بسياري اوقات وقايع بين‌المللي در حكم قطعات پازلي هستند كه يكديگر را تكميل مي‌كنند. هر كدام از اين حوادث به تنهايي قابل فهم نيست و يا اينكه گمراه‌كننده است. اما اگر با دقت و لحاظ نمودن مؤلفه زمان بدان‌ها نگريسته شود، حقايق زيادي روشن مي‌شود.

ماجراي اعتراض تند نخست‌وزير تركيه در جريان نشست داووس سوئيس در زمستان 87 به رئيس رژيم اشغالگر قدس عليه جنايات اين رژيم در غزه، شروع يك بازي بود كه قطعات آن اكنون در حال تكميل شدن است.

تركيه پس از آن واقعه نيز، در ماجراي كاروان آزادي خود را به عنوان بازيگري جديد و البته اثرگذار در قضيه فلسطين مطرح نمود. اين همه در حالي بود كه تركيه نه تنها روابط اقتصادي محكمي با اسرائيل داشت، بلكه روابط نظامي و سياسي‌اش با اين رژيم، دستخوش تغيير جدي نشد. همين امر سؤالات زيادي را در اذهان ايجاد نمود.


مواضع تركيه در قبال حوادث اخير سوريه (به عنوان يكي از مهم‌ترين اجزاي محور مقاومت در منطقه) و در عين حال توصيه به كشورهاي انقلاب‌كرده منطقه مبني بر انتخاب مشي سكولار و لائيك در تشكيل نظام‌ها و دولت‌هاي جديد، قطعه ديگري از اين پازل را تكميل نمود.

اكنون و با طرح پيشنهاد ذليلانه و غيرممكن تشكيل كشور مستقل در بخش‌هاي پراكنده و اندكي از خاك فلسطين، قطعات اين پازل در حال تكميل است.
در واقع، طرح نمودن تركيۀ سكولار و به زعم غربي‌ها اسلام ملايم به عنوان مدعي جديد فلسطين و بالا بردن آن در حد محوري جديد براي رهبري در منطقه، مقصود جريان‌هاي ملايم‌تر در آمريكا و اسرائيل بوده است. اين جريانات كه به جاي دميدن دائمي در شيپور جنگ، ترجيح مي دهند با پنبه سر ببرند و در ميدان سياست رقبا و مخالفانشان را از صحنه خارج كنند، به دنبال راهي بودند تا پيشنهادهاي ابتر و احمقانه‌اي همچون تشكيل كشور فلسطين در سرزمين‌هاي 1968 را با سر و صدا و البته حمايت برخي به ظاهر طرفداران فلسطين طرح كنند و براي مدتي پيش ببرند و در نتيجه حرارت و تازگي آرمان فلسطين را هر چه بيشتر به سردي و يأس بكشانند. در اين بين جنگ زرگري موافقان و مخالفان نيز در همين راستا قابل فهم و تحليل است و بيشتر براي جلب اذهان و مشروعيت بخشيدن به چنين اقداماتي صورت مي‌پذيرد.

تركيه ندانسته و يا (به احتمال زياد) دانسته نقش تسهيل‌كننده و سرعت‌دهنده در فرآيند فريب افكار عمومي جهان اسلام و اضمحلال تدريجي آرمان فلسطين را به عهده گرفته است.


اسرائيل و حاميان غربي‌اش خود بهتر مي‌دانند كه تشكيل كشوري مستقل به شكلي كه در پيشنهاد محمود عباس مطرح شده اصولاً امري محال است، اما پيش از اين بارها چنين وعده‌اي را داده‌اند و پس از اين نيز خواهند داد. دلقك‌بازي‌هايي همچون مذاكره، روند سازش، نقشه راه عربستان و در خواست رسميت كشور مستقل، همه و همه بازي‌هايي براي سرگرم كردن افكار و به دلسردي و فراموشي كشاندن انگيزه مقاومت و حق مسلم فلسطينيان براي حذف رژيم اسرائيل و در اختيار گرفتن حاكميت در تمام خاك فلسطين است.
بيداري اسلامي در منطقه اين بازي را دچار خلل جدي نمود و نيرويي تازه در نسل‌هاي قديم و جديد فلسطيني ايجاد كرد و آرمان فلسطين برانگيزاند. به همين جهت نطق قرّاي ابومازن در سازمان ملل در چنين شرايطي و طرح درخواست رسميت كشور مستقل فلسطيني، فضا را به نفع اسرائيل آرام و تلطيف مي‌نمايد.

