوان همزماني آن را بر پايه تصادف دانست؛ بماند كه بسياري از معترضان اذعان داشتهاند كه در روشهاي اعتراضي خود، از حركت مردم خاورميانه به ويژه تحصن ميدان التحرير قاهره الگو گرفتهاند.
از همان ابتداي اتفاقات در كشورهاي منطقه ما، نظريهاي مطرح شد به اين مضمون كه اين حوادث بازي پشت پرده غرب و يا حداقل آمريكاست. با اين استدلال كه غرب با اين خيمهشببازي قصد دارد اذهان را منحرف و مهرههايي جديد، تازهنفس و البته ناشناس را بر سر كار آورد. البته تحليلي ديگر بر فرضيه رقابت پنهاني و ديرينه اروپا و آمريكا استوار است و آن اينكه وقايع جاري، طراحي پيچيده آمريكا براي افزايش قدرت و نفوذ خود و حذف يا كاهش جايگاه اروپا در منطقه است. طبعاً طرفداران اين دو فرضيه رغبت چنداني براي حمايت صريح از حركتهاي اعتراضي نداشتند.
مروري بر وقايع اخير و جوانب و نتايج آن ميتواند، فهم و تحليل را آسانتر و دقيقتر كند.
فرض بر اينكه بپذيريم اعتراضات در منطقه شمال آفريقا طراحي غرب است؛ اما نميتوان پذيرفت كه نتايج اين طراحي ضرورتاً مطابق ميل غرب رقم خورده است. بيشك حوادث بحرين كه با دخالت صريح عربستان و حمايت از ديكتاتور اين كشور همراه شد، نميتواند دقيقاً مطابق طراحي غرب باشد. اشغال سفارت اسرائيل در قاهره، پيروزي حزب اسلامگراي النهضه در انتخابات تونس به رغم ابراز نگراني غرب و صهيونيستها و در نهايت حركتهاي اعتراضي شيعيان در عربستان نشانههاي ديگري است از اينكه مجموعه وقايع جاري تحت اختيار كامل غرب و يا آمريكا نيست. بنابراين به فرض پذيرش نقش فعال ـنه منفعلـ غرب در طراحي اين حوادث، ميتوان چنين استنباط كرد كه شرايط به گونهاي رقم خورده است كه كلّيت غرب يا آمريكا را وادار به تقبل چنين هزينه سنگين و ريسك خطيري نموده است؛ و اين چيز كمي نيست.