آنچه به عنوان تجربه‌اي مكرر بايد مورد دقت قرار گيرد اين است كه جريان‌هاي غيراسلامي و غيراصيل در قضيه فلسطين هيچ‌گاه قابل اعتماد نيستند؛ تجربه‌اي كه هم سابق بر اين در مورد سازمان آزاديبخش فلسطين واقع شد و اكنون نيز در مورد تركيه صادق است. تنها راه مقاومت اسلامي است.

اين يادداشت در: پايگاه أين عمار


برچسب‌ها: بيداري اسلامي، تركيه، خاورميانه، اسلام آمريكايي
+  سيد مصطفي خاتمي |  چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۰ | ساعت ۲:۴۶ ق.ظ | موضوع: "سياست"  | 

درباره لبنان و فلسطين و لزوم حمايت از آن، تا كنون كم گفته نشده است؛ اينكه فلسطين آرماني است اسلامي و مرز نمي‌شناسد، اينكه حمايت از مظلوم است، اينكه اسرائيل صرفاً دشمن لبناني‌ها و فلسطيني‌ها نيست بلكه دشمن اسلام است و سخناني از اين دست. اما برخي با اين توجيه كه پافشاري بر حمايت از فلسطين و به رسميت نشناختن رژيم صهيونيستي و حتي تحريك اذهان عمومي بر عليه موجوديت اين رژيم، هزينه‌هاي زيادي براي ايران در پي داشته است به تخطئه مواضع جمهوري اسلامي در قبال مسئله فلسطين مي‌پردازند. آنچه در برخي افواه شنيده مي‌شود كه "چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است"، يا "خودمان اين همه مشكل داريم، چرا به مردم فلسطين و لبنان كمك مي‌شود؟" و سخناني از اين قسم، در حقيقت وجه ديگري از استدلال فوق‌الذكر و گوياي اين واقعيت است كه نتوانسته‌ايم نسبت مشخص و روشني بين دغدغه‌هاي عمومي و اين مسئله برقرار نماييم. يادداشت حاضر به دنبال ارائه پاسخي است به اين سؤال كه "فارغ از استدلال‌هاي آرمان‌گرايانه و از منظري واقع‌گرايانه، حمايت ايران از فلسطين و لبنان چه ضرورتي دارد؟" راقم اين سطور در همين ابتدا، تعهد و تعلق خود را به نگاه آرماني و مقدس به مسئله قدس به عنوان مسئله‌اي انقلابي و اسلامي اعلام مي‌دارد، اما معتقد است كه ارائه استدلال‌هايي واقع‌گرايانه و مبتني بر گزاره‌هايي عيني براي توجيه و همراه‌سازي بخش زيادي از جامعه كه داراي سلايق متفاوت هستند و يا به علت درگير بودن با مشكلات روزمره، حمايت صرفاً بر مبناي آرمان‌ها را برنمي‌تابند، ضروري و مفيد خواهد بود.

در ابتدا لازم است تا گزاره‌هايي به عنوان نقاط مشترك و مورد توافق فرض شود. بديهي است اگر كسي با اين مفروضات موافق نباشد، مخاطب اين نوشتار نخواهد بود.
1ـ فضاي جهاني، فضاي رقابت است. كشورهاي ضعيف در پي نقش‌آفريني و افزايش ابتكار عمل و قدرت چانه‌زني در تعامل با ديگر كشورها هستند؛ كشورهاي قوي‌تر به دنبال تبديل شدن به قدرت‌هاي منطقه‌اي‌اند؛ قدرت‌هاي منطقه‌اي آرزوي مطرح شدن به عنوان قدرت جهاني را دارند؛ و قدرت‌هاي جهاني سوداي ابرقدرتي در سر مي‌پرورانند. در اين منازعه و رقابت، بايد براي بقا جنگيد.
2ـ اگر منافع ملي كشورها را اصلي‌ترين پايه روابط بين‌الملل ندانيم، قدر متيقّن يكي از بنيادهاي اصلي روابط بين‌المللي است. بر اين اساس، رفتارها و مواضع دولت‌هاي مختلف، بر مبناي منافعشان شكل خواهد گرفت و تحليل خواهد شد. (بي‌شك عملكرد برخي دولتمردان سرسپرده به ويژه در كشورهاي فرودست كه منافع ملي را با منافع و امتيازات شخصي و رشوه معامله مي‌كنند مورد بحث ما نيست.)
3ـ ايران كشوري است با تمدن و تاريخ چندهزار ساله؛ مردم ايران چه پيش از اسلام و چه پس از آن همواره از فرهنگي عميق برخوردار بوده‌اند و در گسترش اسلام و فرهنگ آن نقش كم‌نظيري داشته‌اند. طبعاً شأن چنين كشور و مردمي، جايگاهي رفيع و حضوري مؤثر در عرصه جهاني در حوزه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و علمي است كه البته كسب اين جايگاه در خور شأن صرفاً با تكيه بر فخر به گذشته امكان‌پذير نيست و نيازمند عمل است. طبيعي است كه هر ايراني علاقه‌مندي، خواهان افزايش روزافزون عزت و اعتبار ايران در جهان است. حتي ادبيات ايرانيان انتقادكننده از جمهوري اسلامي عموماً بر مقايسه ميان كشورهاي پيشرفته و ايران استوار است كه به نوعي از آرزوي دروني براي ارتقاء جايگاه اقتصادي و علمي حكايت دارد. از سوي ديگر براي كسب جايگاه مناسب بين‌المللي، استقلال رأي امري ضروري و لازم است.
4ـ هرگونه ارتقاء جايگاه و بهبود وضعيت اقتصادي كشورها نيازمند برقراري روابطي باثبات و مطمئن با ديگر كشورهاست. اين ثبات در روابط متأثر از عوامل متعددي از جمله ثبات سياسي و داشتن دست بالا در روابط بين‌المللي و قدرت چانه‌زني است.
حال بر پايه اين مفروضات به موضوع بحث، يعني حمايت از فلسطين و لبنان مي‌پردازيم.