شايد بهتر باشد از منظري ديگر به ماجرا بنگريم. غربيها در مديريت بحرانشان به خوبي آموختهاند كه چگونه تهديدها را تبديل به فرصت كنند؛ از طرفي در بحرانها بايد جرئت خطر كردن يا ريسك وجود داشته باشد. بنابراين پس از آغاز بحران در منطقه آنان به جاي تلاش براي حذف صورت مسئله، تمام توانشان را بر اين متمركز نمودند تا بر امواج حوادث تسلط يابند و ماهي خودشان از اين آب گلآلود صيد كنند و چه بسا در برخي جاها (از جمله سوريه) مشابهسازي نمودند. اينجاست كه جنگ ارادهها تعيينكننده خواهد بود.
در چنين الگويي حوادث بحرين و يمن، اشغال سفارت اسرائيل و فرار سفيرش در قاهره و پيروزي اسلامگرايان در تونس از يكسو و حوادث سوريه، اقدامات شوراي نظامي مصر، اقدامات عربستان و ورود ناتو به جنگ با ليبي از سوي ديگر، بهتر قابل تفسير خواهد بود. به ويژه آنكه توجه كنيم برخي سران شوراي انتقالي ليبي از سياستمداران دوره قذافي بودهاند. دلقكبازيهاي متنوع و رنگارنگ تركيۀ لائيك در قبال حوادث منطقه نيز با اين الگو سازگار به نظر ميرسد.
و اما اعتراضات در اروپا و امريكا. حتي اگر چنان بدبين باشيم و از طرفي چنان قدرت پيچيده و مخوفي براي سازمانهاي جاسوسي غربي متصور شويم كه تمام اتفاقات و اعتراضات غرب را نيز طراحي خودشان بدانيم، به هر حال بايد بپذيريم كه شرايط به جايي رسيده است كه غرب يا آمريكا براي بقاي خودش چارهاي جز تحمل چنين هزينهها و ريسكهايي نديده است؛ و اين نشانه كوچكي نيست. گرچه چنين فرضي بيشتر به سناريوي فيلمهاي تخيلي دهه هفتاد و هشتاد ميلادي ميماند.
واقعيت اين است كه سيستم ليبرال سرمايهداري غرب، خود معضل است. شرايط اقتصادي و عملكرد دولتمردان غربي بر مبناي خواست كارتلهاي بزرگ مالي و اقتصادي، شرايط را به نحوي رقم زده است كه سيستم از درون در حال انفجار است. اكنون اعتراضات ديگر محدود به چند روز و چند شهر در فرانسه يا انگليس و آمريكا نيست. از سراسر اسپانيا و يونان گرفته تا ايتاليا و از شهرهاي انگليس گرفته تا ايالات و شهرهاي مهم آمريكا و حتي كره جنوبي به عنوان بخشي از جهان تمدني غرب، همه جا ناآرام و در تب و تاب است.
شايد تا مدتي پيش تصور اينكه تمدن غربي چنين ناآرامي و طغيان گستردهاي را تجربه كند، چندان منطقي به نظر نميرسيد. اما اين اتفاق واقع شده است.
هيچ بعيد نيست كه سياستبازان غربي به هزار ترفند و فريب و تزوير، در نهايت اين خروش و بلواها را بخوابانند، اما شكي نيست كه اين فريادها حكم آتش زير خاكستر را خواهد يافت و روزي دوباره زبانه خواهد كشيد. ممكن است اين طوفان فرونشيند، اما ....
اما، ماجرا چيز ديگري است. نبايد ترديد كرد كه جهان پس از بيداري اسلامي ـهر چند كه با پيروزي كامل و تحقق همه اهداف همراه نباشدـ و جهان پس از جنبش اشغال والاستريت و جهان پس از رسوايي سيستم ليبرال سرمايهداري با جهان پيش از اين حوادث شگرف، متفاوت خواهد بود؛ چنانكه جهان پيش از انقلاب اسلامي ايران با جهان پس از آن كاملاً متفاوت است.
اينها همه حلقههاي يك زنجيرهاند كه طبق سنت الهي به سرنوشتي محتوم منتهي خواهد شد. ظهور، يك اتفاق دفعي، ناگهاني و بيمقدمه نيست. ظهور يك روند يا به اصطلاح فرنگي، يك پروسه است.
"إنّهم يرونه بعيداً و نراه قريباً"
اين نوشته در: خبرگزاري دانشجو پايگاه أين عمّار
برچسبها:
بيداري اسلامي،
جنبش وال استريت،
ليبرال سرمايهداري،
بحران مالي جهاني
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰ | ساعت ۱۲:۶ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
روز يكشنبه 22 آبان، خبر درگذشت فرزند محسن رضايي، منتشر شد. به متن زير كه در
پايگاه اطلاعرساني محسن رضايي و سايت
تابناك در ابتداي خبر مربوط آمده است توجه كنيد:
"همزمان با شهادت جمعي از همرزمان محسن رضايي، فرزند ايشان به طرز مشكوكي درگذشت." منظور از همرزمان، شهداي حادثه انفجار پادگان روستاي بيدگنه سپاه است.
سايت تابناك پس از فوت وي مطلبي درباره سرگذشت وي منتشر كرده بود، ولي بعد آن را حذف كرد! اين مطلب به نقل از تابناك فعلاً در پايگاه
كارمندنيوز در دسترس است؛ اگر حذف نشود. احمد رضايي هماني است كه سال 77 سر از آمريكا درآورد و مصاحبههايي از وي بر ضد نظام و پدرش، محسن رضايي، منتشر شد. در نوشته مذكور طي ادعايي جالب و قابل تأمل آمده است: "... وي پس از آن وارد دانشگاه تربيت معلم تهران ميشود و پس از دو ترم تحصيل در اين دانشگاه، تصميم به ملحق شدن به داييهايش در استراليا و ادامه تحصيل در آنجا ميگيرد و او را به آمريکا ميبرند که پس از گذشت چند ماه از سفر وي به آمريکا، «اف.بي.آي» به وي مشکوک شده و احضار ميشود." توجه كنيد: "تصميم به ملحق شدن به داييهايش در استراليا و ادامه تحصيل در آنجا ميگيرد و او را به آمريکا ميبرند." در اين بين، اما مشخص نميشود كه وي چطور "و او را به آمريكا ميبرند". در ادامه يادداشت مذكور آمده است: "مأموران اين سازمان مدعي ميشوند که احمد رضايي از سوي پدرش محسن رضايي مأمور به انجام عمليات تروريستي در آمريکا شده است؛ بنابراين، از او ميخواهند به ايران بازگردد يا براي ماندن بايد با رسانههاي آمريکايي مصاحبه تنظيم شده انجام دهد.
احمد رضايي تحت فشار «اف.بي.آي» که مشکلات بسياري براي زندگي وي در آمريکا به وجود ميآورند، مجبور به انجام سه گفتوگو با رسانههاي آمريکايي ميشود و پس از آن هيچگونه مصاحبهاي با رسانهها انجام نميدهد." اينكه مصاحبههاي وي بر ضد نظام تحت تأثير فشار بوده باشد، احتمالي بسيار منطقي است، اما دليلي منطقي به حساب نميآيد.
در ادامه ادعاي عجيب و تأمل برانگيز ديگري مطرح ميشود: "وي سپس با هدايت محسن رضايي، فعاليتهايي را عليه ضدانقلاب انجام ميدهد که دستگاههاي امنيتي ايران در صورت صلاحديد ميتوانند اين فعاليتها را تشريح کنند." جالبتر اينجاست كه مشابه همين ادعا در
خبر ديگري درباره گمانههاي علت درگذشت وي، آمده است: "برخي از منابع خبري عنوان کردهاند که احمد رضايي در حال انجام فعاليتهايي عليه ضدانقلاب و دادن اطلاعات به نهادهاي داخل کشور بوده است. وي حتي در ماههاي اخير به خانوادهاش گفته است که احتمال خطر برايش وجود دارد.
مدافعان اين احتمال که قويترين گمانه هم هست معتقدند نگاهها [در خصوص علت فوت وي] بيش از همه بايد به ضدانقلاب و دشمنان نظام باشد."
چندان معمول نيست كه سازمانهاي اطلاعاتي از اشخاص مشهوري كه طبعاً توجهبرانگيز هستند به عنوان فعال اطلاعاتي استفاده كنند. مگر اينكه بپذيريم آقامحسن شخصاً يك سري فعاليتهاي اطلاعاتي دارند؛ كه البته اين هم بعيد نيست از كسي كه ادعا دارد در اوايل انقلاب و جنگ مملكت را اداره ميكرده است!
بماند كه ديگر نكات منتشره در يادداشت مربوط به سرگذشت وي (از قبيل همسر كرهاي و سفر وي به آمريكا براي ديدن دخترش) ادعاي فعاليت اطلاعاتي را به شدت در جايگاه ترديد قرار ميدهد.
بنده درگذشت فرزند جناب آقاي رضايي را تسليت عرض ميكنم اما چند سؤال باقي است؛ شايد جناب آقامحسن يا سايتهاي وابسته پس از فرونشستن تألمات روحي حاصل از درگذشت عزيزشان پاسخي منطقي براي آن داشته باشند.
1ـ ارتباط شهادت جمعي از فرزندان ملت و پاسداران بينام و نشان سازمان خودكفايي سپاه در پادگان روستاي بيدگنه، با درگذشت مشكوك فررند جناب رضايي در طبقه 18 هتل چهارستاره و مشهور گلورياي دبي چيست؟ آيا نبايد سايتهاي وابسته حد متعارفي را براي پاچهخاري رعايت كنند؟
2ـ اگر يك شهروند عادي ايراني در خارج از كشور مصاحبههايي بر ضد نظام و شخصيتهاي آن ميكرد، آيا ميتوانست پس از چند سال بدون هيچ مشكلي و با اين توجيه كه تحت فشار مصاحبه نموده است به ايران برگردد؟
3ـ اگر فرزند يكي از مخالفان سياسي آقاي رضايي اينچنين بين كشورهاي مختلف در رفت و آمد بود و البته چنين اتفاق ناگواري براي او روي ميداد، عملكرد خبري سايتهاي وابسته به ايشان چه بود؟
و سؤالي كه خيليها بايد پاسخش را بدهند؛
4ـ چرا فرزندان برخي مقامات از جمله رئيس و دبير مجمع تشخيص تمايل به سير آفاق و حتي ماندگاري در بلاد غرب دارند؟ مگر شما دائماً جوانان كشور را به تلاش براي آباداني كشور و تحمل سختيها براي آيندهاي روشن دعوت نميكنيد؟ خوب چرا آقازادهها به اين نصايح مشفقانه عمل نميكنند؟ مگر اينكه بپذيريم سير آفاق جناب "م. ه" و مرحوم احمد رضايي و ديگر آقازادگان، براي جمعآوري تجارب ديگر كشورها و انتقال تجربيات به پدران محترم براي استفاده در مصالح نظام است!
و اگر مثلاً آقازاده احمدينژاد يا مشايي چنين رويهاي داشتند چه بر سرشان ميآورديد؟
كاري به مواضع و عملكرد هنري و سياسي بهروز افخمي ندارم؛ روزي كه او از روي هشدار در تريبون مجلس از تمايل پسرش براي اقامت در آمريكا سخن گفت، همين جماعت راستمآب چه بر سرش آوردند؟ گويا مرگ تنها براي همسايه خوش است!
آخر سخن آنكه، شايسته نيست با استفاده از فضاي احساسي ناشي از تألمات روحي درگذشت مرحوم رضايي و ابراز همدردي مقامات و مردم، برنامه فرار به جلو طراحي كرد و نه تنها پاسخي به برخي ابهامات نداد، بلكه سابقه فعاليت اطلاعاتي نيز تراشيد.
برچسبها:
محسن رضايي،
احمد رضايي،
انفجار پادگان بيدگنه سپاه
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۱۴ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
يا تيپشناسي نمايندگان مجلسالف ـ از سال 87 به بعد چند بار موضوع سؤال از رئيس جمهور در مجلس مطرح شده است، اما هيچ وقت نمايندگان امضاكننده سؤال خود را تحويل هيئت رئيسه ندادهاند. اما اين بار و پس از ماجراي غيبت 11 روزه احمدينژاد جمعي از نمايندگان به ابتكار علي مطهري نماينده تهران، مجدداً روند سؤال از رئيس جمهور را كليد زدند. اين سؤال 10 موضوع مختلف از مسائل خرد و كلان اقتصادي گرفته تا مباحث فرهنگي و از ماجراي كنار رفتن وزير اطلاعات تا نحوه عزل وزير خارجه و جريان انحرافي را در بر ميگرفت. اين اهرم نظارتي كه در قانون اساسي و آييننامه داخلي مجلس داراي ساز و كار مشخص و روشني است، خود تبديل به معضلي بين دولت و مجلس و حتي بين نمايندگان شد؛ تا آنجا كه علي مطهري طراح اصلي اين سؤال در اعتراض به چگونگي تعامل هيئت رئيسه با اين موضوع از نمايندگي استعفا داد، گرچه پذيرفته نشد.
من با بسياري مواضع علي مطهري مخالفم. شيوه عمل سياسي او را هم نميپسندم. از جمله در مورد همين سؤال كه به زمان و محتواي اين سؤال ايراد دارم. وي در اين سؤال مباحثي را با سطح اهميت به شدت متفاوت و از لحاظ موضوعي كاملاً نامرتبط طرح مينمايد. با اين همه معتقدم علي مطهري نسبت به بسياري سياسيون، سالم به حساب ميآيد. به نظر نميرسد او اهل دودوزهبازي، لابيهاي كثيف، امتيازدهي و امتيازگيري باشد. مطهري سعي دارد منصف باشد، گرچه از فرط تمايل به انصاف گاهي اصولاً پرت ميزند. مثلاً در ماجراي فتنه 88، او تصريح و اصرار داشت كه تقلبي در كار نبوده است، اما از آنسو احمدينژاد را همانقدر مقصر ميدانست كه موسوي و كروبي را و بلكه بيشتر. يكي ديگر قيصريهاي را به خاطر يك دستمال به آتش كشيده بود، اما او دنبال محاكمه احمدينژاد بود. كارهاي مطهري خيلي وقتها رنگ لجاجت به خود ميگيرد، اما به هر روي او رو بازي ميكند و اين چيز كمي نيست. شايد اگر مطهري وارد ميدان سياست نميشد، خيلي دوستداشتنيتر ميبود. به هر حال من آدمهاي رك و روراست كه ميايستند و مثل مرد داد ميزنند يا حتي فحش ميدهند را به برخي افراد ظاهراً مبادي آداب كه با رعايت اصول ديپلماسي زيرآب ميزنند و سوسه ميدوانند ترجيح ميدهم.
ب ـ به اعتقاد من مقاومت و مخالفت برخي دولتيها در برابر اين سؤال اشتباه بود. بايد تا الآن براي آنها ثابت شده باشد كه احمدينژاد در حوزه سخن گفتن كم نميآورد. مدير خوب تهديدها را تبديل به فرصت ميكند و احمدينژاد از شرايط و امكانات لازم براي بهرهبرداري از اين ماجرا به نفع خود برخوردار بود. او همان كسي است كه مناظرهها را كه برخي فرصتي براي رقبا و تهديدي براي او ميدانستند، تبديل به نمايش قدرت خود كرد. به ويژه با اين سؤال از همگسيخته و ناموزون طرحشده از سوي نمايندگان، برد او تقريباً قطعي بود. گرچه، ممكن بود برخي از بخشهاي اين سؤال طبق آييننامه داخلي در همان كميسيونهاي مربوطه حذف شود و اساساً به صحن علني نيايد. از سوي ديگر برخي اخبار غيررسمي حكايت از آن دارد كه احمدينژاد دنبال فرصتي است تا درباره برخي موضوعات كه دستمايه هجمه به او و دولت شده است، صريحاً سخن بگويد و چه فرصتي ميتوانست مناسبتر از اين باشد.
ج ـ توجيه برخي در مخالفت با سؤال از رئيس جمهور، اوضاع كنوني كشور و منطقه و لزوم حفظ اقتدار رئيس جمهور و نظام است. به گمان من وقت آن رسيده است كه دست از چنين توجيهات نخنما شدهاي برداريم. چنين توجيهاتي بيشتر به ضرر رئيس جمهور است و چنين مينمايد كه وي پاسخي براي اين سؤالات ندارد و از طرح آنها ميگريزد.
امام علي
عليهالسلام در اوج فتنهها و بلواهاي دوران كوتاه حكومتش، هيچگاه از شنيدن سخن مخالف و پاسخ منطقي به آن روي برنتافت. اينكه جمعي از نمايندگان مردم ـحال با هر نيتيـ از رئيس جمهور منتخب مردم صرفاً سؤالي بپرسند، چه خدشهاي به اقتدار رئيس جمهور وارد ميكند؟ و اصولاً اقتدار رئيس جمهور مهمتر است يا اعتبار و اقتدار بلندمدت نظام مردمسالاري ديني؟ همين شيوههاي قداستزا و اقتدارگرايانه هاشمي بود كه مجلس چهارم و پنجم تبديل به ماشين امضاي لوايح دولتي شدند. مجلس پنجم حتي در قبال دولت خاتمي نيز ابتكار عمل نداشت.
*د ـ گرچه بسياري نمايندگان در اينرابطه اظهار نظر نكردهاند، اما در كل مواضع و عملكردهاي متفاوتي در قبال اين سؤال در داخل مجلس بروز يافت كه برخي شايد خلاف انتظار بوده باشد. به نظر ميرسد بخشي از مهمترين اين مواضع و عملكردها را بشود به صورت زير دستهبندي كرد.
1ـ منتقدان: گروهي كه نمونه بارزشان علي مطهري است، درست يا نادرست انتقاداتي دارند، كه همين باعث اصرار آنان بر سؤال است. گرچه گروهي ديگر از منتقدان از جمله توكلي، سؤال را اهرم چندان مناسبي براي اعمال نظارت بر رئيس جمهور نميدانند و اختلافشان با مطهري بيشتر بر سر روش فشار بر رئيس جمهور براي تمكين به قانون است تا موضوعات مورد انتقاد.
2ـ بچه پرروهاي سياست: عدهاي مثل عباسپور تهراني كه انگار دستهگلهاي خودشان (مثلاً ماجراي وقف دانشگاه آزاد در يكشنبه سياه مجلس) را فراموش كردهاند، با ادبياتي كينهتوزانه در مورد اين سؤال سخن گفتند. اينها بدون توجه به تبعاتي كه اين سؤال ميتوانست براي خودشان داشته باشد، صرفاً از روي عناد شخصي يا باندي كه با احمدينژاد دارند، بر روي اين سؤال پافشاري داشتند.
3ـ سياستبازان حرفهاي: جاي تعجب است موجودي مثل محمدرضا باهنر، كه بارها از جمله در ماجراي رأي اعتماد به هيئت دولت دهم، خالصانه بر ضد دولت تلاش كرده است، در اين ماجرا نه تنها در جمع موافقان سؤال نيست، بلكه براي منتفي شدن آن تلاش كرد. لاريجاني و كلاً هيئت رئيسه هم به همين وجه. اين را داشته باشيد تا بعد.
4ـ موافقان سنتي: گروهي از نمايندگان گرچه در پارهاي حوزهها به ويژه درباره بعضي از نزديكان رئيس جمهور و برخي مسائل فرهنگي با او اختلاف نظر دارند، اما به هر حال موافقان و حاميان او به حساب ميآيند. بديهي است كه اين دسته با سؤال از رئيس جمهور موافق نباشند.
5ـ مخالفان سنتي: موضع افرادي مثل كواكبيان كاملاً طبيعي است. هر چه باشد اينها مخالفان سياسي رئيس جمهور به حساب ميآيند.
هـ ـ فضاي كلي مجلس با طرح سؤال همراه نبود كه اگر بود، به سرانجام ميرسيد. اما چرا؟ سه فرضيه ميتوان متصور بود.
1ـ برخي مدعياند كه مجلس از اتفاقي شبيه مناظرهها ميترسيد. يا اينكه احمدينژاد مثلاً در استيضاح با يك بغل كاغذ ميآيد كه باعث هراس برخي ميشود. واقعاً اگر نمايندگان خود مشكلي نداشته باشند چرا بايد بترسند؟
متأسفانه رويه نوشتن نامههاي سفارشآميز خطاب به وزرا يا گرفتن امتيازات عمراني براي حوزههاي انتخابيه، حريت و استقلال نمايندگان را به شدت مخدوش نموده است. از طرفي استفاده از برخي امتيازات ويژه توسط بعضي نمايندگان، همچون امتيازات اقتصادي براي نزديكان يا ادامه تحصيل در مقاطع عالي نيز موجب زوال قدرت مطالبهگري ميشود. طبيعي است اين دسته از نمايندگان نه تنها انگيزهاي براي چالش ندارند، بلكه اصولاً چنين چيزي در توانشان نيست.
2ـ هر چند برخي مدعياند كه طرح سؤال از رئيس جمهور در سال آخر مجلس هشتم، براي برخي نمايندگان حكم مانور قدرت، ابراز وجود و تبليغ را دارد، اما دقيقاً با توجه به همين مطلب ميتوان خلاف آن را نيز متصور شد. و آن اينكه شايد بر خلاف تبليغات و فضاسازي رسانهاي موجود مبني بر كاهش محبوبيت احمدينژاد نزد مردم به خاطر مسائل مختلف (از جمله جريان انحرافي) خود نمايندگان چندان به اين تحليلها اعتقادي ندارند و از ترس كاهش محبوبيت در حوزههاي انتخابيه و شكست در انتخابات پيش روي مجلس از تقابل با احمدينژاد پرهيز نمودهاند. ماجراي دفاع غيرمنتظره لاريجاني از حسيني وزير اقتصاد در جلسه استيضاح را از نظر دور نداريد. اگر اين دو فرضيه صحيح باشد، بدين معناست كه مجلسيان عليرغم هياهو و تبليغات در مقابل احمدينژاد و دولت قدرت چنداني ندارند.
**3ـ چه بسا جمعي از مخالفان احمدينژاد با هزمانديشي از يك خودكشي سياسي احتمالي پرهيز كرده باشند؛ چرا كه به گمان بسياري احمدينژاد پيروز قطعي ميدان طرح سؤال بود و طبيعي است كه چنين امري در شرايط فعلي و در آستانه انتخابات مجلس نهم برد مهمي براي او و شكستي سنگين براي مخالفان و منتقدانش محسوب ميشد.
4ـ ممكن است فرضيه ديگري طرح شود مبني بر معامله پشت پرده دولت با مجلس يا حداقل هيئت رئيسه. در نگاه اول فرض دور از ذهني در عالم سياست نيست، اما مواضع رئيس جمهور چند روز پس از جلسه استيضاح و برخي قرائن ديگر چنين انگارهاي را بسيار كمرنگ جلوه ميدهد. اگر هم معاملهاي بوده است كه باز برندهاش احمدينژاد است.
هر چه بود گذشت، اما انتخابات مجلس نهم در پيش است و احتمالاً بايد شاهد اتفاقات تازهاي بود.
* اگر از مجلس ششم نام نبردهام بدان جهت است كه به قول اهل منطق "سالبه به انتفاي موضوع" است؛ مجلس نبود كه؛ كارناوال سياسي بود.
** البته در مقايسه با خضوع عدهاي از نمايندگان در برابر رئيس مادام العمر دانشگاه آزاد (كه در ماجراي وقف اين دانشگاه بيش از هميشه بروز يافت)، خضوع در برابر رئيس جمهور به عنوان منتخب ملت، بسيار آبرومندانهتر است.
برچسبها:
احمدينژاد،
مجلس شوراي اسلامي،
نمايندگان مجلس،
علي مطهري
+
سيد مصطفي خاتمي | پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۰ | ساعت ۹:۲۹ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
بسياري اوقات وقايع بينالمللي در حكم قطعات پازلي هستند كه يكديگر را تكميل ميكنند. هر كدام از اين حوادث به تنهايي قابل فهم نيست و يا اينكه گمراهكننده است. اما اگر با دقت و لحاظ نمودن مؤلفه زمان بدانها نگريسته شود، حقايق زيادي روشن ميشود.
ماجراي اعتراض تند نخستوزير تركيه در جريان نشست داووس سوئيس در زمستان 87 به رئيس رژيم اشغالگر قدس عليه جنايات اين رژيم در غزه، شروع يك بازي بود كه قطعات آن اكنون در حال تكميل شدن است.
تركيه پس از آن واقعه نيز، در ماجراي كاروان آزادي خود را به عنوان بازيگري جديد و البته اثرگذار در قضيه فلسطين مطرح نمود. اين همه در حالي بود كه تركيه نه تنها روابط اقتصادي محكمي با اسرائيل داشت، بلكه روابط نظامي و سياسياش با اين رژيم، دستخوش تغيير جدي نشد. همين امر سؤالات زيادي را در اذهان ايجاد نمود.
مواضع تركيه در قبال حوادث اخير سوريه (به عنوان يكي از مهمترين اجزاي محور مقاومت در منطقه) و در عين حال توصيه به كشورهاي انقلابكرده منطقه مبني بر انتخاب مشي سكولار و لائيك در تشكيل نظامها و دولتهاي جديد، قطعه ديگري از اين پازل را تكميل نمود.
اكنون و با طرح پيشنهاد ذليلانه و غيرممكن تشكيل كشور مستقل در بخشهاي پراكنده و اندكي از خاك فلسطين، قطعات اين پازل در حال تكميل است.
در واقع، طرح نمودن تركيۀ سكولار و به زعم غربيها اسلام ملايم به عنوان مدعي جديد فلسطين و بالا بردن آن در حد محوري جديد براي رهبري در منطقه، مقصود جريانهاي ملايمتر در آمريكا و اسرائيل بوده است. اين جريانات كه به جاي دميدن دائمي در شيپور جنگ، ترجيح مي دهند با پنبه سر ببرند و در ميدان سياست رقبا و مخالفانشان را از صحنه خارج كنند، به دنبال راهي بودند تا پيشنهادهاي ابتر و احمقانهاي همچون تشكيل كشور فلسطين در سرزمينهاي 1968 را با سر و صدا و البته حمايت برخي به ظاهر طرفداران فلسطين طرح كنند و براي مدتي پيش ببرند و در نتيجه حرارت و تازگي آرمان فلسطين را هر چه بيشتر به سردي و يأس بكشانند. در اين بين جنگ زرگري موافقان و مخالفان نيز در همين راستا قابل فهم و تحليل است و بيشتر براي جلب اذهان و مشروعيت بخشيدن به چنين اقداماتي صورت ميپذيرد.
تركيه ندانسته و يا (به احتمال زياد) دانسته نقش تسهيلكننده و سرعتدهنده در فرآيند فريب افكار عمومي جهان اسلام و اضمحلال تدريجي آرمان فلسطين را به عهده گرفته است.
اسرائيل و حاميان غربياش خود بهتر ميدانند كه تشكيل كشوري مستقل به شكلي كه در پيشنهاد محمود عباس مطرح شده اصولاً امري محال است، اما پيش از اين بارها چنين وعدهاي را دادهاند و پس از اين نيز خواهند داد. دلقكبازيهايي همچون مذاكره، روند سازش، نقشه راه عربستان و در خواست رسميت كشور مستقل، همه و همه بازيهايي براي سرگرم كردن افكار و به دلسردي و فراموشي كشاندن انگيزه مقاومت و حق مسلم فلسطينيان براي حذف رژيم اسرائيل و در اختيار گرفتن حاكميت در تمام خاك فلسطين است.
بيداري اسلامي در منطقه اين بازي را دچار خلل جدي نمود و نيرويي تازه در نسلهاي قديم و جديد فلسطيني ايجاد كرد و آرمان فلسطين برانگيزاند. به همين جهت نطق قرّاي ابومازن در سازمان ملل در چنين شرايطي و طرح درخواست رسميت كشور مستقل فلسطيني، فضا را به نفع اسرائيل آرام و تلطيف مينمايد.
آنچه به عنوان تجربهاي مكرر بايد مورد دقت قرار گيرد اين است كه جريانهاي غيراسلامي و غيراصيل در قضيه فلسطين هيچگاه قابل اعتماد نيستند؛ تجربهاي كه هم سابق بر اين در مورد سازمان آزاديبخش فلسطين واقع شد و اكنون نيز در مورد تركيه صادق است. تنها راه مقاومت اسلامي است.
اين يادداشت در: پايگاه أين عمار
برچسبها:
بيداري اسلامي،
تركيه،
خاورميانه،
اسلام آمريكايي
+
سيد مصطفي خاتمي | چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰ | ساعت ۲:۴۶ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
توضيح: يكشنبه هفته پيش روزنامه خراسان در
سرمقالهاش به قلم آقاي كورش شجاعي سخنراني احمدينژاد در سازمان ملل را به حساب خودش نقد كرده بود. دوست بزرگوار جناب مصطفي فيروزي
يادداشتي در نقد اين سرمقاله در سايت مجمع مطالبه گذاشت. چند سطر زير را بنده ظاهراً در پاسخ به نقد ايشان و در واقع در تأييد اين نقد با نگاهي ديگر نوشتم كه روز بعد يعني دوشنبه
در سايت مطالبه درج شد.
برادر بزرگوار جناب مصطفي فيروزي!
يادداشت انتقادي شما را با عنوان "آنچه در روزنامه خراسان ناخوشانيد بود" درباره سرمقاله روزنامه خراسان مورخ 3 مهر 90 كه با عنوان "آنچه در سازمان ملل ناخوشايند بود" منتشر شده بود خواندم.
واقعيت آن است كه من به اندازه شما از ديدن اين سرمقاله متعجب نشدم. گويا ديگر عادت كردهام چنين چيزهايي را از قلم كساني بخوانم كه ظاهراً مدعي تبعيت از آرمانهاي انقلاب و امام و رهبري هستند. هر كسي كه اندكي، هنوز اندكي، دل در گرو آرمانهاي خميني و خامنهاي و خلاصه انقلاب اسلامي 57 داشته باشد، به استدلالهاي سخيف و مبتذل سرمقالهنويس خراسان خواهد خنديد؛ آن هم يك هفته پس از سخنان رهبر معظم انقلاب در اجلاس بيداري اسلامي.
متأسفانه آنچه آزاردهنده است، داعيه انقلابيگري و ولايتمداري حضرات است. كاش اينها كمي در ادعاهاي خود صداقت داشتند. نفاق در زير پوست به ظاهر ارزشي برخي، چنان فربه شده است كه بديهيترين آرمانهاي انقلاب را براي تسويه حسابهاي سياسي و جناحي ناديده ميگيرند. شخصيتهايي معروف به انصاف همچون توكلي و فردي هميشه منتقد مثل مطهري از سخنان احمدينژاد در سازمان ملل تقدير ميكنند. حال چه ميشود كه روزنامه خراسان چنين تحليل كودكانه و تاريخگذشتهاي ارائه ميكند؟ حتماً اين هم در راستاي ارائه چهرهاي معتدل از خود و همپالكيهاي سياسي براي بهرهبرداري در انتخابات مجلس و رياست جمهوري است!
شما بهتر ميدانيد كه گفتن حرفي باب طبع قدرتها و ابرقدرتها هنري نيست و مشكلي از ما و ديگر ملتها رفع نميكند. بنا نيست رئيس جمهور اسلامي ايران سخني بگويد كه آنان تحمل شنيدنش را داشته باشند. سخني كه براي آنها قابل تحمل باشد باب طبع مردم انقلابي ايران و منطقه و سياستمداران بعضاً مستقل نيست. سخن قابل تحمل مستكبران يعني پذيرفتن حاكميت آنان بر جهان و سخن گفتن در چارچوب قواعد تعريفشده آنان.
اگر هم نقدي به ترك سالن توسط نمايندگان كشورها باشد از منظري ديگر است. به نظر حقير اجلاس سالانه مجمع عمومي سازمان ملل، كارنامه عملكرد ديپلماتيك يكساله است. دستگاه سياست خارجي بايد در طول سال به نحوي عمل كند كه گروه بيشتري از دولتها را با مواضع حق جمهوري اسلامي همراه نمايد. بايد چنان آستانه تحمل سياستمداران كشورهاي غيراستكباري را بالا برد كه سخناني به مراتب تندتر از اين نيز باعث خالي شدن سالن نشود بلكه با استقبال حاضران روبرو شود. البته چنين كاري در جهان ديپلماسي كه پاشنهاش بر منافع دولتها و بعضاً اشخاص ميچرخد، ابداً كار سادهاي نيست و دولتمردان ما بايد مرد كارهاي سخت باشند.
سيد مصطفي خاتمي
برچسبها:
روزنامه خراسان،
احمدينژاد،
سياست خارجي
+
سيد مصطفي خاتمي | یکشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۰ | ساعت ۳:۴۶ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
تركيه، آنچه هست، آنچه ميخواهد باشدتركيه، كشوري است آسيايي ـ اروپايي كه سالها پشت درهاي اتحاديه اروپا در انتظار پيوستن به آن روزشماري ميكند. از آنسو برخي كشورهاي اروپايي به ويژه فرانسه تا كنون به دلايل و بهانههاي مختلف با اين عضويت مخالفت كردهاند.
كشوري كه تا چندي پيش از لحاظ سياسي بيثبات و داراي اقتصادي ضعيف بود و در عرصه بينالملل كمتر به بازي گرفته ميشد.اما پس از بهبود شرايط دموكراتيك تركيه طي چند سال اخير و پيروزي حزب اسلامگراي عدالت و توسعه به رهبري رجب طيب اردوغان، ماجرا رنگ و بوي ديگري گرفت. اوضاع اقتصادي اكنون رو به بهبود گذاشته است، دولت محبوبيت خوبي در ميان مردم دارد و تركيه ديگر كشوري كماهميت به حساب نميآيد.
ساختار سياسي تركيه بر مبناي لائيسم و جدايي دين از سياست بنا شده است كه البته بيشتر به سمت و سوي حذف مظاهر ديني، محدوديت در اعمال، مناسك و پوشش مذهبي و حتي سلب آزاديهاي شخصي اسلامگرايان سوق يافته بود، تا حدي كه انتخاب عبدالله گل به سمت رياست جمهوري تركيه، به دليل محجبه بودن همسرش با مخالفتهايي روبرو شد. اكنون نيز عليرغم به قدرت رسيدن اسلامگرايان، قانون ممنوعيت حجاب در اماكن دولتي و آموزشي همچنان پابرجاست. در انتخابات اخير مجلس تركيه نيز، حزب عدالت و توسعه از معرفي زنان محجبه براي كانديداتوري خودداري نمود. اردوغان و دولت وي، در 9 سال اخير، عليرغم داعيه اسلامگرايي تا حدود زيادي به قواعد لائيسم پايبند بودهاند.
منطقي آن است كه هر دولتي به دنبال تثبيت و تحكيم جايگاه بينالمللي و تقويت منافع ملي خود باشد. در پي به قدرت رسيدن حزب عدالت و توسعه، تغييرات زيادي در اين كشور روي داد كه تأثير مثبتي بر جايگاه منطقهاي و جهاني تركيه گذاشت. از سوي ديگر تركيه براي ارتقاء جايگاه خود، دست به اقدامات گسترده ديپلماتيك زد تا حضور و نقش خود را در معادلات سياسي منطقه و جهان افزايش دهد. همچنين تلاش تركيه براي عضويت در اتحاديه اروپا شدت گرفت.
در زمستان 87 در يكي از نشستهاي اجلاس اقتصادي داووس اتفاق متفاوتي افتاد. ماجراي اعتراض تند اردوغان به شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي درباره جنايات اين رژيم در غزه، نگاهها را به او معطوف كرد. نكته آنجا بود كه تا آن زمان تركيه علاوه بر روابط سياسي و اقتصادي تنها كشور منطقه بود كه روابط نظامي با اسرائيل داشت. اين اقدام اردوغان او را تا حد يك قهرمان در چشم مردم كشورش و منطقه بالا برد و اميدها براي تقويت محور مقاومت در منطقه افزايش يافت.
اما اين ماجرا تأثير جدي بر روابط تركيه با رژيم اشغالگر قدس نداشت.
به هر روي، در ساليان اخير حضور و نقشآفريني تركيه در معادلات منطقهاي و جهاني روندي صعودي در پيش گرفت تا جايي كه اين كشور به همراه برزيل و به عنوان ميانجي به ماجراي هستهاي ايران ورود يافت. روابط تركيه و ايران پس از روي كار آمدن دولت اسلامگراي اردوغان تا حد زيادي تقويت شده است.
ماجراي كشتي آزادي و شهادت چند شهروند ترك، ارج و قرب تركيه را زيادتر كرد.
پس آغاز موج حركتهاي اعتراضي در كشورهاي عربي منطقه نيز برخي مواضع تركيه جالب توجه بود. اردوغان با ادبياتي انقلابي به حاكمان بحرين هشدار داد كه نبايد كربلاي ديگري در منطقه به وجود بيايد. همچنين در پي امتناع اسرائيل از عذرخواهي درباره ماجراي كشتي آزادي، تركيه سفير اسرائيل را اخراج نمود.
اين وقايع و اتفاقات براي بسياري اين اميد را ايجاد كرد كه تركيه لائيك به دامان جهان اسلام بازگشته است و در نتيجه محور مقاومت تقويت خواهد شد.
آن روي سكهماجرا به اين سادگيها نيست. تركيه عليرغم تظاهر به مخالفت با اسرائيل، روابط مستحكم اقتصادي با اين رژيم دارد و تا اندكي پيش روابطش در حوزه سياسي و نظامي با اين رژيم به قوت خود باقي بود.
در همين حين، موافقت با نصب سامانه موشكي ناتو در خاك تركيه كه در واقع اقدامي عليه ايران به شمار ميرود، نشان داد كه حكومت تركيه رضايت شركاي غربي را بر هر چيزي ترجيح ميدهد.
از سوي ديگر مواضع تركيه در قبال شورشهاي هدايت شده سوريه، به عنوان يكي از مهمترين كشورهاي محور مقاومت، سؤالات زيادي را ايجاد نمود. اين در حالي بود كه مقامات تركيه با وجود چند ماه سركوب مردم بحرين و عليرغم مواضع پيشين، صميمانه پذيراي پادشاه بحرين شدند و بدون اشاره به وقايع بحرين، نسبت به اوضاع سوريه ابراز نگراني كردند.
سفر دورهاي اردوغان به مصر و ليبي و تونس و پيشنهاد استقرار حكومت لائيك حلقه ديگري بر زنجيره ابهامات و سؤالات افزود.
ماجرا چيست؟ اينگونه به نظر ميرسد كه عملكرد ديپلماتيك تركيه در ساليان اخير نه از باب دلسوزي براي معضلات جهان اسلام و يا مقابله با دشمنان مشترك، بلكه به جهت كسب اعتبار سياسي و بينالمللي از طريق موجسواري بر احساسات عمومي منطقه بوده است. واقعيت آن است كه تركيه در اين مدت به دنبال يافتن و نمايش هويتي مستقل و شاخص از خود بوده است به شكلي كه افكار عمومي و دولتها اين كشور را به عنوان بازيگري جديد و البته مؤثر به حساب آورند.
تركيه به دنبال تقويت جايگاه بينالمللي خويش است و به دليل ساختار سكولار حاكم بر آن، دغدغه جدي نسبت به مسائل جهان اسلام ندارد. خوشبينانهترين وجه متصور در مورد حاكمان فعلي تركيه، حكومت اشخاصي مسلمان است، نه حكومت اسلامي و نه حتي حكومت يك جريان اسلامي. اكنون سياستمداران ترك به دنبال گسترش دايره نفوذ و تثبيت موقيعت خود از يك سو و جلب اعتماد اروپا و امريكا از سوي ديگر هستند. تركيه در پي آن است تا به اتحاديه اروپا ثابت كند نقش مؤثر و مهمي در خاورميانه جديد مورد نظر غرب خواهد داشت.
از ديگر سو براي جهان غرب به ويژه آمريكا، چه چيزي مطلوبتر از اينكه مدعي جديدي تراشيده شود و رهبري جديد در جهان اسلام سر برآورد؟ آن هم رهبري از نوع تركيه؛ معتقد به اسلامي ملايم، معتدل و بيخطر (از ديد غرب) كه نهايت عمق اسلامش، چيزي است در حد سريالهاي تلويزيوني كليد اسرار و حلالم كن.
اگر خوشبينانه بنگريم، مقامات تركيه به دليل رشد در بستر فرهنگي سكولار و دينزدايي شده و تأثيرپذيري كامل از انديشههاي غربي، ناخودآگاه سربازان تمدن و انديشههاي نظري و فلسفي غرب هستند. تكنوكراتهايي مسلمان كه البته فهم صحيح و عميقي از اسلام ندارند. و البته اگر كمي بدبين باشيم، ميتوانيم يك تباني و سناريوي از پيش تعيين شده براي ارائه اسلامي متفاوت و باب طبع غرب و در نتيجه تضعيف محور مقاومت و كاهش تأثيرات انقلاب اسلامي در منطقه را متصور شويم. اين گزينه نيز با توجه به سابقه عملكردي دولتهايي همچون انگليس و آمريكا چندان دور از ذهن نمينمايد.
چگونه است كه هم به اسرائيل اعتراض ميشود و هم خلل جدي در روابط سياسي و اقتصادي و نظامي با آن رژيم ايجاد نميشود؟ و از طرفي يكي از معارضان اصلي اسرائيل يعني سوريه تضعيف ميشود! از يك سو هشدار درباره كشتار در بحرين و از طرفي پذيرايي از پادشاه آن! ادعاي دوستي و گسترش روابط با ايران چگونه با مجوز نصب سامانه موشكي ناتو سازگار است؟
اينها سؤالاتي جدي است كه پاسخ آن چندان دشوار به نظر نميآيد.
پيامدها و بايدهااگر تركيه بتواند با همين شيوه و اتخاذ مواضع سينوسي افكار عمومي منطقه را با خود همراه كند، در بلندمدت منافع زيادي براي آمريكا و غرب به همراه خواهد داشت. امكان مصادره بسياري از شعارها و حركتها در منطقه توسط اين نسخه بدلي وجود دارد. دولتهايي همچون سعودي به دلايل مختلف، ديگر اعتبار و كارايي لازم را براي مقاصد غرب ندارند؛ بنابراين ظهور يك قدرت جديد كه در عين داشتن چهرهاي تحولخواه، انقلابي و كاريزماتيك، همگام با جهان غرب باشد، فرصتي كمنظير و بلكه بينظير براي آنان است.
اما با توجه به شرايط حاكم بعيد به نظر ميرسد كه تركيه بتواند بدون ايجاد حساسيت، به همين منوال ادامه مسير دهد. اگر مقامات تركيه همچنان به اتخاذ مواضع متزلزل ادامه دهند و بخواهند اينچنين مزورانه و مذبذب عمل كنند، چه در داخل تركيه و چه در خارج آن، اعتماد عمومي و ديپلماتيك از آنها سلب خواهد شد؛ طبيعي است كه اين بياعتمادي نتايج ناخوشايندي در عرصه داخلي و به ويژه خارجي در پي خواهد داشت. هماكنون نيز برخي گروهها در تركيه به برخي عقبنشينيهاي دولت از مواضع اسلامي معترضاند.
در اين بين توصيه صريح اردوغان به مقامات مصري درباره قانون اساسي لائيك، يا يگ گاف سياسي است كه پرده از مأموريت او بر ميدارد و يا حاكي از نداشتن شناختي صحيح از شرايط و اوضاع منطقه است.
در اظهاراتي جديد، وزير خارجه تركيه، داوود اوغلو، نسبت به ائتلاف با مصر براي تشكيل "محور دموكراسي" بر مبناي اقتصاد قوي، ابراز تمايل و اظهار نموده است اين محور بر ضد اسرائيل نيست. شايد تشكيل "محور دموكراسي" چيز بدي به نظر نيايد، اما قطعاً به معناي تشكيل محوري جديد و در مقابل "محور مقاومت" است و اين نياز امروز منطقه نيست.
اكنون ايران بايد ضمن زير نظر گرفتن تحولات جاري، به هيچ عنوان از رفتارهاي منفعتطلبانه همسايه غربي غفلت نورزد. يكي از نقاط مثبت تركها در عرصه سياست خارجي طي ساليان اخير، حضور فعال (و نه منفعل) و تلاش براي حضور و به دست گرفتن ابتكار عمل بوده است. زمينهاي كه دستگاه سياست خارجي ايران بايد در آن قويتر عمل نمايد.
اقداماتي همچون برگزاري اجلاس بيداري اسلامي، با توجه به اهميت ديپلماسي عمومي و تأثير در افكار نخبگان و انديشمندان، كاملاً لازم و ضروري است، اما هرگز نبايد حضور فعال و پربسامد ديپلماسي رسمي را به فراموشي سپرد.
اگر از فرصت كنوني بهره مناسبي گرفته نشود، خود به تهديدي جدي بدل خواهد شد. تمام تلاش ايران بايد بر آن باشد كه ضمن پرهيز از تنش، محور مقاومت روز به روز تقويت شود. فرصت پيش آمده براي همه ارادههاست و پيروزي در اين آوردگاه از آن كسي است كه ابتكار عمل را به دست گيرد.
اين يادداشت در: پايگاه أين عمّار
برچسبها:
تركيه،
بيداري اسلامي،
خاورميانه،
اسلام آمريكايي
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۹:۰ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
انتشار ويژهنامه روزنامه ايران با عنوان "خاتون"، آغاز موج جديدي بود از انتقادها و حملات نسبت به دولت و جريان موسوم به انحرافي. اين قلم نه قصد دفاع از ويژهنامه و محتواي آن را دارد و نه حتي قصد نقد و بررسي آن را. غرض چيز ديگري است كه در ادامه خواهد آمد.
يك ويژهنامه مطبوعاتي داراي جامعه مخاطب خاص و محدوي است. از سوي ديگر ارائه محتوا و پيام از طريق چاپ مقاله، گفتگو و اظهار نظرها در چنين ويژهنامهاي معمولاً از نوع ارائه مستقيم پيام است كه طبعاً تأثيرگذاري محدودي دارد و قابل نقد و بررسي نيز هست.
مهمترين نكتهاي كه منتقدان ويژهنامه خاتون بدان ميتازند، مباحث طرحشده درباره چادر و رنگ آن است. در اينكه حجاب جزء مسلمات ديني است بحثي وجود ندارد. در رسالههاي عمليه چارچوبهايي براي شكل و رنگ حجاب و پوشش بانوان معين شده است، اما به هيچ وجه محدود به يك نوع خاص نشده است (گرچه شخصاً چادر مشكي را بهترين نوع حجاب ميدانم). بنابراين بحث در مورد آن خط قرمز نيست و صرف طرح ديدگاه در مورد شكل و رنگ حجاب نميتواند باعث طرد و طعن و تكفير باشد. تا يكي دو دهه پيش پوشيدن چادرهاي گلدار موسوم به چادر نماز در خارج از منزل امري معمول بود كه در عكسهاي دوره انقلاب نيز نمونه آن فراوان است، اما هيچ يك از علما و روحانيون به اين وضعيت معترض نبودهاند. بنابراين نميتوان صرف بحث درباره نوع و رنگ حجاب را مخالفت با آن دانست. هر انتقادي را در اينمورد بايد به صورت مستدل و مستند بيان نمود. كاري كه
خسرو معتضد در پاسخ به اظهارات كلهر در مورد رنگ چادر انجام داد. از سوي ديگر برخي اشخاص معتبر همچون آيتالله حائري شيرازي از مواضع خود مجدانه دفاع ميكنند. به نظر ميرسد برخورد انجام شده با چنين نشريهاي هر چند كه داراي ايرادات محتوايي بوده باشد، ابداً متناسب و صحيح نبوده است.
حال مقايسهاي كنيم دايره مخاطب و ميزان اثر چنين ويژهنامهاي را با سريالهاي تلويزيوني؛ شايد بتوان گفت كه اصولاً قابل مقايسه نيست. مخاطب ميليوني مجموعههاي تلويزيوني از يك سو و تأثيرات غيرمستقيم محتواي آنها از سوي ديگر گوياي اين واقعيت است كه ابداً نبايد ايرادات و انحرافات محتوايي آنها را كماهميت و كوچك شمرد.

در ماه مبارك رمضان امسال سه سريال مثلاً مناسبتي از شبكههاي يك تا سه پخش شد كه هر كدام به نحوي مدعي ارائه موضوعات اصطلاحاً ماورايي از قبيل روح و شيطان و فرشته بودند. در سالهاي پيش نيز مجموعههايي همانند او يك فرشته بود، آخرين گناه، اغما و ملكوت بر اساس همين نگاه ساخته و پخش شدند. نكته جدي در مورد اين مجموعهها تأثيرپذيري شديد از انگارههاي مثلاً ماورايي هاليوودي و همچنين تحريفات وارد شده در مسيحيت در مورد مسائل غيبي است. متأسفانه توهمات و تخيلات هاليوودي و حتي عرفانهاي نوظهور و كاذب از دين و ماورا همچون روح سرگردان و يا شيطانبازيهاي كودكانه به نام دين به خورد بيننده داده ميشود. اي كاش اين آثار از حداقل كيفيت هنري برخوردار ميبود!
چيزهايي در اين سريالها ارائه ميشود كه به هيچ وجه قرين به صحت نيست. توطئهچيني شيطان همانند فيلمها و سريالهاي پليسي و يا تجسد او در قالب يك عتيقهفروش فوتشده يا يك جوان و دخالت فيزيكي در امور، مسائلي نيست كه بتوان براي آنها در منابع ديني مستندي يافت. فريب شيطان از نوع وسوسه و زينت دادن اعمال بد است. آن هم نه به اين صورت كه براي همه مجسم شود، بلكه از طريق وساوس دروني و شياطين جني و انسي كه دراختيار دارد. جايي هم اگر شيطان مجسم شده است، وسوسه كرده يا راههايي براي گرايش به باطل بيان داشته، همچون پيشنهاد ساخت بت، يا پيشنهاد براي مشاركت گروهي در قتل رسول خدا. شيطان نميتواند در قتل و مرگ كسي دخالت كند. نه شيطان و نه اجنه در اختيار او نميتوانند مؤمنان را به خاطر ايمانشان آزار دهند يا از سر راه خود بردارند. آيا نويسنده سريال، شيطان را درازگوش فرض كرده كه با چنين نقشههاي كودكانهاي قصد انحراف آدمها را داشته باشد؟ نقشههايي كه با كارآگاهبازي افراد نقش بر آب شود. اگر قرار باشد كه شيطان به اين مسخرگي كه در سريالهاي تلويزيون نمايش داده ميشود، مجسم شود كه بايد هر روز خبري از رودست خوردن و كنفت شدن شيطان در روزنامهها چاپ ميشد!
چه كسي گفته كه روح شخص خطاكار (حتي در حالت كما) از چنين آزادي برخوردار است كه به كلاس پزشكي و تاريخ برود. اصولاً موضوع روح سرگردان از تحريفات مسيحيت امروزي است. روايت است كه خواب برادر مرگ است؛ بنابراين و بر اساس تخيلات سازندگان اين مجموعهها روح همه ما در خواب، روح سرگردان است!
خاصيت چنين نگاه وارداتي به اسم ماورا، گسترش خرافات و تحريف اعتقادات مردم به غيب است.
بگذريم. تصويرسازي از دختران مثلاً مؤمن با بزك و آرايش و الگوسازي به عنوان حجاب با چه توجيهي صورت ميگيرد؟ چادر واجب نيست، اما پوشاندن آرايش و زينت از نامحرمان واجب است؛ و اين چيزي است كه نه تنها در سريالها ناديده گرفته ميشود بلكه سالهاست بر خلاف آن عرفيسازي صورت ميگيرد.
حال سؤال اينجاست كه با توجه به اين همه انحراف در اين سريالها آن هم در حوزه اعتقادات مردم چرا صداي مخالفت جدي از سوي شخصيتهاي بزرگ حوزوي و مراجع برنخاست. آيا انحراف يك ويژهنامه با مخاطب بسيار محدود درباره فرعيات موضوع حجاب (از قبيل رنگ و شكل) مهمتر است يا انحراف تلويزيون با مخاطبي بعضاً چندده ميليوني در حوزه موضوعاتي كه با اعتقادات بنيادي مردم از قبيل معاد بازي ميكند؟ متأسفانه بايد پذيرفت نگاه به فرهنگ ديني و مقولات مرتبط حتي از سوي مدعيان آن نيز به شدت تحت تأثير مسائل سياسي است. گروهي كه توان افكارسازي و امكانات رسانهاي دارند، در راستاي اهداف و منافع خود با جابجايي اولويتها و تغيير توجهها به جهات مورد نظر، غوغاسازي و حاشيهآفريني ميكنند.
عدهاي معتقدند كه انتشار خاتون حاشيهسازي عمدي جريان موهوم انحرافي است. اگر اين حرف راست باشد، بايد به اين بزرگواران گفت كه شما چرا تحت قواعد طرف مقابل بازي ميكنيد؟ آيا درگير شدن در حاشيه ايجاد شده توسط رقيب آن هم با علم به حاشيه بودن نامي جز بلاهت سياسي دارد؟ و اما اگر ادعاي حاشيهسازي تهمت باشد، بايد پرسيد چرا كساني كه حاشيهسازي را بد ميدانند، خود به ناحق حاشيهسازي ميكنند؟
برچسبها:
صدا و سيما،
سريالهاي تلويزيوني،
ويژهنامه خاتون،
سياستبازي
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۳۰ ب.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
درباره لبنان و فلسطين و لزوم حمايت از آن، تا كنون كم گفته نشده است؛ اينكه فلسطين آرماني است اسلامي و مرز نميشناسد، اينكه حمايت از مظلوم است، اينكه اسرائيل صرفاً دشمن لبنانيها و فلسطينيها نيست بلكه دشمن اسلام است و سخناني از اين دست. اما برخي با اين توجيه كه پافشاري بر حمايت از فلسطين و به رسميت نشناختن رژيم صهيونيستي و حتي تحريك اذهان عمومي بر عليه موجوديت اين رژيم، هزينههاي زيادي براي ايران در پي داشته است به تخطئه مواضع جمهوري اسلامي در قبال مسئله فلسطين ميپردازند. آنچه در برخي افواه شنيده ميشود كه "چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است"، يا "خودمان اين همه مشكل داريم، چرا به مردم فلسطين و لبنان كمك ميشود؟" و سخناني از اين قسم، در حقيقت وجه ديگري از استدلال فوقالذكر و گوياي اين واقعيت است كه نتوانستهايم نسبت مشخص و روشني بين دغدغههاي عمومي و اين مسئله برقرار نماييم. يادداشت حاضر به دنبال ارائه پاسخي است به اين سؤال كه "فارغ از استدلالهاي آرمانگرايانه و از منظري واقعگرايانه، حمايت ايران از فلسطين و لبنان چه ضرورتي دارد؟" راقم اين سطور در همين ابتدا، تعهد و تعلق خود را به نگاه آرماني و مقدس به مسئله قدس به عنوان مسئلهاي انقلابي و اسلامي اعلام ميدارد، اما معتقد است كه ارائه استدلالهايي واقعگرايانه و مبتني بر گزارههايي عيني براي توجيه و همراهسازي بخش زيادي از جامعه كه داراي سلايق متفاوت هستند و يا به علت درگير بودن با مشكلات روزمره، حمايت صرفاً بر مبناي آرمانها را برنميتابند، ضروري و مفيد خواهد بود.
در ابتدا لازم است تا گزارههايي به عنوان نقاط مشترك و مورد توافق فرض شود. بديهي است اگر كسي با اين مفروضات موافق نباشد، مخاطب اين نوشتار نخواهد بود.
1ـ فضاي جهاني، فضاي رقابت است. كشورهاي ضعيف در پي نقشآفريني و افزايش ابتكار عمل و قدرت چانهزني در تعامل با ديگر كشورها هستند؛ كشورهاي قويتر به دنبال تبديل شدن به قدرتهاي منطقهاياند؛ قدرتهاي منطقهاي آرزوي مطرح شدن به عنوان قدرت جهاني را دارند؛ و قدرتهاي جهاني سوداي ابرقدرتي در سر ميپرورانند. در اين منازعه و رقابت، بايد براي بقا جنگيد.
2ـ اگر منافع ملي كشورها را اصليترين پايه روابط بينالملل ندانيم، قدر متيقّن يكي از بنيادهاي اصلي روابط بينالمللي است. بر اين اساس، رفتارها و مواضع دولتهاي مختلف، بر مبناي منافعشان شكل خواهد گرفت و تحليل خواهد شد. (بيشك عملكرد برخي دولتمردان سرسپرده به ويژه در كشورهاي فرودست كه منافع ملي را با منافع و امتيازات شخصي و رشوه معامله ميكنند مورد بحث ما نيست.)
3ـ ايران كشوري است با تمدن و تاريخ چندهزار ساله؛ مردم ايران چه پيش از اسلام و چه پس از آن همواره از فرهنگي عميق برخوردار بودهاند و در گسترش اسلام و فرهنگ آن نقش كمنظيري داشتهاند. طبعاً شأن چنين كشور و مردمي، جايگاهي رفيع و حضوري مؤثر در عرصه جهاني در حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و علمي است كه البته كسب اين جايگاه در خور شأن صرفاً با تكيه بر فخر به گذشته امكانپذير نيست و نيازمند عمل است. طبيعي است كه هر ايراني علاقهمندي، خواهان افزايش روزافزون عزت و اعتبار ايران در جهان است. حتي ادبيات ايرانيان انتقادكننده از جمهوري اسلامي عموماً بر مقايسه ميان كشورهاي پيشرفته و ايران استوار است كه به نوعي از آرزوي دروني براي ارتقاء جايگاه اقتصادي و علمي حكايت دارد. از سوي ديگر براي كسب جايگاه مناسب بينالمللي، استقلال رأي امري ضروري و لازم است.
4ـ هرگونه ارتقاء جايگاه و بهبود وضعيت اقتصادي كشورها نيازمند برقراري روابطي باثبات و مطمئن با ديگر كشورهاست. اين ثبات در روابط متأثر از عوامل متعددي از جمله ثبات سياسي و داشتن دست بالا در روابط بينالمللي و قدرت چانهزني است.
حال بر پايه اين مفروضات به موضوع بحث، يعني حمايت از فلسطين و لبنان ميپردازيم.