هر كشوري براي آنكه بتواند در تعاملات بين‌المللي، جايگاه خود را ارتقا بخشد، نيازمند مجموعه‌اي از ابزارهاست. يكي از مهم‌ترين اين ابزارها دايره نفوذ است. اين دايره نفوذ از طرق مختلفي حاصل مي‌شود. مستعمرات استقلال يافته از قبيل آنچه در بيشتر مستعمرات سابق انگليس وجود دارد؛ سرمايه‌گذاري و صادرات تكنولوژي و مهندسي به شكلي كه حيات صنعتي و اقتصادي كشور واردكننده تا سال‌ها وابسته به صادركننده باشد شبيه آنچه پيش از انقلاب درايران ساري و جاري بود؛ وابستگي‌هاي سياسي كه حاصل حمايت‌هاي معنوي و مادي يك كشور از كشور ديگر است، مانند آنچه در دوره جنگ سرد و بلوك‌بندي شرق و غرب واقع بود و يا حمايت‌هاي آمريكا از برخي كشورهاي كوچك در قبال خريد رأي و نظر آنها در مجامع بين‌المللي. ايران براي آنكه بتواند در عرصه بين‌الملل جايگاه سياسي خود را ارتقا بخشد، نيازمند افزايش دايره نفوذ خويش است. بديهي است كه براي چنين امري، نمي‌توان بر روي كشورهاي قدرتمند و يا مدعي سرمايه‌گذراي نمود. به طور مثال در شرايط فعلي روابط ايران با كشورهاي غربي نمي‌تواند از موضع قدرت باشد چرا كه آنها خود به دنبال نفوذ بر ايران هستند. در مقابل، كشورهايي كه به نحوي نيازمند حمايت‌هاي معنوي و مادي ايران هستند، حاضرند در قبال دريافت منافعي مشخص، امتيازاتي سياسي به ايران بدهند. طبيعي است كه هر چه روابط سياسي، فرهنگي و تجاري ايران با ديگر كشورها به نفع ايران گسترش يابد، اين دايره نفوذ افزايش خواهد يافت. ماجراي ايران از يك سو و فلسطين و لبنان در سوي ديگر، از يك منظر مصداق همين موضوع است. حمايت‌هاي ايران از فلسطين و به ويژه لبنان و حتي سوريه مي‌تواند به گسترش دايره نفوذ ايران خصوصاً در عرصه ديپلماسي عمومي بينجامد. در حقيقت همين سياست‌ها بوده است كه باعث شده ايران در منطقه تبديل به قدرتي برتر و اثرگذار شود، به نحوي كه حتي آمريكا در افغانستان و عراق نيازمند كمك گرفتن از ايران براي حل معضلات خود است. اگر قدرت برتر منطقه‌اي ايران نبود، اين همه فشار و اصرار براي به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي از سوي ايران نيز نبود.