هر كشوري براي آنكه بتواند در تعاملات بينالمللي، جايگاه خود را ارتقا بخشد، نيازمند مجموعهاي از ابزارهاست. يكي از مهمترين اين ابزارها دايره نفوذ است. اين دايره نفوذ از طرق مختلفي حاصل ميشود. مستعمرات استقلال يافته از قبيل آنچه در بيشتر مستعمرات سابق انگليس وجود دارد؛ سرمايهگذاري و صادرات تكنولوژي و مهندسي به شكلي كه حيات صنعتي و اقتصادي كشور واردكننده تا سالها وابسته به صادركننده باشد شبيه آنچه پيش از انقلاب درايران ساري و جاري بود؛ وابستگيهاي سياسي كه حاصل حمايتهاي معنوي و مادي يك كشور از كشور ديگر است، مانند آنچه در دوره جنگ سرد و بلوكبندي شرق و غرب واقع بود و يا حمايتهاي آمريكا از برخي كشورهاي كوچك در قبال خريد رأي و نظر آنها در مجامع بينالمللي. ايران براي آنكه بتواند در عرصه بينالملل جايگاه سياسي خود را ارتقا بخشد، نيازمند افزايش دايره نفوذ خويش است. بديهي است كه براي چنين امري، نميتوان بر روي كشورهاي قدرتمند و يا مدعي سرمايهگذراي نمود. به طور مثال در شرايط فعلي روابط ايران با كشورهاي غربي نميتواند از موضع قدرت باشد چرا كه آنها خود به دنبال نفوذ بر ايران هستند. در مقابل، كشورهايي كه به نحوي نيازمند حمايتهاي معنوي و مادي ايران هستند، حاضرند در قبال دريافت منافعي مشخص، امتيازاتي سياسي به ايران بدهند. طبيعي است كه هر چه روابط سياسي، فرهنگي و تجاري ايران با ديگر كشورها به نفع ايران گسترش يابد، اين دايره نفوذ افزايش خواهد يافت. ماجراي ايران از يك سو و فلسطين و لبنان در سوي ديگر، از يك منظر مصداق همين موضوع است. حمايتهاي ايران از فلسطين و به ويژه لبنان و حتي سوريه ميتواند به گسترش دايره نفوذ ايران خصوصاً در عرصه ديپلماسي عمومي بينجامد. در حقيقت همين سياستها بوده است كه باعث شده ايران در منطقه تبديل به قدرتي برتر و اثرگذار شود، به نحوي كه حتي آمريكا در افغانستان و عراق نيازمند كمك گرفتن از ايران براي حل معضلات خود است. اگر قدرت برتر منطقهاي ايران نبود، اين همه فشار و اصرار براي به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي از سوي ايران نيز نبود.
حال از زاويهاي ديگر به ماجرا مينگريم.
اسرائيل موجوديتي غصبي و نامشروع دارد. چنين موجوداتي عموماً توسعهطلب هستند. تاريخ اين رژيم جعلي نيز موجد همين معناست. هر زمان كه اسرائيل فرصتي يافته است، از هيچ تلاشي براي گسترش اشغالگري خود فروگذار نكرده است. طرح چندباره آرزوي "از نيل تا فرات" و نقض مكرر قراردادهاي به اصطلاح صلح، مؤيد اين ادعاست. بنابراين ميتوان به راحتي دانست كه اسرائيل در بلندمدت خواسته يا ناخواسته دشمن بالقوه ايران به حساب ميآيد.
هر گاه اسرائيل از جبههاي فارغ شده است، دير يا زود توسعهطلبانه جبههاي ديگر گشوده است. اينگونه ميتوان گفت كه آرامش براي اين رژيم حداقل تا مدتها معنايي ندارد. از اين رو اگر سنگري را تصرف نمود، بيدرنگ به سوي سنگر بعدي حركت خواهد كرد. چنين دشمني را يا بايد براي هميشه به عقب راند و حذف كرد و يا اينكه او را در همان خط مقدم و سنگر اول مشغول و متوقف نمود.
فلسطين و لبنان در حكم خط مقدم منافع و امنيت جهان اسلام از جمله منافع و امنيت ملي ايران هستند. نميتوان خوشبين بود كه اگر فرضاً صلحي ميان اعراب و اسرائيل برقرار شود، اسرائيل بدان پايبند بماند و دوباره هوس اشغال مناطقي جديد را نكند. جبهه جنگ با اسرائيل بايد همواره مفتوح باشد تا زماني كه حذف شود و گرنه او ما را حذف خواهد كرد. اسرائيل را بايد در همان سنگر اول مشغول كرد، در غير اينصورت جنگ را به سنگرها و خطوط بعدي خواهد كشاند. بنابراين هر اقدام معنوي و مادي براي تقويت جبهه مقاومت در مقابل رژيم صهيونيستي، مستقيماً اقدام در جهت منافع ملي ايران است. مسئله فلسطين صرفآ مسئلهاي عربي يا مربوط به ساكنان همان سرزمين نيست. ماجرا، ماجراي دزدي است كه اگر از غارت خانه اول فارغ شود، بلافاصله پس از تجديد قوا به خانه همسايه هجوم ميبرد. قصه همان سوراخي است كه اگر در ديوار كشتي ايجاد شود، آب همه را غرق خواهد كرد.
حال ممكن است برخي شبههاي انساني را در مقابل اين استدلال طرح كنند كه: "چرا بايد مردم فلسطين و لبنان قرباني منافع ما شوند و تاوان امنيت ما را بدهند؟" نكته اينجاست كه منافع ما و فلسطين و لبنان در عرض هم نيست. چنين نيست كه با وجود اسرائيل فضاي فلسطين و لبنان حالتي خنثي به خود بگيرد. گرگي به شما حمله كرده است، اگر مقاومت كنيد احتمال زنده ماندن وجود دارد، گرچه در اين بين زخم خواهيد برداشت. اما اگر مقاومت نكنيد قطعاً دريده خواهيد شد. لبنان و فلسطين نيز در مقابل اسرائيل چنين حالتي دارند. اگر مقاومت نكنند، چيزي جز نابودي در انتظارشان نيست. بنابراين حمايت از مقاومت هم منافع فلسطينيان و لبنان را تأمين خواهد كرد و هم منافع ما را.
از آنجايي كه موجوديت اسرائيل به شدت ايدئولوژيك است، ابداً نبايد آرزوي "از نيل تا فرات" صهيونيستها را از ياد برد. گمان نميرود هيچ شخص علاقهمندي به عزت ايران، خواهان همسايه شدن با موجود درندهاي به نام اسرائيل باشد!
آمريكا از چندينهزار كيلومتر آنسوتر، براي تأمين منافع و امنيت ملي خود، دو كشور را اشغال ميكند و در مرزهاي ايران مستقر ميشود. اين نه تنها حق بلكه وظيفه دولتمردان ايران است كه از منافع و امنيت ملي ايران در منطقه با قدرت دفاع كنند؛ چه از طريق گسترش دايره نفوذ و چه از طريق ايجاد چالشهاي امنيتي براي رقبا و دشمنان.
و آخر آنكه با همين نگاه ميتوان نقدهاي بسياري را به دستگاه سياست خارجي كشور وارد دانست كه چرا بسياري فرصتها را در عرصه منطقهاي و جهاني از دست ميدهد.
اين نوشته در:
جهان نيوز
برچسبها:
سياست خارجي،
فلسطين،
لبنان،
جمهوري اسلامي ايران
+
سيد مصطفي خاتمي | پنجشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۸:۳۷ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
يا جهاد اقتصادي در 8 سكانس1ـ پيش از آغاز سال جديد گمانهزنيهاي مختلفي در مورد نامگذاري سال 1390 انجام ميشد. بيشتر تحليلها نيز متوجه مسائل جاري در منطقه و بيداري اسلامي بود. اما بر خلاف تمام اين گمانهزنيها، رهبر انقلاب نام "جهاد اقتصادي" را مناسب نيازها و اولويتها دانستند.
بزرگواري سخني گفته بود به اين مضمون كه برخلاف تمام تحليلها، رهبري موضوعي به جز بيداري اسلامي را براي نامگذاري انتخاب نمودند و اين درايت و تدبير را تحسين كرده بود. نكته اينجاست كه اگر قرار بود رهبر انقلاب در اين 22 سال بر اساس تحليلها و نظريات برخي بزرگوران ـ كه البته در حسن نيتشان شكي نيست ـ تصميم بگيرند و عمل كنند، معلوم نبود كار نظام به كجاها ميكشيد. مختصرش آنكه تدبير رهبري بوده كه توانسته است بحرانهايي همچون فشارها و تحريمهاي خارجي به بهانههاي متعدد و مختلف، دوران پرتنش به اصطلاح اصلاحات، فتنه تير 78، فتنه 88 و دهها مشكل و مسئله را مديريت كند و كشتي انقلاب را از گردابها برهاند.
2ـ اما چرا جهاد اقتصادي؟ انقلاب اسلامي و در پي آن برقراري جمهوري اسلامي، الهامبخش بسياري از ملل مسلمان بوده و حداقل براي خيليها ثابت كرده است كه وقوع و پيروزي يك نهضت اسلامي و برقراري حكومتي با هدف استقرار اسلام محال نيست. در اين ساليان مخالفان ايران از هر حربهاي براي شكست اين تجربه و الگوي جديد و بينظير بهره بردند، اما به جايي نرسيدند. تمام هدفشان اين بوده است كه هر طور شده، اين الگو را بزنند؛ ناكارش كنند و ناكارآمد جلوه دهند. امروزه روز هم اگر بتوانند در حوزه اقتصاد اين تجربه را دچار معضل كنند، به هدفشان رسيدهاند؛ خواهند گفت كه: "ما كه گفتيم نميشود؛ نميشود اسلام را، عدالت را و اعتقادات الهي را ملاك قرار داد و بعد دنيا را هم ساخت و داشت. نميشود."
الآن تمركز مخالفان بر نابود كردن اقتصاد ايران است.
3ـ حالا اين "جهاد اقتصادي"، چه صيغهاي است و چه معنا ميدهد؟ جهاد با تلاش و كوشش فرق ميكند. جهاد يعني مبارزه؛ يعني جنگ. پس جنگي است و كار سخت؛ "مجاهدت" ميخواهد.
يادش به خير اسكناسهاي بيست توماني! پشتش طرحي بود از جادهسازي يك عده بيل به دست كه زيرش نوشته بود "جهاد سازندگي". فرهنگ عمومي ما در سالهاي ابتدايي انقلاب، انقلابي بود و جهادي. يك عده جوان و مهندس و پزشك و ... بيهيچ چشمداشتي راه افتادند و رفتند طرف روستاها براي ساختن، براي مبارزه با فقر و تبعيض، جنگ براي گسترش عدالت و برابري. كه حالا در يك نمونه كوچكتر در بسيج سازندگي و اردوهاي جهادي اجرا ميشود. معلوم است كه كشور در شرايطي قرار گرفته است كه دوباره بايد اتكا به همان فرهنگ انقلابي و جهادي كرد. يا بهتر بگويم، صرفاً با آن فرهنگ است كه ميتوان كشور را و اقتصادش را ساخت، كشوري كه خيليها برايش توطئه كرده و ميكنند؛ خيليها دندان برايش تيز كردهاند.
4ـ من اقتصاد نميدانم. خيلي هم علاقهمند به مسائل اقتصادي و پيگيري آنها نيستم. نام "جهاد اقتصادي" كه آمد، ذهنيتم اين بود كه اين نامگذاري و مطالباتش دامن دولت و مجلس را خواهد گرفت. آنهايند كه بايد براي اين جهاد عزم جزم كنند و كمر همت ببندند تا اقتصاد ايران تكاني اساسي بخورد و شكوفا شود.
بود تا اينكه مقام معظم رهبري در ديدار با كارگران، مصرف كالاي داخلي را مصداق جهاد اقتصادي دانستند. كمي كه فكر كنيم ميبينيم جهادي است در نوع خودش. امروزه بسياري كالاهاي ايراني از كيفيت مطلوبي برخوردارند، اما برخي امكانات و زرق و برق بيشتر اجناس خارجي و در بسياري موارد صرفاً چشم و همچشمي و عرف غلط خارجيپسند باعث ميشود خيليها كالاي خارجي را بر توليد داخل ترجيح دهند. اين ميشود كه خريد يك كالاي داخلي به اين نيت كه پول آن به جاي ريختن به جيب كارگر خارجي، برود توي جيب يك كارگر ايراني، خودش يك كار جهادي است.
البته رهبر انقلاب مصرف درست و دور از اسراف و تبذير را هم از مصاديق جهاد اقتصادي براي مردم دانستهاند. اين هم داستان مفصلي دارد؛ تجملات، چشم و همچشميها، اسراف در كالاهاي اساسي و روزمره و .... اين هم خودش جهادي است. جهادي نه تنها اقتصادي، بلكه فرهنگي ـ اقتصادي.
5ـ از سوي ديگر مطالبه رهبري از جامعه كار، براي توليد كالايي خوب، فاخر و بادوام نيز در خور تأمل است. اينكه سازندگان كالاها و ارائهدهندگان خدمات، اتقان و كيفيت را در نظر داشته باشند و رعايت نمايند، مصداقي براي اين جهاد است.
6ـ چند روز پيش يك زوج مشگينشهري، به جاي هزينه نمودن براي مراسم عروسي، دو نفر زنداني بدهكار را آزاد كردند. با پولي در حدود سه ميليون تومان. سه ميليوني كه براي برخي، پول خرد است. يكي از اين دو نفر فقط به خاطر هفتصدهزار تومان زنداني بوده است. اين زوج با اين كارشان نانآور دو خانواده را به آغوش آنها بازگرداندند. اين كار از نوع مجاهدت فرهنگي ـ اقتصادي است. كار سادهاي نيست پا گذاشتن بر نفس و غلبه بر آرزوهايي كه برخي براي آن خيلي چيزها را زير پا ميگذارند، با اين توجيه كه "يك شب كه هزار شب نميشود". ابداً ساده نيست. حالا دو نفر، يك زوج به تصميمي متفاوت ميرسند؛ اما شنا كردن بر خلاف جهت آب، كاري بر خلاف عرف انجام دادن، كار سادهاي نيست. مجاهدت ميخواهد.
7ـ رئيس جمهور در آغاز اجراي طرح هدفمندي يارانهها، اعلام نمود برنامه بعدي دولت در حوزه اقتصاد، طرحريزي و اجراي برخي تحولات در ساختار اقتصادي، به ويژه بانكها، ماليات و گمرك است. حال نامگذاري سال به نام "جهاد اقتصادي" در ميانه طرح هدفمندي يارانهها و برنامه اعلام شده رئيس جمهور براي اقتصاد كشور، به نوعي ميتواند حمايت جدي رهبري از طرحهاي دولت به شمار رود. حمايتي كه دولت بايد آن را قدر بداند و مغتنم شمارد.
8ـ در شرايطي كه رهبر انقلاب مؤكداً مسائل اقتصادي را اولويت اصلي كشور برميشمرند و رسانهها و سياسيون را از مسائل فرعي و اختلافات پرهيز ميدهند، طرح برخي دعواها و مسائل از قبيل هياهوي معروف به جريان انحرافي، چندان عقلاني به نظر نميرسد. هر گونه هياهوي بيجا و مشغول شدن به امور فرعي و بياولويت ميتواند مانع بهره بردن از فرصت "جهاد اقتصادي" شود.
پسنوشت: يكي از خوانندگان گرامي پيغام زير را گذاشتهاند؛ جالب است:
"سلام طاعات قبول. همینطور که داشتم می خوندم یاد سفره های افطارمون
افتادم. و حرصی که برای خرید مرغ و گوشت و نان و ... این روزها در جامعه
هست. کاش یک بند هم اختصاص می دادید به اقتصاد ماه رمضان مخصوصا صف های
نانوایی سنگکی!"مثلاً قرار است در ماه رمضان كمي گرسنگي را تجربه كنيم، اما آنقدر بين افطار و سحر ميخوريم كه دو روز هضمش طول ميكشد. به جاي اضافه كردن يك بند، خواندن
نوشته سال پيشم را پيشنهاد ميكنم.
اين نوشته در: پايگاه أين عمار وبلاگ گروه اقتصاد اسلامي پژهان جهاننيوز
برچسبها:
اقتصاد،
سياستبازي،
الگوي مصرف،
فرهنگ جهادي
+
سيد مصطفي خاتمي | جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰ | ساعت ۱۱:۲۵ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
احسنت جناب آملي لاريجاني! حبّذا و مرحبا! آفرين به اين شجاعت و قاطعيت! به به! تعجب ميكنيد از اين همه تجليل و تعظيم و تكريم؟ عرض ميكنم. عرض ميكنم.
از شاهكار جديد ضابطانتان كه خبر داريد. حضرات محترم ضابطان قضايي، لطف كردند و روز جمعه يكي از بزرگترين اخلالگران امنيت كشور را با ارائه حكم دستگير كردند. جهانشاهي را عرض ميكنم؛ همان "طلبه سيرجاني" معروف. واقعاً دستخوش دارد اين موفقيت بزرگ. كم كاري نيست دستگيري فردي كه يك سال تمام، بلكه بيشتر در جوار حرم حضرت عبدالعظيم بست نشسته است؛ كه چه؟ كه نميدانم، به زمينخواري در سيرجان اعتراض كند! مگر شهر هرت است كه هر كسي به هر چيزي كه دلش خواست اعتراض كند؟!
بله كه شهر هرت است! از شهر هرت هم پرتتر! عدهاي ميخورند و ميچاپند و وقتي طلبهاي اعتراض ميكند، زندانياش ميكنند. وقتي هم كه آزاد ميشود و پياده راه ميافتد و ميآيد در ري، در جوار حضرت عبدالعظيم بست مينشيند به اعتراض به زمينخواريهاي سيرجان، به انحاء مختلف آزارش ميدهند و محدودش ميكنند تا اينكه بالاخره دستگير ميشود. گويا اين بستنشيني يكساله مثل خاري در چشم مفسدان و زمينخواران و بيماردلان، حسابي اذيتشان كرده است كه نتوانستهاند تحمل كنند و بالاخره با هر وسيلهاي حكم دستگيري او را گرفتهاند. و گرنه اين بنده خدا كه به كسي كار نداشت. اما نه! گويا فرياد خاموش و مظلومانه اين بزرگمرد بدجوري خوره جان برخي بوده است و آنها را سوزانده است.
جناب آيتالله آملي!
فائزه هاشمي، بدترين هتاكيها و توهينها را نسبت به رهبر انقلاب روا ميدارد، بارها در تجمعات غيرقانوني شخصاً حاضر ميشود و فتنهگري ميكند، اما دريغ از برخورد قانوني. مدعيالعموم هم كه گويا لالا تشريف دارند. وقتي هم بازداشت ميشود، به روز نكشيده آزاد است. هر وقت هم كسي ميپرسد، عمّالتان ميگويند پروندهاش در حال تكميل است. عجب پروندهاي بود پرونده اين بچه پررو!!! الحق و الانصاف اگر شخص شخيص حضرت استوانه، باباجان ايشان نبود، اينقدر طول ميكشيد تكميل پرونده؟ گويا نزد دستگاه قضا، ارج و قرب عدهاي مال مردمخور و زمينخوار خيلي بيشتر از رهبر مملكت است! و گرنه چرا بايد دو سال هتاكي و فحاشي به رهبر انقلاب و فتنهانگيزي، اينقدر ناز، تحمل شود، اما يك سال فرياد و اعتراض خاموش به مشتي مفسد و كلاش تحمل نشود!؟
آقاي رئيس قوه مفخّم قضائيه!
چه خبر است؟! معلوم هست؟! اين باز چه دستهگلي است؟! نكند اين بنده خدا طلبه سيرجاني هم از وابستگان به جريان به اصطلاح انحرافي است!؟
خدا بيامرزدت سيد مرتضي! نور به قبرت ببارد آويني بزرگ! خوب فهميدي كه در جمهوري اسلامي همه آزادند جز حزباللهيها؛ همه آزادند كه هر غلطي بكنند، ولي حزباللهيها حتي حق انتقاد و اعتراض ندارند.
اگر برخي گمان بردهاند كه ميتوانند با دستگيري جهانشاهي، صداي فرياد خاموش او را خفه كنند، بايد در اطلاعات و تحليلهايشان تجديد نظر كنند. بچه حزباللهيها نخواهند گذاشت اين علم بر زمين بماند. دستگيري او نه تنها به نفع مفسدان نيست كه به عكس، اگر گذر زمان ماجراي بستنشيني او را تبديل به مسئلهاي عادي ميكرد، حالا دستگيرياش دوباره او را و هدفش را و اعتراضش را زنده كرد. خدا نگذرد از ما اگر بخواهيم سستي كنيم.
و اما! ميدانم كه عصبانيام و اين متن به شدت عصباني است. و ميدانم كه برخي نصيحت خواهند كرد كه كمي آرامتر و مؤدبتر و .... مؤدب بوديم كه كار به اينجا كشيده است. آرام بوديم كه مفسدان آنقدر جري شدهاند كه در سال جهاد اقتصادي با يك مبارز عرصه عدالت چنين معاملهاي ميكنند. من به اين خشم مقدس افتخار ميكنم. افتخار ميكنم كه فشار زندگي و مصلحتسنجي، آنقدر بيرگ و غيرتم نكرده كه عصباني نشوم. شأن من و امثال من مطالبه عدالت است به صريحترين شكل. وظيفه من انتقاد است به بيرحمانهترين وجه. مصلحتسنجي بماند براي سالمنداني كه در رؤياي خوش سالهاي قدرت، روزگار ميگذرانند.
برچسبها:
طلبه سيرجاني،
قوه قضائيه،
زمينخواري،
مفاسد اقتصادي
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ | ساعت ۲:۵۳ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
يك نقد درونگفتماني ديگر. (اينبار يك "جوالدوز" به دوستان خودمان)پيشنهاد: پاورقي را اگر قبل از يادداشت بخوانيد بهتر است.صد بار لب گشودم و بيرون نريختم
خونها كه موج ميزند از سينه تا لبم
حقيقت آن است كه نوشتن اين سطور براي من ابداً كار سادهاي نيست. خيلي با خودم كلنجار رفتم تا به اين تصميم رسيدم كه بنويسم. نوشتن عمومي اين حرفها را بيشتر در حكم تف سربالا ميدانستم؛ اما به گمانم، اين حزمانديشيها و مصلحتسنجيها را بايد وانهاد براي اهلش، بايد برگردم به جسارت دوران دانشجويي؛ هر چه بادا باد.
حكايت كاسههاي داغتر از آش و دايههاي مهربانتر از مادر در سياست اين مملكت، همواره براي من در حكم بغضي فروخفته و آتشي زير خاكستر بوده است. در دوران دانشجويي، يكي از نقاط اختلاف نظر و بعضاً مجادلهام با دوستان همعقيده بر سر عملكرد كساني بود كه عليالظاهر در زمره ارادتمندان ولايت فقيه به حساب ميآمدند. به اعتقاد اين قلم، تبليغ بيش از حد و دفاع بد به ويژه در مورد انسانها، اثري به مراتب مخربتر دارد تا بدگوييها و تهمتها؛ و چه بسا كه همين تبليغها و دفاعهاي ناشيانه، زمينه بسياري بدگوييها و تهمتها را فراهم آورد. (و البته سوء استفاده از يك نام به مراتب خطرناكتر است.)
به نظر حقير در ماجراهاي اخير نيز، اين قضيه به شدت بروز و ظهور يافت. به قول عزيزي قصد كردهايم قربة الي الله، احمدينژاد را از دايره ولايت خارج كنيم. من نميفهمم وقتي رهبري منع از پرداختن به مسائل فرعي ميكنند، منع از القاي وجود دوگانگي و دعوا ميكنند، برخي مسائل را صريحاً كماهميت برميشمرند و بر روي موضوعاتي مثل جهاد اقتصادي و بيداري اسلامي مكرراً تأكيد ميكنند، چرا بعضي اصرار دارند به هر نحوي، احمدينژاد را در مورد ماجراي اخير، متهم به تضاد با رهبري و تخطي از ولايتپذيري كنند؟ مگر كارنامه خود اين حضرات در ولايتپذيري چگونه است؟
از زماني كه دست چپ و راستم را شناختهام، در بطن گفتگوهاي سياسي بودهام. در طي سالهاي رهبري آيتالله خامنهاي بارها شاهد بودهام كه مدعيان ولايتپذيري، بارها سخنان ايشان را زمين گذاشتهاند يا حتي دقيقاً عكس آن عمل كردهاند. مگر نامه رهبري به شوراي نگهبان در سال 82 و در ماجراي مجلس هفتم، مبني بر تأمين نظر آقايان خاتمي و كروبي در مورد تأييد صلاحيت كانديداهاي اصلاحطلب، حكم حكومتي نبود؟ اما آقايان ولايتمدار به محتواي حكم كه عمل نكردند هيچ، منت هم گذاشتند كه همينها را هم اگر تأييد كردهايم به خاطر حكم رهبري است.
كمي به عقبتر برگرديم. سال 76، حضرات ولايتمدار، رأي به هر كسي جز جناب ناطق (حتي آقاي ريشهري) را در حكم مخالفت با نظر رهبري تعبير و تفسير ميكردند. آيا جز اين بود كه براي مصالح سياسي طيف متبوع، مدعي حمايت رهبري از آقاي ناطق شدند؟ كه البته همين ماجرا ضربه و صدمه بدي به اعتماد مردم نسبت به جايگاه رهبري زد.
چرا برخي عادت كردهاند براي اثبات نظرشان مدام از رهبري خرج كنند؟ با اين كار باري از دوش رهبري برداشته نميشود، بلكه بار گفتار و كردار اين افراد نيز بر دوش ايشان قرار ميگيرد. چرا برخي بزرگواران توجه ندارند كه اگر سينه چاك كردنها و فريادهاي آنان مؤثر بود، سال 76 اثر ميكرد؟ چرا عدهاي به نحوي سخن ميگويند و عمل ميكنند كه گويا جز آنان كسي ارادت به رهبري و حرفشنوي از ايشان ندارد؟ آيا گسترش دايره ضد ولايت فقيه افتخار است؟
از طرفي، آيا فقط مخاطبان شما بايد به حكم رهبري عمل كنند؟ چرا وقتي رهبري در سالهاي سلطه جماعت به اصطلاح اصلاحطلب دعوت به وحدت و آرامش ميكردند، شما دائماً التهابآفريني ميكرديد؟ و مگر هماكنون تأكيد رهبري به آرامش و پرهيز از فرعيات نيست؟ چگونه است معدودي از افراد كه در سال 88، عليرغم تصريح رهبري مبني بر بيان حقايق سكوت كردند، حالا شروع به دفاع از ولايت كردهاند؟
من بسيار افراد را ديدهام كه ظاهراً همچون برخي مدعيان، ذوب در رهبري نيستند، اما به وقتش ارادت و تبعيتشان را ثابت كردهاند.
من نه احمدينژادي بودهام، نه هستم و نه خواهم بود، از عملكرد او هم به طور مطلق دفاع نميكنم، اما اينقدر انصاف دارم كه از كاهي كوهي نسازم و به بهانه دفاع از ولايت بر مخالفان نظري و سياسيام هجمه نكنم.
در حالي كه رهبر انقلاب به شدت پيگير مباحث اقتصادي كشورند، در ابتداي سالي كه ايشان جهاد در اقتصاد را مطالبه كردهاند، در ميانه اجراي طرح هدفمندي يارانهها و در حالي كه دولت برنامه بعدياش را در عرصه اقتصاد ورود به ديگر حوزهها از جمله بانكها و ماليات عنوان نموده است، اين التهابآفرينيها به سود كيست؟ آيا از اين نمد كلاهي براي مردم در خواهد آمد؟
چندي پيش گروهي كاري كردند از سر ناداني (يا حتي به زعم بعضي، شيطنت و خباثت) و مستندي ساختند در مورد مصاديق عصر ظهور. در اينكه مراجع و علما و فضلا بايد در مقابل چنين انحرافاتي موضع بگيرند بحثي ندارم. اما چرا وقتي حدود 15 سال پيش يكي از بزرگواراني كه اكنون خود از مخالفان اين مستند است، تا آنجا پيش رفت كه براي ظهور امام زمان تعيين سال نمود، اين غوغاها به پا نشد؟ كسي خبطي كرده است و بايد جوابگوي آن باشد، اما اين همه حساسيت و در بوق و كرنا كردن ماجرايي كه قبلاً هم مورد مشابه داشته است چه معنايي دارد؟ جز اينكه بهانهاي پيدا شد تا جرياني كه به زعم برخي انحرافي است مورد هجمه و انتقاد و تخطئه قرار گيرد. بنده مدافع آقاي مشايي و اعوانش هم نيستم، اما اين را ميفهمم كه الآن دغدغه رهبري، بزرگنمايي و رسوا كردن جريان به اصطلاح انحرافي نيست.
ادعاي سوء نيت بزرگواراني كه اين روزها به نام دفاع از ولايت عجز و لابه ميكنند و براي احمدينژاد خط و نشان ميكشند را ندارم، اما معتقدم كه رفتار اينان، مصداق همان مثل دايههاي مهربانتر از مادر است. گويا روشنگري برخي در ماجراي فتنه 88، برايشان اين ذهنيت را به وجود آورده است كه تحليلهاي خود و مشاورانشان همواره قرين به صحت است.
آقايان! شما را به خدا، بس كنيد. دوصد گفته چون نيم كردار نيست؛ به جاي اين همه جامهدراني و لحيهجنباني و اشكفشاني، به امر رهبري گردن نهيد و زبان در كام گيريد و سكوت كنيد. به فرعيات نپردازيد و آرامش كشور را بر هم نزنيد.
خدايا! عاقبتمان را ختم به سعادت كن!
*پاورقي: مخاطب اين نوشته كساني هستند كه مدعي تبعيت از ولي فقيهاند يا فكر ميكنند كه اهل تبعيتاند. طبيعي است آناني كه چنين داعيهاي ندارند، در مورد موضوع اين نوشته عذرشان موجه است.
برچسبها:
سياستبازي،
احمدينژاد،
رهبر معظم انقلاب
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ساعت ۱۲:۵ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
نقدي درونگفتماني (يك سوزن به دوستان خودمان)
در دوره مدرسه زياد پيش ميآمد كه وقتي كلاس شلوغ ميشد، معلم امر به سكوت ميكرد. اينجا بود كه برخي شروع ميكردند به "هيس هيس" كردن. برخي هم در دفاع از امر "آقا معلم" و لزوم تبعيت از او صحبت ميكردند. اين واكنش يا از نفهمي بود يا از شيطنت. در نتيجه آنچه پايمال ميشد همان آرامش و سكوتي بود كه معلم خواسته بود.
حال داستان ما شبيه همين ماجراست. رهبري در ديدار مردم استان فارس مسئله پيشآمده مربوط به وزارت اطلاعات را كماهميت ميدانند و دعوت به سكوت ميكنند و از تحليلهاي موافق و مخالف درباره مسئلهاي هيچ و پوچ نهي ميكنند. بلافاصله رسانهها با تكيه بر بخشي ديگر از سخنان ايشان، شروع به هجمه بر عليه يك جريان خاص ميكنند. در نتيجه رهبر انقلاب روز بعد در جمع فرماندهان نيروي انتظامي، مجبور به گلايه از عملكرد رسانهها در نحوه انعكاس سخنانشان و القاي دوگانگي و دعوا ميشوند.
حتي به اعتقاد بنده كساني كه در اين روزها در دفاع از ولايت غوغا كردند و اظهار لحيه نمودند، راه به خطا بردند. سكوت در موضوعي خاص تنها يك معنا دارد؛ اينكه از هرگونه اظهار نظر درباره آن موضوع و مسائل مرتبط با آن پرهيز شود.
اگر رهبر انقلاب در جمع مردم فارس سخن از ايستادگي شخص رهبري بر مواضع صحيح و جلوگيري از انحراف ميگويند، يعني اينكه نياز نيست برخي شلوغ كنند و جوش زيادي بزنند و گريبان بدرانند؛ به وقتش رهبري اقدام لازم را خواهد كرد.
آناني كه در اين ايام انواع و اقسام تحليلها را ارائه نمودند، يا اينكه عليرغم نيت خيرشان، واقعاً متوجه نيستند و يا اينكه نه؛ ميفهمند ولي خباثت ميورزند و عمداً "هيس هيس" ميكنند.
همين!
برچسبها:
رهبر معظم انقلاب،
سياستبازي
+
سيد مصطفي خاتمي | دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ساعت ۱۰:۲۳ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
اين روزها، هياهوي برگزاري عروسي سلطنتي بريتانيا در صدر اخبار رسانههاي خبري جهان است. سايت گوگل و ياهو در روز مراسم لوگوي خود را متناسب با اين موضوع طراحي كردند. ياهو در اقدامي كمسابقه علاوه بر ايجاد صفحهاي اختصاصي براي اين ازدواج و درج اخبار، مطالب و ويدئوهايي در صفحه اصلي خود، در روز جمعه همواره سه يا چهار خبر صدر صفحه اصلي را نيز به همين موضوع و حواشي آن اختصاص داده بود. ديگر رسانهها و سايتها از جمله بي بي سي، سي ان ان و رويترز، در صفحه اول چندين خبر يا مطلب مرتبط داشتند. خانواده سلطنتي، دولت و پليس انگليس، چندين ماه است كه در تدارك اين اتفاق هستند.
هفتهها و بلكه ماههاست كه انگليسيها ضمن تقبل هزينههاي نجومي، با مانور بر ازدواج سلطنتي در پي به رخ كشيدن شكوه زرسالارانه و زورمدارانه خود به جهان هستند؛ كشوري كه با احتساب مستعمرات قبلي ـ كه اكنون به عنوان قلمروهاي همسود شناخته ميشوند ـ مدعي بزرگترين پادشاهي در جهان است. حواشي اين موضوع نيز براي بسياري منفعت دارد. معمولاً شركتهاي مد و لباس از طرفداران چنين اخباري هستند. نشريات زرد نيز براي حواشي چنين اخباري له له ميزنند.

و اما رسانهها! به نظر ميرسد، پوشش رسانهاي اين ازدواج و حواشي آن كه به طرز عجيبي مورد توجه رسانههاي غربي قرار گرفته است، نمونهاي بسيار شفاف و روشن از استراتژي رسانهاي غرب باشد.
آناني كه گمان ميكنند رسانهها در جهان مدرن آگاهيبخش هستند، اگر تنها اندكي دقت و البته انصاف به خرج دهند ذرهاي ترديد نخواهند داشت كه بيطرفي، اخلاق حرفهاي و آزادي بيان و شعارهايي از اين دست، كذب محض است. دانستن حق مردم نيست، بلكه مردم محكوم به دانستناند؛ دانستن آن چيزي كه برايشان تجويز شده است.
براي رسانه در تمدن مدرن غرب اصولاً وظيفهاي جز تحقق خواست حاكمان تعريف نشده است؛ خواه اين حاكمان، عدهاي دولتمرد و سياستمدار در كشورهاي به اصطلاح ابرقدرت باشند، يا گروهي ابرسرمايهدار و صاحبان كارتلهاي غولآساي بينالمللي اقتصادي و يا اينكه ـ بر اساس اعتقاد جمعي ـ صهيونيستها و فراماسونري. به هر حال نتيجه و برآيند كلي عملكرد رسانهها چيزي نيست جز تأمين منافع اين حاكمان. رسانههاي جهان عليرغم كثرت ظاهري به شدت كنترلشده و به هم پيوستهاند. در واقع چندين رسانه بزرگ در جهان هستند كه سرچشمه به حساب ميآيند و ديگر رسانهها از خوراك تهيه شده توسط آنها استفاده ميكنند. جالب آنجاست كه همين چندين رسانه نيز به شكلي عجيب در هم تنيدهاند و هر چند تاي آنها متعلق به يك فرد يا كمپاني است. بيجهت نيست شباهت مواضع و هماهنگي و همجهتي اين رسانهها در قبال وقايع مختلف و متعدد.
براي مثال بر ميگرديم به همين غوغاي ازدواج سلطنتي. در حالي كه خشونت در منطقه خاورميانه و در كشورهاي متحد غرب بر عليه مردم معترض به اوج رسيده است، مدت زيادي است كه رسانهها غربي با بزرگنمايي ازدواج سلطنتي به راحتي از كنار اخبار تلخ حوادث جاري عبور ميكنند. از طرفي اين رسانهها به صورت تمام قد در خدمت جلوهبخشي و عظمتآفريني براي يكي از قديميترين و بدنامترين استعمارگران تاريخ درآمدهاند. نكته ظريف اينجاست كه دقيقاً در همين بين و با استفاده از فضاي به وجود آمده و بيتوجهي رسانههاي عمومي، در بحرين و يمن برخورد با مخالفان شدت ميگيرد. چرا كه براي اين رسانهها، اين موضوع كه كودك خردسالي در يكي از عكسهاي مراسم گوش خود را گرفته، بسيار مهمتر است از حكم اعدام چهار انسان بحريني. مشابه اين اتفاق چندي پيش نيز رخ داد؛ در حالي كه افكار عمومي متوجه ليبي بود، اسرائيل طي چند روز حملات شديدي را به غزه انجام داد و افراد زيادي را كشت. گر چه پيش از اين نيز رژيم اسرائيل با استفاده از تمركز رسانهها بر موضوعاتي همچون جام جهاني فوتبال، المپيك، حواشي انتخاب اوباما به رياست جمهوري آمريكا و امثال آن، جنايات زيادي را بر ضد مردم فلسطين و لبنان انجام داده است.

رسانههاي جهان غرب، به مخاطب اطلاعات ارائه نميدهند، بلكه تنها به صورت كاناليزه آن دسته از اطلاعات را به خورد مخاطب خواهند داد كه در راستاي اهداف و استراتژيهاي تعيين شده باشد. وظيفه رسانه در تمدن غربي، ذهنيتسازي و انديشهتراشي براي پرورش شهرونداني مطيع در دهكده جهاني مدنظر غرب است. بشر عصر انفجار اطلاعات تنها آن چيزي را خواهد دانست كه برايش لازم تشخيص داده شود، نه آن چيزي كه خودش لازم تشخيص ميدهد. گر چه فرآيند اين القاء به قدري پيچيده است كه كاملاً اختياري و آزاد به نظر ميآيد. رسانه غربي مردم را سرگرم ميكند، نه تنها سرگرمي به معناي تفريح، بلكه سرگرم چيزهايي به ظاهر جدي ميكند تا از توجه به چيزهايي ديگر باز بماند. در اين روند، بسياري موضوعات دست چندم تبديل به اولويت اول ميشوند تا در سايه آن گروهي در حاشيه امن به امورات خود برسند.
رسانه غربي حقيقت را نشان نميدهد، حقيقت را ميتراشد؛ به صورت بتي همچون گوساله سامري؛ زيبا و زرين و با صدايي مسحوركننده تا در پذيرش آن جاي هيچ شكي باقي نماند.
موسياي بايد تا شر سامري و گوسالهاش را بخواباند.
در همين رابطه بخوانيد: وقتی افکار عمومی جهان سر کار رفتند/ عوايد خاندان سلطنتي بريتانيا از حاشيههاي يك جشن
برچسبها:
انگلستان،
ازدواج سلطنتي،
رسانه،
جنگ نرم
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ساعت ۳:۱۱ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
"كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته"
حضرت آيتالله هاشمي رفسنجاني
سلام عليكم
در نوشتن اين نامه مردد بودم، تا اينكه در خبرها ديدم كه از دستور رهبر معظم انقلاب درباره برخورد افراطيون خبر دادهايد. مصمم شدم تا حرف دل را در اين سطور بنگارم.
جناب آقاي هاشمي! آيا در اين 21 ماهِ پس از انتخابات رياست جمهوري و در طي حوادث پس از آن، اين اول باري است كه مقام معظم رهبري بر موضوعي تأكيد كردهاند و پيگير آن بودهاند؟
همين ابتداي نامه برائت خود را از عمل توهينكنندگان به دختر شما اعلام ميكنم و براي شما نيز اين حق را قائلم كه از اين اقدام غيراخلاقي و خلاف، ناراحت و خواهان پيگرد و مجازات عاملين باشيد. ابراز برائت وبلاگنويسي چون من، كه دست بالا نوشتهاش را نهايتاً دو سه هزار نفر ميخوانند، چه ارزشي دارد؟ و در مقابل، ابراز برائت از برخي اقدامات و وقايع، از سوي كسي چون شما كه ميليونها انسان در ايران و سياستمداران جهاني ديدگاههايش را زير نظر دارند، چه اثر و اهميتي براي نظام جمهوري اسلامي دارد؟
گمان نميكنم آن ميزان كه توهين به نظام و آرمانهايش براي شما زجرآور و دردناك باشد، توهين به خود و خانوادهتان برايتان ناراحتكننده باشد. آنچه در ياد امثال من مانده، اين است كه حضرتعالي، معمولاً نسبت به توهينها و اتهامات نسبت به شخص خود و خانوادهتان سكوت پيشه ميكرديد، اما ذرهاي افترا به نظام و توهين به آرمانهاي انقلاب را برنميتافتيد. سال 76 و در پي سخنان مرحوم آقاي منتظري، شما به دفاع تمام قد از رهبري پرداختيد. بارها در اوج تلاش برخي دگرانديشان براي تضعيف شعارهاي انقلاب اسلامي، به شدت و صراحت موضع گرفتيد، اما در ماجراي تلخ مجلس ششم ـ كه اتفاقاً بنده در آن دوره به حضرتعالي رأي دادم ـ عليرغم اجحافي كه به شخص شما شد، بزرگوارانه سكوت و كناره اختيار كرديد. حال سؤال بيجايي است اگر بپرسيم چرا در 21 ماه اخير، عليرغم وارد شدن زشتترين افتراها و توهينها به نظام و اركان آن سكوت نموديد و موضعي مؤثر نگرفتيد؟ چگونه است كه سنگينترين هجمههاي داخلي و خارجي بر ضد اصليترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي، از جمله جمهوري اسلامي، ولايت فقيه، آرمان فلسطين و امثال آن وارد شد و شما دم نزديد؟
حضرت انقلابي كهنهكار!
شما كه معتقد به برتري خود و خانوادهتان نسبت به ديگر مردم نيستيد؟ آيا توهين به دختر شما قبيحتر و سهمگينتر بود يا توهين به كل نظام و اتهام تقلب به هزاران مجري و ناظر انتخاباتي؟ شما بارها مردم و سياسيون را به اعتدال فراخواندهايد، آيا دعوت به آشوب و اغتشاش از سوي همسر و فرزندان شما مصداق اين اعتدال است؟
در اين چند سال اخير بارها از فضاي باز و آزادي بيان و تحمل حرف مخالف، سخن گفتهايد. اما هيچگاه از خاطر امثال بنده محو نميشود شعاري را كه در نوجواني و در دوران رياست جمهوري شما سر ميداديم كه "مخالف هاشمي مخالف رهبر است" و حتي بالاتر "مخالف هاشمي دشمن پيغمبر است". آيا آن زمان نبايد اطرافيان و ارادتمندان را دعوت به سعه صدر و تحمل مخالف مينموديد؟ حافظه عمومي، برخورد ارادتمندان شما را با منتقدين شما فراموش نكرده است.
حضرت آقاي هاشمي!
به دفعات از ارتباط عاطفي و رفاقت ديرينه و پايدار با رهبر معظم انقلاب سخن گفتهايد. نميدانم آيا شما هم فيلم سخنان دخترتان، فائزه هاشمي را در اغتشاشات سال گذشته ديدهايد يا نه؟ وي مدعي حمايت رهبر انقلاب از آقاي احمدينژاد ميشود و براي اين ادعا فلسفه ميبافد و مقايسهاي بين دوره رياست جمهوري شما و آقاي خاتمي با دوره رياست جمهوري آقاي احمدينژاد ميكند و سخناني ميگويد كه از نوشتن آنها شرم دارم. به اعتقاد بنده اين سخنان هم توهين به شماست و هم توهين به رهبر انقلاب؛ بديهي است اگر فردي همانند بنده توضيح بخواهد كه چگونه ميشود از طرفي به رهبري علاقه و ارادت داشت و از سوي ديگر چنين سخنان زشت و وهنآميزي را از نزديكترين اشخاص تحمل نمود.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني!
زماني كه اواخر سال 83، بحث حضور شما در انتخابات رياست جمهوري طرح شد، عليرغم اينكه رأي به شما گزينهاي محال براي بنده نبود، اما به دلايلي ابداً بناي تبليغ در انتخابات به نفع شما را نداشتم. با اين همه و با ترديد، به دعوت بخش دانشجويي ستاد شما، در اولين جلسه دانشجويي ستاد شركت نمودم كه اتفاقاً در اين نشست، آقازاده شما، مهدي نيز حضور يافت و صحبت كرد. آنچه در اين جلسه براي من به شدت رنجآور بود، سخنان مسئول نشست بود. وي از جمله جماعتي است كه سر، هم در توبره دارند و هم در آخور. فرد مذكور كه تمايلي به ذكر نامش ندارم در يكي دو حزب و روزنامه به اصطلاح ميانهرو اصلاحطلب حضور و تأثير داشت. بيتالغزل سخنان اين فرد، اين بود كه اصلاحطلبان نبايد انتخابات خبرگان گذشته را تحريم ميكردند، بلكه بايد با تمام قدرت وارد ميشدند تا بتوانند در اين مجلس بر رهبري فشار بياورند و امتياز بگيرند. تبعاً اين سخنان تنها شامل آن بخشي بود كه امكان بيان علني آن وجود داشت. اين سخنان و مطالبي مشابه به شدت در تجديد نظر اشخاصي چون من نسبت به شما و اطرافيان شما مؤثر بود.
افرادي با ديدگاههايي اينچنين در ستادهاي انتخاباتي شما در سال 84 بسيار بودند. حال بايد پرسيد كه آيا شما از عقايد اين جماعت مطلع بودهايد يا نه؟ اگر مطلع بودهايد چگونه پذيرش حمايت چنين اشخاص و گروههايي با داعيه ارادت به رهبري و ارتباط مداوم با ايشان قابل جمع است. و اگر مطلع نبودهايد كه عذر بدتر از گناه است!
حضرت آيتالله!
اينكه در انتخابات اخير هيئت رئيسه خبرگان، به نحوي عمل شد كه امكان سوء استفاده از دشمنان سلب شد، جاي تقدير و سپاس دارد؛ اما چه شد كه گروه كثيري از خبرگان به اين نتيجه رسيدند كه از آيتالله مهدوي كني براي پذيرفتن رياست اين مجلس دعوت نمايند؟ مگر ادامه مسئوليت شما چه ايرادي داشت؟ چه ميشود كه بسياري از دوستداران سابق شما از اين اتفاق خوشحال ميشوند و از آن به عنوان "پايان دوران هاشمي" ياد ميكنند؟ (گرچه به اعتقاد نگارنده، نبايد از چنين وقايعي خوشحال بود.)
جدا شدن مرحوم آقاي منتظري از نظام، هزينههاي زيادي در پي داشت. حتي بيست سال پس از ماجراي عزل آقاي منتظري از سوي امام، درگذشت ايشان نيز هزينهبر بود. تبعاً جدا شدن فردي چون شما با سوابق درخشان و خدمات كمنظير به انقلاب و جمهوري اسلامي نه تنها مطلوب و پسنديده نيست، بلكه هزينهها و اثرات سوء زيادي در پي خواهد داشت. اما حتماً به خاطر داريد آنگاه كه حضرت امام خميني، حضور آقاي منتظري در جايگاه قائممقام رهبري را براي آينده انقلاب خطرناك دانستند، با اقتدار تمام، همه هزينهها و طعنها و سختيها را به جان خريدند و انقلاب و نظام را نجات دادند.
متأسفانه پروسه فاصلهگيري شما از آرمانهاي اصيل انقلاب به علت اعتماد به اطرافيان و حمايت بيدريغ از آنان سالهاست كه آغاز شده و پس از انتخابات 84 سرعت بيشتري گرفته است. اگر اين فاصلهگيري منجر به جدايي شما از نظام شود، بيترديد هزينهها و اثرات سوء زيادي براي شما و نظام خواهد داشت، اما ملت از امامش آموخته است كه براي مصلحت اسلام و نظام اسلامي از حاصل عمرش نيز بگذرد و هزينهها و سختيهاي آن را تحمل نمايد.
گرچه مأيوسانه، اما عاجزانه از خدا ميخواهم، ماجراي شما و انقلاب ختم به خير شود و خواب دشمنان براي جدايي هاشمي از انقلاب هيچگاه تعبير نشود!
ارادتمند ديروز و دوستدار امروز
شهروند عادي جمهوري اسلامي ايران
سيد مصطفي خاتمي
برچسبها:
هاشمي رفسنجاني،
رهبر معظم انقلاب،
فتنه 88
+
سيد مصطفي خاتمي | یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ | ساعت ۹:۲ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
يكم ـ وقايع و تحولات اخير در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا، بيش از هر چيز نشاندهنده بروز تفاوتهاي جدي در شرايط منطقه، با گذشته است. آنچه در اين ميان حائز اهميت است، شكلگيري تركيبي جديد از تعاملات است. تعاملاتي كه منجر به گسسته يا كمرنگ شدن دستهاي از ارتباطات و اتحادها و ايجاد صفبندي متفاوتي در ميان كشورها و ارادههاي سياسي بينالمللي خواهد شد.
در اين بين، تأمل در اين صفآرايي و جبههبندي نوين و نسبت آن با بازيگران و قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي جذابيتي ويژه دارد. به راستي تحولات جاري، در نهايت براي ايران، جهان اسلام و اتحاد منطقهاي مقاومت از يك سو و آمريكا، اروپا و به ويژه اسرائيل از سوي ديگر چه دستاوردها و نتايجي در پي خواهد داشت؟ فهم اين تغييرات، نيازمند بازخواني تعاملات و تحولات است.
دوم ـ بيترديد اتفاقات جاري ناسازگار با منافع و خواستههاي رژيم صهيونيستي است. اين را ميتوان از نگراني مفرط و موضعگيريهاي عجولانۀ سران عصباني اين رژيم فهميد. در اين مدت معمولاً سران اين رژيم پيش و بيش از ديگران نسبت به اعتراضات و قيامهاي مردمي در كشورها واكنش نشان دادهاند. در حقيقت آنان از روي كار آمدن نظامهايي اسلامگرا و يا مردمي كه موجوديت اسرائيل را نپذيرند نگران هستند.
سوم ـ موضع كشورهاي اروپايي نسبت به تغييرات جاري در منطقه با تفاوتهايي طبيعي، در كليت مشابه يكديگر است؛ دعوت به آرامش و يا اظهار اينكه شرايط، مورد توجه و تحت نظر است و ابراز تلويحي نگراني از تغييرات جدي در تركيب سياسي منطقه. در اين ميان حتي نخستوزير بدنام ايتاليا، از بقاء حكومت ديكتاتور ليبي حمايت ميكند. گرچه، كشورهاي اروپايي درباره مواردي همچون ليبي، مواضعي انتقادي نيز نسبت به برخوردهاي قهرآلود ـ البته با تأخيري زياد ـ اتخاذ كردهاند. اروپائيان در شمال آفريقا داراي نفوذ و منافعي سنتي هستند، پس طبيعي است كه هرگونه تغييري كه خدشهاي به اين منافع و نفوذ وارد سازد موجب ناخشنودي و نگراني آنان خواهد شد. حقيقت آن است كه هم براي كشورهاي اروپايي و هم اسرائيل، وجود حكومتهايي سازگار با منافعشان بر حاكميت دموكراسي ترجيح دارد؛ اين موضوعي بود كه سران رژيم صهيونيستي به صراحت آن را بيان داشتند.
چهارم ـ اسلامگرايان در كشورهايي كه تحولات در آنها جريان دارد، بخشي از ارادههاي موجود هستند كه بايد با ديگر ارادهها رقابت و يا ائتلاف نمايند. طبيعي است كه نميتوان انتظار داشت در همه اين كشورها حكومتهايي ضرورتاً يا تماماً اسلامگرا به قدرت برسد. چه بسا ظهور دولتهايي كمابيش دموكراتيك، مردمي و مستقل ـ هر چند سكولار، همانند تركيه ـ بيش از تأمين منافع و خواستههاي غرب، به سود جهان اسلام باشد. شكي نيست كه ظهور دولتهاي مستقل و مردمي در منطقه، تأثير زيادي در تقويت جهان اسلام از يك سو و تسريع اضمحلال رژيم غاصب صهيونيستي از ديگرسو خواهد داشت.

پنجم ـ برخي بر اين باورند كه منشأ تحولات جاري آمريكاست. بدين معنا كه اين قيامها بيش از آنكه حركتهاي خودجوش مردمي باشد، تحت تأثير طراحيهاي آمريكا واقع شده است و حتي اعلام حمايتهاي زيگزاگي آمريكا از متحدان سابق و ديكتاتورها به نوعي جنگ زرگري و پوششي بر سياستهاي جديد است. به فرض پذيرش چنين نظريهاي، تبعاً بايد اين را نيز بپذيريم كه شعار تغيير اوباما، به مرحله اجرا درآمده است. پيش از اين هر گونه تغيير مدنظر آمريكا در منطقه، در راستاي منافع اسرائيل تعريف ميشد. بنابراين اگر سياستهاي آمريكا موجد چنين تغييراتي در منطقه شده باشد، ميتوان اينگونه برداشت كرد كه منافع و سياستهاي آمريكا به تدريج در حال فاصله گرفتن از منافع و خواستههاي اسرائيل است. از منظري ديگر تجربه افغانستان و عراق نشان داده است كه برنده بلندمدت اقدامات ميداني آمريكا در منطقه ايران خواهد بود. به ويژه در عراق شاهد بوديم كه عليرغم اشغال نظامي آمريكا، جريانات نزديك و متمايل به ايران در اين كشور قدرت يافتند. البته جلب منافع براي ايران بستگي مستقيم دارد به عملكرد سياست خارجي سياستمداران ايران.
اما اگر اين فرضيه را كه تحولات جاري، تحت خواست و طراحي آمريكا صورت پذيرفته است را نپذيريم و اتفاقات فعلي را خلاف اراده و خواست آمريكا بدانيم، نتيجه آن خواهد بود كه شرايط فعلي به سود جبهه مقاومت و جهان اسلام است.
ششم ـ جمهوري اسلامي اكنون در حال تبديل شدن به قدرتي فرامنطقهاي است. گرچه از نگاهي اصولاً ايران الهامبخش اين تحولات به حساب ميآيد اما در بدبينانهترين حالت و در صورت پذيرش فرضيه طرحشده نيز، به هر حال تحولات جاري منطقه براي سياستهاي ايران فرصتي جدي به حساب ميآيد. آنچه بسيار ضروري است اعمال مديريتي دقيق، هوشمندانه و البته واقعبينانه در عرصه سياست خارجي است به نحوي كه حداكثر استفاده از شرايط موجود براي تقويت جهان اسلام و جبهه مقاومت صورت پذيرد. تبعاً يكي از وظايف دستگاه ديپلماسي تقويت جريانهاي اسلامگراست. اگر اقدامات بههنگام و هوشمندانهاي صورت نگيرد، فرصت ايجاد شده مبدل به تهديد خواهد شد. شرايط موجود، شرايط رقابت جدي است. بديهي است كه قدرتهاي غربي عليرغم نارضايتي از وضعيت موجود، به دنبال مديريت تحولات از طريق تقويت عوامل خود در اين كشورها هستند. ايران نيز بايد با استفاده از ابزارهاي مختلف سياسي، جريانات اسلامگرا و نزديك به خود را تقويت كند.
البته در وضعيت فعلي نيز شرايط، چندان دور از منافع ايران نيست. عبور دو ناو نظامي ايران از كانال سوئز، آن هم با مجوز دولت موقت مصر ـ كه در حقيقت پسمانده رژيم مبارك است و هنوز تا خواست قيام مردمي مصر فاصله زيادي دارد ـ اتفاقي معنادار بود كه نشان از بروز تغييراتي به سود جمهوري اسلامي دارد. اتفاقي كه چندان مورد استقبال غربيها واقع نشد و رژيم اشغالگر صهيونيستي نيز آن را تحريكآميز توصيف كرد. تحولات بحرين بيش از هر مورد ديگري نشاندهنده مساعد بودن زمينۀ تمايل بيشتر منطقه، به سوي ايران است. غالب معترضين بحريني شيعه و متمايل به ايران هستند. در يمن نيز سالهاست كه افراد زيادي به اتهام ارتباط با ايران محاكمه و مجازات شدهاند؛ بديهي است كه تغييرات در اين كشور به هر حال به سود جريانهاي نزديك به ايران خواهد بود.
هفتم ـ شكي نيست كه ايران، آمريكا و رژيم اشغالگر قدس سه ضلع مؤثر و متأثر تحولات منطقه هستند. سياستها و خواستههاي اين سه ضلع داراي نسبت مستقيم و دوسويه با تحولات منطقه است. برآيند كلي شرايط فعلي قطعاً به سود اسرائيل نيست؛ پس طبيعي است كه به سود ايران، جهان اسلام و جبهه مقاومت باشد. اما فهم موضع و جايگاه دقيق آمريكا در شرايط جديد، نيازمند گذر زمان و فرونشستن غبار ابهام است. آيا شعار تغيير اوباما عملي خواهد شد و حكومت آمريكا بالاخره منافع ملت خود را بر خواستههاي اسرائيل ترجيح خواهد داد و يا اينكه همچنان در خدمتگزاري وليده نحس استكبار، اسرائيل غاصب، باقي خواهد ماند؟
اين نوشته در: روزنامه الكترونيكي ثامن
برچسبها:
بيداري اسلامي،
جمهوري اسلامي ايران،
آمريكا،
رژيم صهيونيستي
+
سيد مصطفي خاتمي | جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹ | ساعت ۱۰:۵۲ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
داستانها و افسانههايي درباره سال 2012 ميلادي، وقايع آن و پايان جهان در اين سال گفته ميشود. براي آناني كه اعتقاد به خداوند و سنتهاي لايتغير او دارند، اين افسانهها نه تنها نگرانكننده و هولانگيز نيست، بلكه جذاب نيز هست؛ كساني كه منتظر وقوع سرنوشت محتوم بشر، يعني ظهور منجي جهاني و سيطره قسط و عدل در سراسر گيتي هستند.
من نيز مشتاقم كه پايان جهان را ببينم! اما نه بدان معنا كه پروپاگانداي غرب در پي القاي آن است. دستگاه ذهنيتتراشي غرب و بارزترين نمود آن، هاليوود، سالهاست در پي آن است تا جهان را در آستانه بحرانهايي غيرقابل تصور و آمريكا را تنها منجي آن مطرح سازد. من بيصبرانه منتظر پايان جهانم؛ پايان جهانِ به قرائت غرب؛ پايان جهان تحت سيطره تمدن تكنولوژيك؛ و آغاز عصري ديگر.
مهم نيست كه تصور چندان روشني از جزئيات زندگي در عصر ظهور وجود نداشته باشد؛ مهم اين است كه ميدانيم در آن روزگار هر چيز بر جاي خود است و آرامش و صلح و عدالت و از همه مهمتر معنويت توحيدي، جهان را آكنده است. و اينك، گرچه زمان دقيق برآمدن اين آفتاب پرشكوه روشن نيست اما، بارقههايي از طلوع اين خورشيد عالمتاب تابيدن گرفته است.
سال 2012 آغاز شده است؛ اين را ميتوان از ظهور خاورميانه جديد دانست. اما نه آن خاورميانهاي كه چند سال پيش، ملكه جنگ آمريكايي، كاندوليزا رايس، آن را وعده داده بود؛ به عكس. خاورميانه جديدي در حال ظهور است كه چندان بر مراد اسرائيل، نورچشمي و وليده نحس و نامشروع سياستبازان سياهكار جهان مدرن نخواهد بود.

سال 2012 آغاز شده است، اما نه اكنون، كه 32 سال پيش و در 22 بهمن 57. آن روزي كه جامعهشناسان بزرگ دنيا از درك ماهيت انقلاب اسلامي انگشت به دهان ماندند و هيچگاه نفهميدند كه انقلاب به عنوان مفهومي مدرن چه نسبتي با اسلام به منزله امري عميقاً سنتي دارد.
پايان جهانِ به روايت غرب، سالهاست كه آغاز شده است و اين همان چيزي بود كه سرتاسر جهان غرب را از انقلاب ايران به وحشت انداخت. گرچه بسياري دوست ندارند بپذيرند، اما دير يا زود اعتراف خواهند كرد كه انقلاب اسلامي در ايران، نقطه عطفي در تاريخ جهان بود؛ نقطه عطفي به مراتب عظيمتر و اثرگذارتر از انقلاب صنعتي در غرب.
وقايع اخير در شمال آفريقا و خاورميانه، بيشك در ادامه همان وقايعي است كه در نتيجه انقلاب ايران شكل گرفت. تبعاً ميزان و شكل اثرپذيري كشورها و ملتهاي مختلف بسته به شرايط مختلف مذهبي و سياسي، متفاوت و متنوع است. نميتوان انتظار داشت كه همان نتايجي كه انقلاب ايران در پي داشت دقيقاً در تحولات ديگر كشورهاي مسلمان، تكرار شود. به وقايع چند سال اخير نگاهي دوباره بيندازيم. ظهور و تثبيت حزبالله در لبنان، تا جايي كه بطلان افسانه شكستناپذيري صهيونيستها روشن شد. وقوع انتفاضه اول و دوم در فلسطين تا آنجا كه عدهاي با حداقل امكانات و بدون حمايت خارجي، ارتش جنايتكار رژيم جعلي اسرائيل را پشت دروازههاي غزه متوقف كردند. در عراق، آمريكا و اعوانش مستقيماً وارد عمل شدند، اما به ارادۀ مردم، شرايطي حاكم شد كه با خواست غربيها مطابق نيست. در تركيه پس از سالها دينستيزي، به ارادۀ مردم دولتي اسلامگرا در رأس قدرت قرار گرفته است. و مجدداً لبنان، كه به تازگي دولت غربگرا در آن سقوط كرد. و اينك تونس و مصر. كار تا بدانجا بالا گرفته است كه تمام حاكمان خودكامه در منطقه از بيم سرنوشت مشابه دست به تلاشهايي براي جلب رضايت مردم و حفظ قدرت زدهاند.