حال از زاويه‌اي ديگر به ماجرا مي‌نگريم.
اسرائيل موجوديتي غصبي و نامشروع دارد. چنين موجوداتي عموماً توسعه‌طلب هستند. تاريخ اين رژيم جعلي نيز موجد همين معناست. هر زمان كه اسرائيل فرصتي يافته است، از هيچ تلاشي براي گسترش اشغالگري خود فروگذار نكرده است. طرح چندباره آرزوي "از نيل تا فرات" و نقض مكرر قراردادهاي به اصطلاح صلح، مؤيد اين ادعاست. بنابراين مي‌توان به راحتي دانست كه اسرائيل در بلندمدت خواسته يا ناخواسته دشمن بالقوه ايران به حساب مي‌آيد.
هر گاه اسرائيل از جبهه‌اي فارغ شده است، دير يا زود توسعه‌طلبانه جبهه‌اي ديگر گشوده است. اينگونه مي‌توان گفت كه آرامش براي اين رژيم حداقل تا مدت‌ها معنايي ندارد. از اين رو اگر سنگري را تصرف نمود، بي‌درنگ به سوي سنگر بعدي حركت خواهد كرد. چنين دشمني را يا بايد براي هميشه به عقب راند و حذف كرد و يا اينكه او را در همان خط مقدم و سنگر اول مشغول و متوقف نمود.
فلسطين و لبنان در حكم خط مقدم منافع و امنيت جهان اسلام از جمله منافع و امنيت ملي ايران هستند. نمي‌توان خوشبين بود كه اگر فرضاً صلحي ميان اعراب و اسرائيل برقرار شود، اسرائيل بدان پايبند بماند و دوباره هوس اشغال مناطقي جديد را نكند. جبهه جنگ با اسرائيل بايد همواره مفتوح باشد تا زماني كه حذف شود و گرنه او ما را حذف خواهد كرد. اسرائيل را بايد در همان سنگر اول مشغول كرد، در غير اين‌صورت جنگ را به سنگرها و خطوط بعدي خواهد كشاند. بنابراين هر اقدام معنوي و مادي براي تقويت جبهه مقاومت در مقابل رژيم صهيونيستي، مستقيماً اقدام در جهت منافع ملي ايران است. مسئله فلسطين صرفآ مسئله‌اي عربي يا مربوط به ساكنان همان سرزمين نيست. ماجرا، ماجراي دزدي است كه اگر از غارت خانه اول فارغ شود، بلافاصله پس از تجديد قوا به خانه همسايه هجوم مي‌برد. قصه همان سوراخي است كه اگر در ديوار كشتي ايجاد شود، آب همه را غرق خواهد كرد.
حال ممكن است برخي شبهه‌اي انساني را در مقابل اين استدلال طرح كنند كه: "چرا بايد مردم فلسطين و لبنان قرباني منافع ما شوند و تاوان امنيت ما را بدهند؟" نكته اينجاست كه منافع ما و فلسطين و لبنان در عرض هم نيست. چنين نيست كه با وجود اسرائيل فضاي فلسطين و لبنان حالتي خنثي به خود بگيرد. گرگي به شما حمله كرده است، اگر مقاومت كنيد احتمال زنده ماندن وجود دارد، گرچه در اين بين زخم خواهيد برداشت. اما اگر مقاومت نكنيد قطعاً دريده خواهيد شد. لبنان و فلسطين نيز در مقابل اسرائيل چنين حالتي دارند. اگر مقاومت نكنند، چيزي جز نابودي در انتظارشان نيست. بنابراين حمايت از مقاومت هم منافع فلسطينيان و لبنان را تأمين خواهد كرد و هم منافع ما را.

از آنجايي كه موجوديت اسرائيل به شدت ايدئولوژيك است، ابداً نبايد آرزوي "از نيل تا فرات" صهيونيست‌ها را از ياد برد. گمان نمي‌رود هيچ شخص علاقه‌مندي به عزت ايران، خواهان همسايه شدن با موجود درنده‌اي به نام اسرائيل باشد!
آمريكا از چندين‌هزار كيلومتر آن‌سوتر، براي تأمين منافع و امنيت ملي خود، دو كشور را اشغال مي‌كند و در مرزهاي ايران مستقر مي‌شود. اين نه تنها حق بلكه وظيفه دولتمردان ايران است كه از منافع و امنيت ملي ايران در منطقه با قدرت دفاع كنند؛ چه از طريق گسترش دايره نفوذ و چه از طريق ايجاد چالش‌هاي امنيتي براي رقبا و دشمنان.

و آخر آنكه با همين نگاه مي‌توان نقدهاي بسياري را به دستگاه سياست خارجي كشور وارد دانست كه چرا بسياري فرصت‌ها را در عرصه منطقه‌اي و جهاني از دست مي‌دهد.

اين نوشته در: جهان نيوز


برچسب‌ها: سياست خارجي، فلسطين، لبنان، جمهوري اسلامي ايران
+  سيد مصطفي خاتمي |  پنجشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۰ | ساعت ۸:۳۷ ق.ظ | موضوع: "سياست"  |