پهلوي دوم در سال 57 خطاب به مردم ايران گفت: «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم». اكنون پس از 32 سال، از حكام تونس و مصر ميشنويم كه صداي مردم را شنيديم؛ حتي اوباما نيز پس از تماس با مبارك، ميگويد كه صداي مردم را شنيده است! آيا اين عجيب نيست؟
اكنون كساني كه شرم ميكردند از صدور انقلاب سخن بگويند، بايد باور كنند كه امام خميني، بيراه سخن نگفته است. آناني كه براي بازسازي روابط با فرعون مصر، نام شهيد خالد اسلامبولي را از خيابانهاي تهران حذف كردند، بايد از اين اقدام خود پشيمان باشند. هر چند آنان كه مرعوب ظواهر غرب و قدرت او هستند، نخواهند فهميد كه تقدير الهي چه سرنوشتي را براي بشر رقم زده است.
صداي شكستن استخوانهاي استعمار و استبداد سرسپرده به گوش ميرسد، چه برخي آن را باور كنند و يا با خوشباوري، آن را ناشي از درد زايمان خاورميانه جديد مورد نظر آمريكا بدانند. گرچه به دلائل مختلف از جمله نبود رهبري واحد ـ همچون خميني كبير در ايران ـ نميتوان مطمئن بود كه وقايع جاري در خاورميانه تماماً به پيروزي اسلامخواهان منجر شود، اما به هر حال از اين پس شرايط به كلي متفاوت خواهد بود. اتفاقاتي كه اكنون در حال وقوع است، نتايجي غير قابل بازگشت در پي خواهد داشت. حتي اگر غرب و آمريكا بتوانند با بازيها و سياهبازيهاي هميشگي، مهرههاي ديگري را طبق ميل خود بر سر كار بياورند، قطعاً نخواهند توانست شرايط ماقبل تحولات را حاكم كنند. تجربه ثابت كرده است كه ابزارهاي غرب براي حاكميت خواستههايش از قبيل رسانهها، گاهي طغيان ميكند و به ابزاري در دست مخالفانشان تبديل ميشود.

سال 2012 آغاز شده است و پايان جهانِ به قرائت غرب، نزديك است و تلاشهاي سياهبازان غربي براي مهرهچيني و مصادره به مطلوب وقايع جاري، حداكثر براي مدتي كوتاه، اين مرگ را به تأخير خواهد انداخت. سنت الهي بر استقرار حق است.
فَلَن تَجدَ لِسنَّتِ اللهِ تبديلاً وَ لَن تَجدَ لِسنَّتِ اللهِ تحويلاً (فاطر/ 43)
برچسبها:
بيداري اسلامي،
ظهور،
آمريكا،
جمهوري اسلامي ايران
+
سيد مصطفي خاتمي | یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ | ساعت ۱۰:۱۶ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
در طول تاريخ ِ يك ملت، زياد نيستند روزهايي كه بتوان از آنها به عنوان نقطه عطف ياد كرد. اگر تاريخ را ورقي بزنيم و نقاط عطف آن را از تلخ و شيرين بنگريم، تأييد خواهيم كرد كه نقش مردم و تودهها همواره مهمترين و تأثيرگذارترين بوده است؛ پيروزيها با حضور و مشاركت آنان حاصل شده است و شكستها با نبود، سستي و شانه خالي كردن آنها از زير بار مسئوليت رقم خورده.
إنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بأنْفُسِهمْ (رعد/ 13)
9 دي 88 از زمره چنين ايامي است. همگان اذعان دارند كه واقعه اعجابآور نهم دي خيزشي مردمي و خودجوش بود. پس از فتنهآفريني در عاشوراي 88، تجمعات و اعتراضات مختلفي در سراسر كشور به صورت كاملاً پيشبيني نشده و خودجوش به وجود آمد، اما تنها اعلام يك زمان مشخص براي اعتراض سراسري كافي بود تا همچون يك جرقه، عقدههاي فروخفته مردم، تبديل به انفجاري بزرگ شود و حماسهاي خلق شود كه در حكم مرگ فتنه بود.

چه شد كه حضور مردمي در 9 دي از بسياري تجمعات و راهپيماييهاي رسمي پررنگتر، پرشورتر و البته آگاهانهتر بود؟ پيوند عميق و ناگسستني مردم ايرانزمين با اهل بيت به خصوص حضرت اباعبدالله، چيزي نيست كه نياز به شرح داشته باشد. اقدامات چندماهه فتنهگران به خصوص جريانات روز قدس و 16 آذر، باعث تحريك احساسات و عواطف عمومي و ناخرسندي آنان شده بود؛ اما آنچه باعث شد تا حتي آناني كه شك و شبههاي داشتند نيز پي به ماهيت جريان فتنه ببرند، حرمتشكني كمنظير در روز عاشورا بود.
نكته مهم همينجاست؛ اگر حق و باطل شفاف و عريان در برابر ديدگان مردم نمايان باشد، آنان خود در صحنه حاضر خواهند بود. حوادث روز عاشورا چنين نتيجهاي در پي داشت؛ تمييز حق از باطل. يك بررسي ساده نشان خواهد داد كه در سي و چند سال پس از انقلاب، آنگاه كه حقيقت به درستي تبيين شده است، مردم حاضر بودهاند. در چنين شرايطي تودهها به وظيفه خود عمل خواهند كرد و نيازي نيست از روزها قبل آنان را دعوت به حضور و مشاركت كرد. آنچه حائز اهميت است تلاش براي شفاف شدن و پيرايهزدايي حقيقت است، همان چيزي كه از آن تعبير به "نقش عمار" ميشود.
اينجاست كه 9 دي تبديل به تجربهاي خجالتآميز براي دستگاههاي دولتي و در سطحي پايينتر فعالان سياسي و فرهنگي ميشود. دستگاههاي به اصطلاح فرهنگي ما چقدر در بصيرتآفريني و توسعه افق ديد عمومي نقش داشتهاند؟ تا چه ميزان توانستهاند حقايق را آنگونه كه هست براي مردم بيان كنند؟ فعالان فرهنگي و اجتماعي از بالاترين تا پايينترين سطح تا چه ميزان در عمل به وظيفه تبييني خود بههنگام و مؤثر عمل كردهاند؟ واقعيت آن است كه اگر اشخاص حقيقي و حقوقي آنگونه كه بايد به وظيفه خود عمل ميكردند و ماجرا زودتر براي عموم مردم به خوبي تبيين ميشد، شايد اصولاً حوادث عاشوراي 88 اتفاق نميافتاد.
9 دي نشان داد كه مردم همواره آماده دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي هستند، مشروط بر آنكه حقيقت را بفهمند؛ و تبعاً اين رسالت خواص است كه غبار از چهره حق بزدايند. در نتيجه اگر آنها در تبيين و تشريح فضا كوتاهي كنند، غبارهاي ذهني فرو نخواهد نشست و اقدام عمومي بههنگام واقع نخواهد شد.
متأسفانه دستگاههاي دولتي كه ماهيتي بسترساز و سياستگذار دارند، تبديل به مجموعههاي اجرايي و ترويجي عريض و طويل و البته بيخاصيت شدهاند كه براي پر كردن پروندهها و گزارشها، فعاليتهاي ضعيفي انجام ميدهند؛ اهالي سياست و فرهنگ نيز به دلايل متعدد از جمله منافع شخصي و گروهي در بازشناسي وقايع كوتاهي ميكنند. صدا و سيما هم معمولاً موضعي انفعالي و البته محافظهكارانه دارد و به ندرت ابتكاري از خود بروز ميدهد. از چنين عملكردي چه حاصلي ميتوان انتظار كشيد؟
انجام مجموعهاي از اقدامات تكراري، پر سر و صدا و شعارگونه، نوشتن و پراكندن متون ادبي و كاريكاتور و شعر در رد و طعن فتنهگران و به فحش كشيدن آنان مصداق كامل و جامعي از عمل عماروار نيست. ضرورت استفاده از ابزار هنر در اين عرصه قابل انكار نيست؛ شعار نيز لازم و ضروري؛ اما اينها تنها بخشي از كار و تابعي از وظيفه تبيين و شفافسازي به زبان ساده و همهفهم است. تمام اينها تا آنجايي مفيد و لازم است كه حقيقتي را روشن كند و گرنه تنها فرياد كردن كينههاي ـبه حقـ از فتنهگران، دردي را دوا نخواهد كرد.
بايد بپذيريم كه دستگاههاي دولتي ما و فعالان فرهنگي و اجتماعي ما ـاز سطح ملي تا محلات كوچكـ تا كنون نتوانستهاند آنگونه كه بايد به وظائف خود عمل كنند. چرا بايد مسائلي بديهي همچون فلسطين و وظيفه ما در قبال آن هنوز براي گروه زيادي از مردم مبهم باشد. آيا جز اين است كه صرفاً فعاليتهاي شعاري و سطحي و محدود به زماني خاص صورت پذيرفته است؟
ما بايد ضعف خود را بپذيريم و 9 دي را تجربهاي بدانيم براي تغيير روشها و حتي اهداف. بفهميم هدف تبيين حقيقت است، نه شعار دادن و صرفاً تحريك احساسات كه اينها تنها ابزار است.
به زعم نگارنده، بهترين راه، واگذاري امور به دست خود مردم و تشكلهاي مردمي است، به معناي واقعي كلمه؛ آنچنان كه در ابتداي انقلاب مرسوم بوده است. اينكه براي مناسبتهاي مختلف جمعي از مسئولان و نمايندگان دستگاههاي مختلف بنشينند و با نگاه رقابتهاي بين بخشي تصميماتي بگيرند، خاصيتي نخواهد داشت. بايد خود مردم را مشاركت داد، همانگونه كه آيينهاي مذهبي كاملاً مردمي است. حضور مردمي باعث خواهد شد تا تودهها، نسبت به موضوعات احساس تعلق و وظيفه بيشتري كنند و حقيقت را بهتر و بيشتر لمس كنند و بفهمند؛ و از طرفي رسالت تبيين و ابهامزدايي را خود به عهده بگيرند يا دستكم زمينهساز چنين امري در بستر عمومي باشند.
تصميمگيران و فعالان سياسي، فرهنگي و اجتماعي بايد بدانند كه بيشتر اوقات مردم از آنها پيشروتر هستند؛ بايد بياموزند كه به مردم اعتماد كنند.

اين نوشته در: پايگاه جهان نيوز
پايگاه أين عمار
پايگاه مجمع مطالبه مردمي
پايگاه گراي 57
برچسبها:
فتنه 88،
مردم،
دولت
+
سيد مصطفي خاتمي | چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹ | ساعت ۹:۲۸ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
فيلمي منتشر شده است كه در آن آيتالله شيخ يوسف صانعي در اظهاراتي عجيب، قمهزني را محصول بياختياري بر اثر عشق برشمرده است. وي قمهزني را سنتي حسابشده(!) ميداند و ميافزايد كه نبايد از اين كار جلوگيري نمود. عجبا! وا عجبا! بعد از ارائۀ نظريۀ مشهور و مشعشع داماد لرستان در انتخابات سال پيش توسط روشنفكرترين زن ايران و خوابنما شدن جناب استوانه (آقاي هاشمي رفسنجاني)، چشم و گوشمان روشن شد به اظهار نظري غريب از فقيهي كه تا كنون به فتاواي خاص و روشنفكرياش معروف بود! تا پيش از اين، معمولاً دربارۀ فتاواي خاص ايشان از جمله سن تكليف دختران و برابري شهادت و ديه زن و مرد، اظهار نظر نميكردم و معتقد بودم نميتوان به اجتهاد و استنباط فقهي ايشان خرده گرفت.
واقعاً عجيب است چنين اظهار نظري! جناب آيتالله! ماجرا چيست؟! مريدان شما سعي بر آن داشتهاند تا حضرتتان را مرجعي زمانشناس و نوگرا معرفي كنند. فرمودهايد كه بايد از مفسده جلوگيري كرد و البته پيشاپيش قضاوت نمودهايد كه اين كار مفسده ندارد. شما كه از اولين مراجع داراي پايگاه اينترنتي اختصاصي بودهايد، كافي است تا يكي از اعضاي دفترتان را مأمور كنيد تا با حروف لاتين تصاوير مرتبط با كلمات محرم و عاشورا را در اينترنت جستجو كند تا معلوم شود كه قمهزني مفسدهاي دارد يا ندارد.
گذشته از اين، مگر هر چه سنتي بود صحيح و مورد تأييد دين است؟ و يا اينكه مگر عشق و بياختياري بر اثر آن حجت بر هر عملي است. آن كساني هم كه در زمان حيات اميرالمؤمنين، ايشان را خدا خواندند، قطعاً از روي عشق چنان كردند، اما مولا آنان را به سختترين شكل مجازات نمود.
فرمودهايد امام راحل حرام نفرمودهاند. همپالكيهاي شما كه مدعياند اگر حضرت امام زنده ميماندند خيلي جاها نظرشان عوض ميشد؛ از كجا معلوم كه در اين مورد تحريم نميفرمودند؟ مگر همين به اصطلاح روشنفكران مذهبي مورد حمايت حضرتعالي نبودند كه ترويج روحيه شهادتطلبي را ترويج خشونت ميدانستند؟ حال چگونه است كه قمهزني ترويج خشونت به حساب نميآيد؟
كار جريان روشنفكري به كجا كشيده است؟ تا ديروز مخالفانشان را به خرافهپرستي و خشونتگرايي منكوب و ترور شخصيت ميكردند. چه تهمتها و دروغها كه به آيتالله مصباح نسبت دادند تا در افكار عمومي مطرودش كنند. اما اكنون ابلهانهترين ابزارها براي توجيه خود و جلب افكار عمومي به كار گرفته ميشود. آن كه از نظريه مشعشع داماد لرستان و خوابنما شدن بعضي حضرات مفخّم و نازيدن به فضل پدربزرگ فقيد توسط برخي ديگر، اين هم از ترويج قمهزني! جلب توجه و نظر عدهاي خاموش و بيطرف به چه قيمتي؟ و يا اينكه ساز مخالف زدن با نظام و رهبري آن با چه هزينهاي؟ گويا فعلاً تنها آنچه مهم است مخالفخواني و مريدسازي است حتي اگر شده به قيمت زير پا گذاشتن تمام حرفهاي گذشته و ناديده گرفتن پرستيژها و ژستهاي روشنفكري! وا اسفا!

اين نوشته در: پايگاه جهان نيوز
پايگاه راهبرد نيوز
برچسبها:
يوسف صانعي،
قمهزني،
جريان روشنفكري،
فتنه 88
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۹ | ساعت ۱:۸ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
هر چه ميخواهيم كاري به كار آقاي به اصطلاح استوانه انقلاب نداشته باشيم و به اعمالش نپيچيم، نميشود؛ خود ايشان دنبال بهانه ميگردد.
جالب است! تا پيش از اين حرف زدن از استخاره و خواب و امثال اينها، خرافات بود و رئيسجمهور كشور را به همين چيزها متهم ميكردند و او را خرافاتي و رمال ميناميدند، حالا حضرت هاشمي رفسنجاني خوابنما شده است و در حرم حضرت امام در اينباره سخن گفته است. اول كه خبر را در پايگاههاي خبري ديدم، خيلي جدي نگرفتم؛ گفتم حرفي زده شده است و ميگذرد. اما روز بعد ديدم روزنامههاي به اصطلاح روشنفكر و اصلاحطلب(!) كلي افاضات فرمودهاند درباره همين نقل خواب حضرت استوانه. ماندم! واقعاً خندهدار است؛ يا شايد هم گريهدار!
ديگر كار به آنجاي آقايان رسيده كه متمسك به خواب ميشوند. از نسبت دادن خاطرات درگوشي به زمان حيات شريف حضرت امام كم مايه گذاشتهاند، حالا نوبت خرج كردن از روح آن بزرگمرد است. اين هم حجتي بر مظلوميت آن پير سفر كرده.
اگر آقاي استوانه و درآويختگان به درگاهشان، فكر كردهاند پشت گوش امثال بنده مخملي است، كور خواندهاند. پيش از اين هم گفتهام كه ما براي فهم امام كاري به شماها و فهمتان از او نداريم. براي ما سند، سخنان و وصيتنامه ماندگار اوست.
راستي يك سؤال. آقاي استوانه در ديدار خبرگان با رهبر معظم انقلاب، خيلي پكر بود و لب و لوچهاش حسابي آويزان؛ نكند علتش حرفهاي امام در خواب بوده است؟

برچسبها:
هاشمي رفسنجاني،
امام خميني،
فتنه 88
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۹ | ساعت ۱۰:۰ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
پيشدرآمد
متن زير را براي "مؤسسه فرهنگي نرمافزاري آرمان" نوشتهام. اين مؤسسه به مناسبت سالروز پيروزي حزبالله در جنگ 33 روزه با اسرائيل در تاريخ 23 مرداد، "نرمافزار چندرسانهاي روايت مقاومت" را عرضه مينمايد. نوشته زير كه مرور و تحليلي بر تاريخ و وضعيت لبنان و مقاومت اسلامي است به صورت كتابچه، همراه نرمافزار ارائه خواهد شد. اين متن در واقع خلاصهاي از اين نرمافزار است. هر اطلاعات يا تحليلي در اين نوشته صرفاً مبتني بر همين نرمافزار بوده، بدين لحاظ ميتواند شناخت خوبي از فضاي كلي آن ارائه نمايد. "روايت مقاومت" در قالب بيش از 1500 صفحه متن، بيش از 10 ساعت فيلم، صدها دقيقه صوت و كليپ و بيش از 3000 عكس و نقشه، مرجع و منبعي بسيار مناسب براي مطالعه دراينباره است. استفاده از اين مجموعه براي علاقهمندان به موضوع، تجربهاي متفاوت خواهد بود.

روايت مقاومت
وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (مائده/٥٦)
تنها حزبالله
پس از جنگ 33 روزه حزبالله در برابر رژيم اسرائيل و برقراري آتشبس، قرار بود تا ارتش لبنان در جنوب و در مرزهاي لبنان با فلسطين اشغالي مستقر شود. زماني كه وزير دفاع لبنان نشانههايي از نقض آتشبس از سوي اسرائيل مشاهده نمود، اين رژيم را تهديد كرد كه استقرار ارتش لبنان در جنوب را متوقف ميكند؛ تهديدي بيسابقه در تاريخ نظامي دنيا! چرا كه مستقر نشدن ارتش لبنان به معناي باقي ماندن نيروهاي حزبالله در اين منطقه بود و اين اصلاً براي اسرائيل خوشايند نبود.
چه ميشود كه ارتش اسرائيل حاضر است با ارتش لبنان طرف حساب باشد، اما با حزبالله نه؟
بيوطني در وطن
لبنان كشوري است متفاوت. متفاوت با هرجا كه گمان ببريد. تحولات سياسي و اجتماعي لبنان به هيچ عنوان با الگوي كشورهاي ديگر از جمله ايران ما قابل فهم نيست. لبنان الگوي خاص خودش را دارد. 18 طايفه رسمي كه وجه مشخصه هر كدامشان از ديگر طوايف، مذهب است. طوايف لبنان بيش از آنكه به مفهومي به نام ميهن، وطن يا سرزمين مادري بينديشند، به طايفه و حزبشان اهميت ميدهند.
هرچند كه در ظاهر امر قانون اساسي لبنان طبق قواعد دموكراتيك و به تقليد از فرانسه نوشته شده است، اما تقريباً همه مسائل اجتماعي، اقتصادي و ساختار و تقسيم قدرت سياسي بر پايه طايفهگري بنيان نهاده شده است.
زماني بر طبق آمار، طايفه ماروني از طوايف مسيحي بزرگترين طايفه لبنان بوده است و پس از آن اهل سنت و سپس شيعيان و با اين فرض رياست جمهوري سهم مارونيها، نخستوزيري سهم اهل سنت و رياست پارلمان سهم شيعه شده است؛ اما با گذشت نزديك به 80 سال از آخرين سرشماري رسمي، ديگر اجازه داده نشده است تا آمار جديدي اخذ شود. گرچه آمارهاي غير رسمي حاصل از زاد و ولد، مهاجرت، اطلاعات ثبتشده در ادارات دولتي و امثال آن حاكي از معكوس شدن كامل اين نسبتهاست. بدين معنا كه شيعيان اكنون بزرگترين طايفه هستند و پس از آنان اهل سنت و مارونيها.
بسياري از گروههاي شبه نظامي وابسته به احزاب و طوايف لبناني قدرتمندتر از ارتش رسمي و ملي لبنان بوده و هستند. ارتشي كه قدرتش در حد يك نيروي پليس است و در يكي از تجاوزات اسرائيل به خاك لبنان اعلام بيطرفي ميكند! در پيمان طائف كه به نوعي اصلاحيه و متمم قانون اساسي به شمار ميرود بر لغو طائفهگري طي يك دوره انتقالي تأكيد شده است، اما از آنجايي كه بازه زماني خاصي براي اين مهم تعيين نشده، عملاً به دست فراموشي سپرده شده است.
از گذشته طوايف و احزاب مختلف هر كدام به كشوري خارجي وابسته بودند. از آمريكا و شوروي و فرانسه تا ليبي، عراق، مصر و عربستان سعودي. در اين ميان هيچ كس از شيعيان حمايت نميكرد. جوانان شيعه كه معمولاً دچار مشكلات شديد اقتصادي نيز بودند، جذب احزاب مختلف بهويژه احزاب چپ ميشدند. اين احزاب هم به آنها اسلحه و پول ميدادند و حتي بدون آموزش نظامي به صحنه جنگ ميفرستادند. در واقع بيشترين كشتهها خصوصاً در جنگهاي داخلي از شيعيان بودند كه در خدمت احزاب مختلف درميآمدند. و زجرآورتر اينكه اين احزاب از كشورهايي كه بدانها وابسته بودند به ازاي كشتگان پول خون ميگرفتند! در حقيقت اين جوانان از يك سو حكم سپر انساني را داشتند و از طرف ديگر منبع درآمد احزاب بودند.
اكثريت سركوبشده
اصولاً شيعيان لبنان كه بيشتر در جنوب ساكن هستند چه در زمان حكومت عثماني و چه پس از آن به شدت در فقر و بدبختي و مورد تحقير و حتي سركوب بودهاند. اين ظلم تاريخي ادامه يافت تا ظهور رهبر بزرگ شيعيان لبنان، امام موسي صدر.
امام موسي صدر، با درايت و سياستي كمنظير طي زماني كوتاه، شيعيان را احيا كرد و شرايطي را فراهم آورد كه در نتيجه آن، شيعه به جايگاهي در سطح ديگر طوايف رسيد. او جمعيتي را تحت عنوان «حركت محرومين» راهاندازي كرد كه تبديل به بزرگترين سازمان سياسي شيعيان شد و در پي آن و به علت بيتوجهي دولت به وظيفه خود مبني بر دفاع از مردم جنوب، شاخه نظامي آن تحت عنوان «گروههاي مقاومت لبنان» موسوم به «امل» (مخفف عبارت عربي افواج مقاومه اللبنانيه) را ايجاد نمود. يكي از نقاط مثبت و مؤثر عملكرد امام موسي صدر، نگاه ملي به لبنان و محدود نكردن فعاليتها به شيعيان بود. به گونهاي كه هيچ منعي براي عضويت اهل سنت يا حتي غير مسلمانان در حركت محرومين و امل وجود نداشت. اين نگاه تيزبين امام موسي صدر باعث شد تا وي تبديل شود به چهرهاي خيرخواه، مورد احترام و مقبول همه طوايف و احزاب كه بارها ديدگاهها و نظريات يا انتقادات و اعتراضاتش باعث تغيير شرايط و اوضاع شد. اين وضعيت رو به رشد و رهبري يكپارچه بود تا زمان تشديد جنگهاي داخلي. تلاشهاي داخلي و خارجي او براي توقف جنگ داخلي آغاز شد و در همين رفت و آمدها بود كه معمر قذافي او را در سفر به ليبي ربود. بنا به اعتقاد برخي علت این اقدام وی تبديل شدن امام موسي صدر به رهبري شاخص در جهان عرب و از طرفي تمايل قذافی به توسعه سلطه خود بر شرايط لبنان بود.
پس از ربوده شدن امام موسي صدر، جريان شيعه و مقاومت اسلامي يتيم شد و در معرض فروپاشي قرار گرفت. در همين ايام بود كه انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد و افق جديدي از اميد در برابر شيعيان گشوده شد. علاقه شيعيان لبنان به انقلاب ايران به حدي بود كه در روزهاي آخر منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي جمعي از نيروهاي امل قصد عزيمت به ايران و كمك به پيروزي را داشتند و حتي سوريه انتقال آنان را پذيرفته بود. جوان لبناني جانش را بر سر نصب عكس امام ميگذاشت.
ارتش اسرائيل در سال 1982 به بهانه اخراج مبارزان فلسطيني و نيروهاي سوريه و ايجاد امنيت در لبنان، دست به اشغال كشور زد و بدون مواجهه با مقاومت مؤثري تا بيروت پيش رفت و تنها در منطقه خلده نزديك بيروت با استقامت جمعي از جوانان شيعه روبهرو شد. اين جوانان پس از پيام امام خميني مبني بر لزوم مقابله با اسرائيل دست به اين اقدام زدند. رويارويي خلده اسطوره شكستناپذيري اسرائيل را دچار خلل كرد. نهايتاً نيروهاي اسرائيلي مجبور شدند تا بيروت را از راه دريا اشغال كنند و پس از آن به سراغ منطقه خلده بروند. هستههاي اوليه حزبالله در همين رويارويي خلده شكل گرفت.
عظمت اسلامي
در پي اشغال لبنان، نشست سازشي برگزار شد و طي آن موافقتنامهاي به امضا رسيد كه يكي از مواد آن اخراج مبارزان فلسطيني از لبنان بود. اختلاف در امل از اينجا بروز بيروني يافت. جمعي از اعضاي امل از آن جدا شدند، چراكه نبيه بري به عنوان دبيركل امل در پاي ميز مذاكره با اسرائيل حاضر شد و سازشنامه را امضا كرد كه اين به نوعي به رسميت شناختن اسرائيل بود. در واقع ريشه اختلافات بعدي امل و حزبالله در همينجا بود. نوع نگاه به مسئله اسرائيل و فلسطين. جمعي از شيعيان با موافقتنامه مخالفت كردند و عليه آن به تظاهرات و اعتراض پرداختند كه منجر به شهادت افرادي نيز شد. ولي بالاخره اعتراضات جواب داد و كمتر از يك سال بعد ودر حالي كه اسرائيل از بخشهاي زيادي عقب نشسته بود دولت لبنان، موافقتنامه را ملغي اعلام كرد.
حزبالله كه هستههاي اوليهاش عملاً در سال 1361 شمسي ايجاد شده بود، اواخر سال 1363 همزمان با خروج اسرائيل از صيدا رسماً با انتشار نامهاي سرگشاده درباره هويت، استراتژي و برنامه ايدئولوژيك خود با نام مقاومت اسلامي حزبالله اعلام موجوديت كرد. حزبالله همچنان كه نامش را از انديشه و كلام امام خميني گرفته بود، خود را مطيع ولايت فقيه ميدانست و اين تبعيت از رهبري الهي واحد و اتكا به يك مبناي اصيل عقيدتي كمك بزرگي در استحكام بنيانهاي حزبالله داشت. پيش از تأسيس حزبالله جمعي در تهران به خدمت امام خميني رسيده بودند و فكر تأسيس حزبالله پس از تأكيد امام بر ايجاد گروهي فراگير شكل گرفت. از كساني كه در آن جمع بودند شیخالشهدای لبنان، راغب حرب بود كه بعدها توسط اسرائيل ترور شد.
نكته ديگر كه در توفيقات بعدي حزبالله به شدت مؤثر واقع شد، بهرهمندي از روح تفكر شيعي بود. الگوبرداري از نهضت حسيني و برخورداري از روحيه شهادتطلبي، عدالتخواهي و ايثارگري و از سوي ديگر صداقت مسئولان حزبالله در ادعاهايشان تأثير به سزايي در قدرتمندي حزبالله داشت؛ به عنوان مثال شهادت شيخ راغب حرب و سيد عباس موسوي (كه در بازگشت از مراسم سالگرد شيخ راغب به همراه خانوادهاش به شهادت رسيد). همچنين زماني كه سيد هادي فرزند سيد حسن نصرالله در طي يك عمليات نظامي (و نه حادثهاي همچون بمبگذاري) به شهادت رسيد، تجليل و ابراز علاقه در سطوح عمومي و فعالان سياسي به سيد حسن نصرالله و حزبالله به شدت اوج گرفت تا حدي كه بسياري مخالفان داخلي و برخي سران دولتهاي عربي كه تمايلي به قدرت حزبالله نداشتند، ضمن تسليت به سيد حسن نصرالله، حمايت خود را از مقاومت ابراز كردند.
رويكرد مثبت ديگري كه حزبالله در پيش گرفت همان رويكرد امام موسي صدر در قبال طوايف و احزاب ديگر بود. فراگيري و موضوعيت وطن لبنان با حفظ چارچوبهاي ارزشي. حزبالله تمام سعي خويش را به كار بست تا ضمن برقراري ارتباط منطقي و دوستانه با تمام طوايف و احزاب، حتيالامكان از برخورد، درگيري و اختلاف با ديگران بپرهيزد حتي اگر لازم باشد در برخي موارد كوتاه بيايد. اين رويكرد چهرهاي ملي، عربي و اسلامي از حزبالله و سيد حسن نصرالله ايجاد نمود.
يكي ديگر از جنبههاي قدرتنمايي حزبالله جنگ رواني و رسانهاي است. زماني اسرائيل عملياتهاي حزبالله را به راحتي تكذيب ميكرد، تا اينكه سيد حسن نصرالله دوربين فيلمبرداري را همچون يك سلاح لازم در عمليات چريكي دانست. از آن پس افراد تربيتشدهاي مأموريتشان تصويربرداري از عمليات حزبالله بود. در پي آن تأسيس شبكه المنار قدرت رسانهاي حزبالله را به رخ دشمن كشيد. اين نگاه به رسانه باعث شد در جنگ 33 روزه عليرغم تخريب كامل ساختمان المنار، جز چند دقيقه برنامههاي اين شبكه قطع نشود؛ كاركنان اين شبكه خود را رزمنده استشهادي و در خط مقدم جنگ ميدانستند.
عليرغم كارشكنيها، ترور رهبران حزبالله و مخالفتها، قدرت حزبالله به تدريج رو به فزوني گذاشت تا آنجا كه از اوايل دهه نود ميلادي حزبالله همچون يك حزب سياسي وارد عرصه شد و موفقيتهاي زيادي در انتخاباتها و روابط و تعاملات سياسي به دست آورد و توانست به نحوي آرام روابط خوبي را با احزاب ديگر و دولت لبنان برقرار سازد. همينطور سران دولتهايي كه پيش از آن حاضر نبودند حزبالله را به رسميت بشناسند، با رهبران حزبالله ديدارهاي رسمي ترتيب دادند. در عرصه نظامي و اطلاعاتي نيز حزبالله به مرحلهاي رسيد كه توانست با مجاهدت، وضعيتي را براي اسرائيل به وجود آورد كه نتيجهاش خروج خفتبار اسرائيل از جنوب لبنان در سال 2000 ميلادي بود؛ يعني اولين بار اسرائيل مجبور شد منطقهاي را كه سالها در اشغال داشت رها كند و برود. پس از اين ماجرا، قضيه تبادل اسرا در سال 2004 نيز پيروزي ديگري براي حزبالله در عرصه سياسي، ديپلماسي و اطلاعاتي به ارمغان آورد. در اين تبادل اسرائيل خيانت كرد و چند تن از اسرا را عليرغم وعده قبلي آزاد نكرد. در نتيجه حزبالله در سال 2006 دو سرباز اسرائيلي را اسير نمود تا بتواند به عنوان اهرم فشار، اسرائيل را مجبور به آزادسازي بقيه اسرا كند. اين اقدام حزبالله بهانهاي شد براي اسرائيل تا بار ديگر به لبنان حملهور شود. اما اينبار داستان از قسم ديگري بود. اسرائيل كه هدفش را از آغاز جنگ خلع سلاح حزبالله اعلام كرده بود، بعد از 33 روز كشتار و جنايت و تخريب و در حالي كه آمريكا و برخي سران خائن عربي (كه يك متفكر عرب آنان را اجناس ساخت آمريكا و شايسته تحريم دانسته بود) از او حمايت سياسي و مادي ميكردند، مجبور شد به آتشبس تن دهد و اينبار لبنان گرچه شهداي زيادي داد و خسارات فراواني متحمل شد، اما براي اولين بار اسرائيل (پس از 60 سال و پنج بار جنگ با ارتش كشورهاي عربي) در يك جنگ شكست خورد و به هيچيك از اهدافش نرسيد؛ نه دو اسيرش آزاد شدند و نه حزبالله خلع سلاح شد.
نيروهاي اسرائيلي از لحاظ فيزيكي نيز هيچ پيشرفتي نداشتند. شكست بزرگتر براي اسرائيل اين بود كه اقتدار و اعتبار داخلي و بينالمللي حزبالله دوچندان شد. حتي دولتهاي عربي كه در ابتدا عليه حزبالله بودند نيز تغيير موضع دادند و در پايان جنگ به حمايت از حزبالله پرداختند. حمايتهاي خودجوش مردمي آنقدر گسترده شد كه حتي به خوانندگان و ترانهسرايان نيز رسيد و آنان كنسرتهايي را در حمايت از مقاومت اسلامي برگزار كردند.
و در نهايت، اسرائيل پس از عدم توفيق در جنگ 33 روزه مجبور شد مبادله اسرا را بپذيرد و اسراي لبناني را آزاد كند؛ دقيقاً به همان ترتيبي كه سيد حسن نصرالله در روز اول جنگ اعلام كرده بود!
مشكل اسرائيل در برابر حزبالله مشكل حيثيتي است. اين رژيم، از حزبالله به شدت زخمخورده و سرخورده است. اگر وقايع لبنان از زمان اشغال در سال1982 ميلادي تا كنون مورد دقت قرار گيرد، به روشني مشهود است كه شروع خط سير شكستهاي تدريجي اسرائيل همزمان با شكلگيري هستههاي اوليه حزبالله است. هر چه حزبالله متشكلتر و قويتر شده است، شكستهاي اسرائيل نيز خفتبارتر بوده و اين براي مستكبران و عصيانگران سخت دشوار است. به قول حضرت امام خميني قدسسره: «جهاد حزبالله لبنان، حجت را بر همه علما و مسلمانان جهان تمام كرد.»
ختم كلام
لبنان كشوري است متفاوت. متفاوت با هرجا كه گمان ببريد. بايد لبنان را، بافتش را، تاريخش را و شرايط و عوارضش را شناخت تا بتوان اتفاقات آن را درك كرد و فهميد و دانست كه چرا شيعيان لبنان در زمره خالصترين شيعياناند.
معرفي نرمافزار روایت مقاومت
نرمافزار «روايت مقاومت» با موضوع مقاومت اسلامي حزبالله لبنان و با هدف معرفي، بررسي سير تاريخي و تبيين ابعاد مبارزات شيعيان لبنان در بستهاي شامل يك حلقه DVD (حاوی نرمافزار چندرسانهای) و يك كتابچه توسط مؤسسه فرهنگي نرمافزاري آرمان توليد و عرضه شده است. نرمافزار داراي 6 بخش اصلي و هر بخش شامل چند عنوان ميباشد.
سرزمين طوايف
موضوع اين بخش، لبنان است. جغرافياي طبيعي و موقعيت مكاني، جغرافياي انساني، ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي و تاريخ لبنان مطالبي است كه در اين بخش بدانها پرداخته شده است.
روايت مقاومت
آنچه كه بايد در مورد حزبالله دانست، از چگونگي تشكيل، مباني و پايههاي عقيدتي، سير مبارزات، ساختار و تشكيلات تا روابط داخلي و خارجي، شيوهها و ابزارهاي مبارزاتي، فعاليتهاي نظامي و غيرنظامي، موضوع خلع سلاح حزبالله و شخصيتهاي حزبالله، همه و همه در اين بخش گرد آمده است.
فرزندان روحالله
در اين بخش موضوع صدور روح انقلاب اسلامی به لبنان، نسبت مقاومت اسلامي لبنان با انقلاب اسلامي ايران، تأثيرات معنوي و سياسي انقلاب بر مقاومت و علقهها و روابط اعتقادي، حمايتي و سياسي بين مقاومت با امام خميني، مقام معظم رهبري و جمهوري اسلامي مورد بررسي قرار گرفته است و سخنان و پيامهاي امام خميني و مقام معظم رهبري در مورد لبنان ارائه شده است.
لانه عنكبوت
گفتهاند: «تعرف الاشياء باضدادها». نميتوان از حزبالله گفت و به دشمن اصلي آن كه اسرائيل باشد نپرداخت. در واقع براي آنكه بدانيم حزبالله چه عملكردي داشته و چه كرده است بايد شناختي مناسب از اسرائيل به دست آوريم. در اين بخش، تاريخ شكلگيري رژيم غاصب صهيونيستي، بنيانهاي اعتقادي، ساختارهاي سياسي، نظامي، اقتصادي، عملكرد و جنايتهاي اين رژيم و چهرههاي شاخص آن طرح شده است.
ختم ساعر
جنگ 33 روزه اسرائيل عليه حزبالله كه در نهايت به شكست اسرائيل منجر شد، بيشك نقطه عطفي در تاريخ حزبالله به شمار ميرود. تبيين مراحل جنگ به صورت تفصيلي، تبعات و پيامدهاي آن و عملكرد حزبالله و اسرائيل در اين بخش از نرمافزار مورد توجه قرار گرفته است. ساعر نام همان ناو نظامي اسرائيلي است كه حزبالله در مقابل بهت همگان آن را منهدم نمود.
مناره
بيش از 80 مقاله، چندين قطعه شعر، بيش از 3000 قطعه عكس، بيش از 100 كاريكاتور و بيش از 200 فايل صوتي و تصويري (سرود و كليپ) به همراه دستهبندي موضوعي درباره لبنان، مقاومت اسلامي و حزبالله اين بخش را تشكيل ميدهد. همچنين فهرستي از منابع مكتوب و اينترنتي قابل مطالعه و مفيد در رابطه با موضوع نرمافزار ارائه گرديده است.
ويژگيهاي نرمافزار
عناوين و موضوعات نرمافزار با استفاده از متن، نقشه و عكس مستندسازي شده است. متن تمام بخشهاي مكتوب قابل دريافت و استفاده است. تعداد زيادي فيلم مستند و چند فايل صوتي سخنراني متناسب با موضوعات مختلف در نرمافزار وجود دارد كه كمك شاياني به انتقال موضع مينمايد و در استناد مباحث مؤثر است. اين فيلمها و فایلهای صوتی خارج از نرمافزار نيز قابل استفاده ميباشد.
برچسبها:
لبنان،
حزبالله،
مقاومت اسلامي،
رژيم صهيونيستي
+
سيد مصطفي خاتمي | چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۷:۴ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
من هم كاملاً با نظر رئيسجمهور مبني بر تقدم اقدام فرهنگي در رفع مفاسد اخلاقي و ناهنجاريهاي اجتماعي موافقم. همينجا سؤال مهمي پيش ميآيد؛ اينكه دولت براي فرهنگسازي مورد ادعايش چه كرده است؟
يكي از دستگاههاي تابعه دولت كه در جايگاه معاونت رئيس جمهور نيز قرار دارد، "سازمان ملي جوانان" است. اتفاقاً بر اساس اسناد بالادستي اين سازمان، به ويژه سند مربوط به هويت جوانان، فعاليتهاي ستادي از جمله فرهنگسازي در حوزههاي مرتبط با جوانان از جمله وظايف اين سازمان است. از سال گذشته و پس از آغاز رياست بذرپاش بر اين مجموعه، رويكرد خاصي بر آن حاكم شده است. سازماني كه قبلاً نام آن هم به ندرت شنيده ميشد، به ناگاه تبديل شد به يكي از مجموعههاي پر سر و صدا و خبرساز.

در اينكه دستگاههاي دولتي بايد گزارش فعاليتها و عملكردشان را در معرض ديد عموم و در اختيار مردم قرار دهند و يا ارتباط مستمر و دوجانبه با آنها داشته باشند شكي نيست. اما آنچه در اين مدت واقع شده است، از جنسي ديگر است. سازمان جوانان در ايام دهه فجر اقدام به برگزاري جنگهاي مشترك با شبكه سه سيما مينمايد؛ اين جنگها در شبكه سه پخش ميشوند و به طرزي مضحك و همچون تبليغ رب و ماكاروني در برنامههاي آشپزي بارها نام و نشان سازمان جوانان به رخ مخاطب كشيده ميشود. يا جشنوارههاي پرخرجي مثل زوج خوشبخت ايراني و جشنواره ملي جوان ايراني.
اگر به سر و ته اين جنگها و جشنوارهها نگاهي شود نه ميتوان از چگونگي و سير اجرايي آنها سر درآورد و نه دانست كه اصولاً با چه هدف و نيتي برگزار شدهاند. تمام اين برنامهها بيشتر به شوهاي تلويزيوني ميماند كه خاصيتي جز تبليغات و خودنمايي سازماني براي مديران جوياي نام ندارد. به هيچ وجه منكر ضرورت برگزاري و اثر جشنوارههايي كه در زمينههاي مختلف الگوهايي را انتخاب و معرفي ميكند نيستم. اما اين شوها، انتصاب بازيگران يا مجريان تلويزيوني به عنوان دبيران بخشهاي جشنواره، آيينهاي افتتاحيه و اختتاميه و چگونگي برگزاري آنها، دستاندركاران و همچنين برگزيدگان آنها و مسائلي از اين دست، چنين چيزي را به ذهن متبادر نميكند.
آيا اين برنامهها و چنين الگوسازيهاي كور و بيهدفي كه بعضاً محلل ترديد و نقد جدي نيز هست، مصداق فرهنگسازي مورد نظر دولت است؟


اين نوشته در: پايگاه حفانيوز
برچسبها:
دولت،
سازمان ملي جوانان،
فرهنگسازي
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۱۲:۱۴ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
پيش از اين يكبار درباره مبارزه با مفاسد اقتصادي و اخلاقي نوشتهام. مدتي بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي به دلايلي از جمله موضوع "شخصيسازي دانشگاه آزاد" كمتر طرح ميشد، تا اينكه اخيراً دوباره مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده به هيچ عنوان منكر ضرورت و اهميت حجاب با همان شرايط و حدود مشخصشده توسط مراجع عظام نيست و از مضرات و آسيبهاي خطرناك و خانمانبرانداز بدحجابي نيز غفلت ندارد. شكي نيست كه بايد براي ترويج و فرهنگسازي حجاب مجدانه تلاش كرد و اقدامات ايجابي و سلبي لازم را با رعايت تمام جوانب فرهنگي، ديني و شرعي به انجام رساند. آنچه سبب دست بردن به قلم است، نحوه طرح موضوع و تعارضهايي همچون سكوت در برابر دستهاي ديگر از مفاسد و معاصي است.
در ساليان اخير بارها شاهد اعلام موضع علما درباره بدحجابي بودهايم. اما در مورد مسائلي چون مفاسد اقتصادي يا عدالت كه در ديدگاههاي رهبر معظم انقلاب همواره از اولويت و اهميت درجه اول برخوردار بوده، هيچگاه اين همه تأكيد و توجه وجود نداشته است!
اين سطور به هيچ وجه قصد وهن يا طعن به بزرگان ديني و علماي حوزه را ندارد. شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد!
آقايان بزرگان قوم و علماي قم!
مگر علي را به عدلش و ايستادگياش در برابر امتيازطلبي و فزونخواهي نميشناسيم؟ و مگر علي هماني نيست كه: "قُتِل لشدّة عدلِه"؟ از خود شما گراميان شنيدهايم كه علي به محض پذيرفتن خلافت، گفت آنچه از بيتالمال به يغما رفته است بازپس ميگيرد حتي اگر به عنوان مهريه به زنان داده شده باشد. سيدالشهدا در كربلا، علت رويگرداني سپاهيان يزيدي از سخن حق را انباشته شدن شكمها از مال حرام دانست. مگر صاحب عصر و منجي موعود جهاني هماني نيست كه زمين را لبريز از قسط و عدل ميكند، آنچنانكه از ظلم و ستم مملو شده است؟ در وصف حكومت مهدوي همواره از برادري، عدالت، مواسات و مساوات، رفع تبعيض و ستم و آرمانهاي رفيعي از اين دست سخن گفتهاند.
حال چگونه است كه در اين ساليان، نداي رهبر انقلاب در مطالبه عدالت و رفع فقر، فساد و تبعيض و مبارزه با مفاسد اقتصادي و اشرافيگري فريد و وحيد مانده است و هيچ صدايي در حمايت اين خواستنهاي مكرر و مظلومانه برنميخيزد؟
مگر نه آنكه از قديمالايام بزرگان اخلاق و مردان خدا همواره در اهميت لقمه حلال سخن راندهاند؟ مگر اين نيست كه بخش اعظمي از حدود و مقررات شرعي اسلام را احكام اقتصادي تشكيل ميدهد؟
چگونه ميتوان متوقع بود كه ربا ـ اين عمل زشت كه به منزله اعلام جنگ با خداست ـ رايج شود و آنگاه فساد اخلاقي و مظاهري همچون بدحجابي از عرصه اجتماع رخت بربندد؟ رشاء و ارتشاء متداول باشد و انتظار داشت كه از لقمههاي آلوده، جواناني پاك و ديندار برآيد؟ چگونه ميتوان به آفتابهدزد خرده گرفت آنگاه كه ميبيند جماعتي سر در آخور بيتالمال دارند و ميچرند، اما صدايي از كسي بر نميخيزد؟ چه بسا جواناني كه خودآگاه يا ناخودآگاه به عنوان اعتراض به اين نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي روي به برخي مظاهر ضداخلاقي ميآورند. جداي از آناني كه از فرط فقر و نداري ذلت فحشا و منكر را به جان ميخرند!
آيا جا ندارد حداقل به همان اندازه كه براي بدحجابي سينه چاك ميشود، براي عدالت و مبارزه با تبعيض و فساد اداري و اقتصادي صدايي بلند شود؟ چرا آن هنگام كه اموال و ثروت عمومي كشور به نام وقف در معرض تصرف و شخصي شدن قرار ميگيرد، هيچ صدايي از قم برنميخيزد؟
بزرگواران! گويا اولويتها جابهجا شده است؟ آن همه كه اميرالمؤمنين در عهد خويش با مالك اشتر، به عنوان والي حكومت اسلامي، بر حفظ و صيانت بيتالمال، عدالت و محدودسازي نزديكان و خواص تأكيد دارد، بر هيچ وظيفه حكومتي ديگر اصرار نميورزد.
شكسته باد اين قلم اگر بخواهد موردي از مسلمات دين را نفي كند! بريده باد اين زبان اگر بخواهد اسائه ادبي به ساحت مرجعيت و علما نمايد! خاموش باد اين انديشه اگر نيت سوئي در اين گفتن و نوشتن داشته باشد! اما فردي كه پاي منابر و سخن دانشمندان دين بزرگ شده است نبايد به دنبال پاسخ سؤالاتش باشد؟
در پايان نقلي از آن بزرگمرد و پير سفركرده، خميني كبير:
الله، الله، در انتخاب اصحاب خود.
(22 تير 1362/ پيام به نمايندگان مجلس خبرگان)
و كلامي از خلف صالحش، آيتالله خامنهاي خطاب به همه ما:
برادران! نميشود ما در زندگي مادي مثل حيوان بچريم و بغلتيم و بخواهيم مردم به ما به شكل يك اسوه نگاه كنند؛ مردمي كه خيليشان از اوليات زندگي محروماند.
برچسبها:
حجاب،
مفاسد اقتصادي،
عدالت،
ربا
+
سيد مصطفي خاتمي | پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۹ | ساعت ۸:۱۱ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
ميدانم كه نوشتن چنين مطلبي خيلي صحيح و منطقي نيست اما واقعيتش اين است كه بعضي وقتها نميتوانم از بيان احساس دروني خودم اجتناب كنم.
من از حذف محمدرضا باهنر از هيئت رئيسه مجلس خوشحالم. هيچگاه نتوانستهام بپذيرم كه رفتار سياسي باهنر صادقانه باشد. به نظرم نه موافقتهاي او و نه مخالفتهاي او، هيچيك صادقانه نبوده است. به بيان ديگر او در عرصه سياسي هميشه اهل گروكشي، لابي و معامله پشت پرده است و صحنهگردانياش رو، عيان و آشكار نيست. ميدانم كه در بين سياسيون چنين اشخاص و رفتارهايي زيادند، اما باهنر يكي از شاخصهاي اين نوع منش است. خيلي اقدامات و سياستورزيهاي او بدون برخورداري از استدلالي منطقي بيشتر بر پايه سهمخواهي شخصي و گروهي، حفظ دايره نفوذ و قدرت و امثال اين استوار است.
من تندروهايي (از هر خط و جناح) كه خواستههايشان را علني و به تندترين شكل فرياد ميزنند، ترجيح ميدهم به اشخاصي كه در عين افراطيگري سعي دارند شخصيتي بسيار معتدل و حتي مرضيالطرفين از خود نشان دهند. آدمهايي كه انديشه، گفتار و رفتارشان هرچند نادرست، اما يكدست است به اعتقاد من به رستگاري نزديكترند تا كساني كه در ظاهر چيزي ميگويند و پشت پرده جور ديگر ميگويند و عمل ميكنند.
البته حذف باهنر از هيئت رئيسه مجلس مانع فعاليتهاي او در مجلس نيست اما قطعاً از دايره نفوذ و تأثيرش خواهد كاست.
برچسبها:
سياستبازي،
محمدرضا باهنر
+
سيد مصطفي خاتمي | چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۹ | ساعت ۶:۴۹ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|
مدتي است كه بحث بدحجابي و مفاسد اخلاقي و
اجتماعي در سطح وسيعي مورد توجه افكار عمومي، رسانهها، بزرگان، علما و
حتي مسئولان قرار گرفته است. به خصوص پس از طرح موضوع زلزله تهران و ارتباط
گناه عمومي با بلا و عذاب الهي. در اينكه بدحجابي به عنوان يكي از مظاهر
فساد اخلاقي و اجتماعي، اثرات مخرب و خطرناكي براي اخلاق عمومي دارد و
تأثيرات زيادي بر روح و روان افراد اجتماع ميگذارد، هيچ بحثي نيست. اما
اين افزايش ناگهاني توجه به اين مظهر فساد و گناه در زمان حاضر كمي براي من
نگرانكننده است.
از مدتي پيش، آيتالله لاريجاني، رئيس قوه قضائيه، مطالبي را در خصوص جدّيت
اين قوه در برخورد با مفاسد و مفسدان دانهدرشت اقتصادي، طرح نمود و تأكيد
كرد كه در اين مورد توصيهپذير نيست و موضوع را با تمام توان پي خواهد گرفت
[البته انشاءالله]. چند روز پيش هم نهمين سالروز صدور فرمان هشتمادهاي
رهبر معزز انقلاب اسلامي، درباره مفاسد اقتصادي بود.

به اعتقاد بنده، آنچه كه به مراتب بيشتر از برخي مظاهر فساد اخلاقي (كه
بيشتر جنبه شخصي دارد) ميتواند باعث عذاب و عِقاب الهي شود، ناديده
انگاشتن و پايمال كردن حقالناس، سر كشيدن بيتالمال و اموال عمومي، فساد
اداري، ظلم، ناشكري و كفران نعمات الهي و گناهاني از اين دست است. اينها
مواردي است كه خود ميتواند منشأ بسياري معضلات و مشكلات اجتماعي و خطرات و
آسيبهاي فراوان باشد. رواج اين گناهان و مفاسد به جهت ايجاد ناهنجاريهاي
شديد اقتصادي و اجتماعي، زمينه و بستر بسياري مفاسد و تباهيهاي اخلاقي و
اجتماعي ديگر را به وجود خواهد آورد. در جامعه اسلامي بسياري مفاسد محصول
بياعتمادي به حكومت و حتي نارضايتي عمومي از منتسبان به دين است. چگونه
ميتوان بسياري از جوانان را از گناه نهي كرد، زماني كه او شاهد
ويژهخواريها و اختلاسهاي كلاني است كه با آن برخورد نميشود.

به گمان من، حجم عظيمي از هياهو كه اخيراً در مورد مظاهر فساد اخلاقي به
راه افتاده است، نميتواند بيربط به توجه دوباره افكار عمومي به موضوع مهم
و خطرناك مفاسد اقتصادي باشد. چه بسا گروهي به دنبال آن باشند تا با
جابهجايي اولويتها در اذهان عمومي، مجدداً ماجراي مفاسد اقتصادي و
دانهدرشتها و آقازادهها به حاشيه رانده شود. به شدت بايد مواظبت نمود تا
اين ماجرا به انحراف افكار عمومي منجر نگردد. در مورد مفاسد اقتصادي و در
سالروز فرمان رهبري، بيشتر چند تجمع و تحرك دانشجويي شكل ميگيرد و بسياري
هم آنها را متهم به تفكرات كمونيستي و ضدثروت و پيشرفت ميكنند؛ اما در
مورد بدحجابي، سخنان و تجمعات عمومي و پوشش وسيع تبليغاتي را شاهديم!
(البته اقداماتي هم كه معمولاً براي مبارزه با بدحجابي انجام ميشود به جاي اقدامات اساسي و فرهنگساز، سطحي بوده، كارا و اثرگذار نيست.) مجدداً تأكيد ميكنم منكر اثر مخرب بدحجابي و مسائل اينچنيني در روح و
روان اجتماع نيستم، اما بخش بزرگي از اين مفاسد در واقع محصول و شاخ و برگ
ريشهاي به نام مفاسد اقتصادي است؛ البته در افراد و طبقات مختلف به اشكال
متفاوت. نميتوان تأكيد منابع ديني را در مورد اثرات سوء مال حرام و
حقالناس بر اخلاق فردي و اجتماعي ناديده گرفت. گرچه اين مفاسد در اقشار
فرودست كه شايد مستقيماً درگير چنين اموالي نباشند، به گونهاي ديگر
بسترساز مفاسد و تباهيهاست. قطعاً در عرصه عمومي مهمترين خواسته بايد رفع
و حذف چنين مفاسد ريشهاي و بنيانبراندازي باشد.
به عنوان حسن ختام بخشهايي از سخنان رهبر هوشمند و فرزانه انقلاب اسلامي را
ميآورم:
امر به معروف و نهي از منكر حوزههاي گوناگوني دارد كه باز
مهمترينش حوزه مسئولان است؛ يعني شما بايد ما را به معروف امر، و از منكر
نهي كنيد. مردم بايد از مسئولان، كارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت
خواهش و تقاضا؛ بلكه بايد از آنها بخواهند. اين مهمترين حوزه است. البته
فقط اين حوزه نيست؛ حوزههاي گوناگوني وجود دارد.
...
نهي از منكر هم فقط نهي از گناهان شخصي نيست. تا ميگوييم نهي از منكر،
فوراً در ذهن مجسّم ميشود كه اگر يك نفر در خيابان رفتار و لباسش خوب
نبود، يكي بايد بيايد و او را نهي از منكر كند. فقط اين نيست؛ اين جزء دهم
است.
نهي از منكر در همه زمينههاي مهم وجود دارد؛ مثلاً كارهايي كه افراد توانا
دستشان ميرسد و انجام ميدهند؛ همين سوء استفاده از منابع عمومي؛ همين
رفيقبازي در مسائل عمومي كشور، در باب واردات، در باب شركتها و در باب
استفاده از منابع توليدي و غيره؛ همين رعايت رفاقتها از سوي مسئولان. يك
وقت دو نفر تاجر و كاسبند و با هم همكاري و رفاقت ميكنند، آن يك حكم دارد؛ يك وقت است كه آن كسي كه مسئول دولتي است و قدرت و اجازه و امضاء در دست
اوست، با يك نفر رابطه ويژه برقرار ميكند؛ اين آن چيزي است كه ممنوع و
گناه و حرام است و نهي از آن بر همه كساني كه اين چيزها را فهميدهاند ـدر
خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زيردست اوـ واجب است؛ تا
فضا براي كسي كه اهل سوء استفاده است، تنگ شود.
...
منكراتي كه در سطح جامعه وجود دارد و ميشود از آنها نهي كرد و بايد نهي
كرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي، اتلاف منابع حياتي، اتلاف برق،
اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايي، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين
همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يك منكر است؛ يك منكر ديني است؛ يك منكر
اقتصادي و اجتماعي است؛ نهي از اين منكر هم لازم است؛ هر كسي به هر طريقي
كه ميتواند؛ يك مسئول يك طور ميتواند، يك مشتري نانوايي يك طور ميتواند، يك كارگر نانوايي طور ديگر ميتواند. طبق بعضي از آمارهايي كه به ما
دادند، مقدار ضايعات نان ما برابر است با مقدار گندمي كه از خارج وارد كشور
ميكنيم! آيا اين جاي تأسّف نيست؟! همه اينها منكرات است و نهي از آنها
لازم است.
خطبههاي نماز جمعه 1379/9/25
برچسبها:
حجاب،
مفاسد اقتصادي،
مفاسد اخلاقي،
حقالناس
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ساعت ۱:۴۲ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
آنچنان كه ميدانيد چند روز پيش دولت برآمده از انقلاب رنگي سال 2005 قرقيزستان موسوم به "انقلاب گل لاله" سقوط كرد.
تا كنون و طي سه سال پياپي در سه كشور از كشورهاي استقلال يافته از شوروي سابق انقلاب رنگي يا مخملي رخ داده و دولتهاي متمايل به غرب جاي دولتهاي همسوي با روسيه را گرفتهاند. سال 2003، "انقلاب گل رز" در گرجستان؛ سال 2004، "انقلاب نارنجي" در اوكراين؛ و سال 2005 در قرقيزستان.
سادهانگارانه است اگر گمان كنيم كه اين انقلابهاي رنگي صرفاً در پي مشكلات داخلي، ضعف دولتها، سركوب مخالفان و مسائلي از اين دست به سرانجام رسيده باشد. تمايل بيپرده سران اين انقلابها به غرب از يك سو و استقبال و تأييد دول غربي از اين انقلابها سادهترين دليل براي فهم دخالت غرب در اين موارد است. مشابهتهايي همچون نحوه شكلگيري اين حركتها (كه در هر سه مورد با فعاليتهاي انتخاباتي آغاز و با ايجاد ابهام و شبهه در روند آن به اعتراض انتخاباتي تبديل شد)، استفاده از نمادها و به خصوص رنگهاي خاص، اعتراض به نتايج انتخابات تا سرحدّ ابطال و تجديد، كشاندن سريع اعتراضات به اعتصاب، اجتماع و تظاهرات خياباني، جايگزيني دولتهاي طرفدار غرب به جاي دولتهاي متمايل به روسيه و مواردي از اين دست در هر سه انقلاب رنگي مذكور به وضوح خودنمايي ميكند.*
به گمان من ابلهانه است اگر تمام اين شباهتها را در كنار حمايت غرب از اين اتفاقات، تصادف بدانيم. اما احمقانهتر اين است كه بپذيريم، غربيها قربة الي الله و صرفاً جهت منافع مردم اين كشورها چنين طراحيها، اقدامات و حمايتهايي كردهاند. به عبارتي نپذيرفتن دخالت غربيها به مراتب عاقلانهتر است از اينكه اين دخالت را بپذيريم، اما آن را خيرخواهانه بدانيم. (گربه محض رضاي خدا موش نميگيرد؛ تا حالا كه اينطور بوده است.) گرچه به هيچ عنوان نميتوان مشكلات اقتصادي، ظرفيت پايين سياسي و دموكراسي و ضعف جايگاه مردمي دولتها و موارد مشابه را به عنوان بستر اصلي و زمينهساز اين اعتراضات ناديده گرفت. آنچه در اينجا مورد نظر است هدايت اين نارضايتيها در جهت اهداف غرب يعني گسترش نفوذ و استقرار دولتهاي مورد قبولشان ميباشد.
اينجا سؤالي پيش ميآيد و آن هم اينكه اگر واقعاً غربيها (به ويژه آمريكاييها و بنيادهاي ترويج دموكراسيشان در كشورهاي منطقه) در طراحي، ايجاد و سرانجام اين حركتها دخالت داشتهاند چرا هر سه مورد با ضعف يا شكست مواجه شدهاند؟
چندي پيش، انقلاب نارنجي با انتخاب يانوكويچ متمايل به روسيه به رياست جمهوري اوكراين و سقوط يوشچنكو غربگرا، بعد از 6 سال شكست خورد و اكنون نيز رئيس جمهور مخملي قرقيزستان فرار را بر قرار ترجيح داده است. در مورد گرجستان كه سابقه انقلابش بيشتر است نيز، گر چه دولت رنگين تا كنون سقوط نكرده، اما در ماجراي آبخاز و اوستياي جنوبي در سال 2008، نتوانست در مقابل لشگركشي روسيه به اين مناطق خواهان استقلال، واكنش مؤثري داشته باشد. از طرفي عليرغم ابراز تمايل جدي رئيس جمهور گرجستان به دخالت اروپا در ماجرا، اروپاييها نيز نتوانستند، كار خاصي انجام دهند. اينهمه نشانگر اين حقيقت است كه ايالات متحده و كشورهاي اروپايي نتوانستهاند از دولتهاي تحتالحمايه خود به درستي دفاع كنند. چرا؟
نميتوان پذيرفت كه غرب تحركاتي متمايل به خود را برانگيزد و بعد از آن برنامهاي براي تداوم و حمايت از آنها نداشته باشد. واقعيت آن است كه سران انقلابهاي رنگي در اين كشورها كمي بدشانسي آوردند. به اعتقاد من بحران جهاني مالي و اقتصادي دو سه سال اخير از دو جنبه بر اين ناكاميها تأثيرگذار بود. اول آنكه اين سه كشور به طور طبيعي دچار مشكلات عديده اقتصادي بودند كه اتفاقاً همين مسائل، خود از جمله عوامل نارضايتي و سقوط دولتهاي طرفدار روسيه بوده است. به علت وابستگيهاي موجود در ساختار اقتصادي اين كشورها، دولتهاي جديد غربگرا نيز از تبعات اين بحران متأثر شدند و نتوانستند آنگونه كه پيش از آن مدعي بودند، به اصلاح و رفع معضلات اقتصادي اقدام كنند و چه بسا بر مشكلات و گرفتاريهايشان نيز افزوده شد. از جنبه ديگر، كشورهاي غربي كه خود به شدت دست به گريبان بحران مالي و اقتصادي مذكور بودند، نتوانستند آنطور كه بايد از اين دولتها حمايت كنند. حتي در مورد اوكراين، ماجراي هر ساله قطع گاز روسيه كه از طريق اوكراين ترانزيت ميشد، خود به معضلي جديد تبديل گشت. به واقع كشورهاي غربي به خصوص آمريكا از سويي درگير بحران مذكور بودند كه تبعاً قدرت حمايت آنها از وابستگانشان را پايين آورده بود و از طرفي درگير مسائل حادتري بودند كه كانون توجه آنها را به خود معطوف ميداشت. مسائلي همچون افغانستان، عراق و بحران موجوديت رژيم صهيونيستي در پي جنگهاي 33 روزه و 22 روزه.
به نظر ميرسد، بيتوفيقي در اصلاح شرايط اقتصادي به همراه مواردي همچون بيتوجهي به مخالفان (به همان علت پايين بودن ظرفيتهاي سياسي و دموكراسي)، اشتباهات و سوء مديريت دولتمردان و موارد مشابه از بعد داخلي و حمايت نشدن جدي از سوي غربيها (كه محصول درگيري آنها با بحرانهاي مالي و اقتصادي و سياسي مختلف بود) از بعد خارجي، بهترين زمينه را براي ضعف و شكست دولتهاي مخملي به وجود آورد. كه البته اين موضوع بيشتر مطلوب روسيه و طرفدارانش در اين كشورها بود تا به سود مردم آنها.
*پينوشت: هرگونه شباهت بين اين وقايع و حوادث سال گذشته ايران صد در صد تصادفي است و اينجانب هر نوع ارتباطي بين اين دو را قويّاً چيز ميكنم.
اين نوشته در: پايگاه تريبون مستضعفين
برچسبها:
سياست خارجي،
آمريكا،
انقلابهاي رنگي
+
سيد مصطفي خاتمي | دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۹ | ساعت ۱:۰ ق.ظ | موضوع:
"سياست"
|
پيشدرآمد
به خاطر دارم جمعي از دوستان در بيانيهاي كه به مناسبت انتخاب دهم رياست جمهوري صادر كردند، ضمن حمايت از "دكتر احمدينژاد"، عنوان داشتند كه از فردای انتخابات مطالبهگری آرمانگرایانه از دولت دهم و نقد منصفانۀ آن را آغاز خواهند كرد. بنده نيز در انتخابات نه تنها به او رأي دادم بلكه براي او تبليغ كردم و البته همان زمان هم بينقد به او و عملكرد چهارسالهاش نبودم و اين رأي و تبليغ از آن جهت بود كه او را بر 3 گزينۀ ديگر پيش رو ترجيح ميدادم (و البته هنوز هم ترجيح ميدهم). اما متأسفانه برخي حماقتها و خباثتها، فضاي سياسي پس از انتخابات را به سمتي برد كه ديديد و ديديم؛ و در اين بين يكي از چيزهايي كه لطمه خورد بستر نقد منصفانه، واقعبينانه و به دور از كينه و تعصب، از احمدينژاد و دولتش بود. گمان اين است كه ديگر كمكمك بايد صريحتر به نقد پرداخت. سطوري كه در پي ميآيد در نقد عملكردي است كه از سوي بخشي از منتسبان و حاميان احمدينژاد مشاهده ميشود.
بت ميتراشيم
آدمي ذاتاً متمايل به كمال است و دوست دارد از هر چيزي به مطلق آن دست يابد. اين خصلت ذاتي اگر مانند بسياري از ودايع الهي در مسير صحيحش قرار گيرد، نتيجهاش شناخت ذات باريتعالي و پرستش عالمانه اوست. اما چناچه همين خصلت نيكوپسند به انحراف بيفتد حاصلش جايگزيني بتهاي گوناگون مادي و معنوي به جاي خداست؛ از پول و شهوت گرفته تا هواي نفس و شيطان.
مطلقانگاري اشخاص و افراد ـبه ويژه شخصيتهاي معنوي، سياسي، اجتماعي، هنري و ...ـ يكي از آسيبهاي مهم اجتماعي است كه خود موجد خطرات جدي خواهد بود. متأسفانه اين آسيب در جامعه ما بسيار مشهود است. بارها ديدهام افرادي را كه وقتي به هر علتي به فردي علاقهمند ميشوند آنچنان مقهور نقاط مثبت و قوت او ميشوند و از او به بزرگي و عظمت ياد ميكنند كه گويي شخصي برتر از او نيست و يا اينكه العياذبالله طرف معصوم است. حال اگر همين افراد عيبي از محبوبشان ببينند، يا در ورطه بيانصافي ميافتند و براي توجيه عمل محبوبشان، ارزش و ضدارزش را جابجا ميكنند و يا اينكه قدر و منزلت محبوبشان به ناگاه در نظرشان ميشكند و آن فرد تبديل ميشود به بدترين فرد؛ دقيقاً مانند كسي كه وقتي از رفيق مورد اعتماد ساليانش، كوچكترين نارفيقي ميبيند، به يكباره تمام سابقه دوستي را به فراموشي ميسپارد و رفاقتْ تمام!
اما احمدينژاد و طرفدارانش. غلو در مورد شخصيتي مثل او در همين ساليان اخير مسبوق به سابقه است. يادم نميرود كساني را كه روزي چنان از هاشمي رفسنجاني و خدماتش به عظمت ياد ميكردند كه جرئت نميكردي نقدي كني. "سردار سازندگي" بود. حتي كار تا بدانجا بالا گرفته بود كه ميگفتند: "مخالف هاشمي، مخالف رهبر است". حال خيلي از همان افراد چنان انتقادات تندي از او ميكنند و او را ميكوبند كه گويي هاشمي يك نقطه مثبت هم در تمام اين بيش از سي سال پس از انقلاب نداشته است. همين ماجرا براي سيد محمد خاتمي به نوعي ديگر تكرار شد. طرفدارانش او را تا حد يك منجي بالا بردند و مخالفانش تا حد تكفير قدرش را فرو كشيدند. (مطلقانگاري منفي). و باز همين اتفاق براي محمود احمدي نژاد واقع شد. طرفداران سينهچاكي كه هر مخالف يا حتي منتقد او را ضدّ انقلاب و اسلام و رهبري پنداشتند و مخالفاني كه سعي كردند هر چه زشتي و بدي براي او بتراشند.
ماجراي چند وقت پيشِ نشريه و بعد ويژهنامۀ "همت" را كه حتماً مطلعيد. من هيچگاه درك نميكنم كه چرا شخصيتي چون آيتالله جوادي آملي را بايد به عنوان حامي هاشمي تخريب كرد. گيريم كه با نظر سياسي ايشان موافق نباشيم، آيا اين دليلي است براي هتك چنين شخصي. همينطور جناب حجتالاسلام ريشهري؛ شخصيتي كه پيش از اينها سابقه نقد هاشمي را دارد و در ماجراهاي پس از انتخابات نيز، صريحاً اعلام موضع كرد و طيف معترض به انتخابات را مورد نقد قرار داد و توصيه بازگشت به خط رهبري نمود. حال چگونه چنين اشخاصي را ميتوان در كنار كساني چون مرعشي و كرباسچي نشاند و يا در مقابله و مواجهه با رهبر انقلاب معرفي كرد. به نظر ميرسد تنها جرم متصور اين دو بزرگوار نقد شخص يا دولت احمدي نژاد بوده است.
اخيراً با فيلترينگ دو وبلاگ مواجه شدم كه سخت برايم عجيب نمود. خودتان سري به وبلاگ "حامد عبدالهي" و "زندگاني شريف" بزنيد تا ببينيد چقدر بيجهت وبلاگهايي فيلتر ميشوند (تبعاً لازم است فيلترينگ را دور بزنيد!). جالب اينكه يكيشان در انتخابات براي احمدينژاد تبليغ كرده است و مطالب متعددي در نقد جريان معترض داشته است. عملكرد، سخنان و مواضع برخي اشخاص را نيز ميشود به عنوان نمونه ذكر كرد كه خوش ندارم نامشان را بياورم. (راستش نميشود يادي از "رامين" معاون مطبوعاتي وزير ارشاد نكرد؛ از آن "...ها"ست.)
به گمان من اين مطلقانگاري و مبرا دانستن احمدينژاد و دولتش از اشتباه و نقد، بيش و پيش از همه خطرش متوجه خود اوست؛ چرا كه بزرگ كردن يك شخصيت بيش از آنچه هست و غلو در مورد او، مانند آويزان كردن يك ميوۀ بسيار رسيده به نخي سست و نازك است. تا نخ نبريده، ميوه سالم و بالا و در چشم است؛ ولي كافي است كه سنگيني ميوه نخ سست را بگسلاند؛ ميوه آنچنان بر زمين ميخورد و متلاشي ميشود كه ....

برچسبها:
احمدينژاد،
دولت،
آيتالله جوادي آملي،
حجتالاسلام ريشهري
+
سيد مصطفي خاتمي | شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸ | ساعت ۱:۳ ق.ظ | موضوع:
"فرهنگ و جامعه"
|
خبر دستگيري جنايتكار و شرور خبيث، "ريگي"، مرا هم مانند همه خوشحال كرد و البته به شدت به وجدم آورد. گمان نميكنم كسي "با هر سليقه سياسي" از اين خبر خوشحال نباشد. آن چيزي كه باعث "وجد" من شد قوت و مهارت نيروهاي امنيتي كشور است كه توانستهاند فردي را با پشتوانه حمايتي دستگاههاي مختلف جاسوسي و اطلاعاتي دستگير كنند؛ آن هم در خارج ايران. قطعاً اين پيروزي سياسي امنيتي براي ايران اهميت زيادي دارد. مباركمان باشد و خدا به آفرينندگان اين اتفاق غرورآفرين قوت و خير عنايت كند.
مطالب مرتبط: پيام تبريك وزير اطلاعات خدمت رهبر انقلاب
عبدالمالك ريگي در خارج از كشور دستگير و به داخل كشور منتقل شد
عبدالمالک ریگی؛ از جنایت تا دستگیری +تصاویر
گزارش وزیر اطلاعات از دستگیری مقتدرانه عبدالمالک ریگی +تصاویر
العربيه: دستگيري ريگي ضربه محكمي بود
+
سيد مصطفي خاتمي | سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ | ساعت ۶:۲۷ ب.ظ | موضوع:
"سياست"
|